ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/7 10:19 عصر
بیمقدمه: تا جامعهی ایرانی، ازدواج موقت و ازدواج مجدد را همانند ازدواج دائم، محترم و مقدس نشناسد، محال است مشکلات او در رابطه با حجاب و عفاف حل شوند. نمیگویم اگر این دو نسخهی الهی عملی شوند، مشکلات جامعهی ما در حجاب و عفاف کاملا حل میشوند، میگویم تا اینها عملی نشوند، آن مشکلات حل نمیشوند (دقت شود).
شما بگویید! گرسنه و تشنهای را که از شدت عطش و گرسنگی، دل و جگرش دارد پاره پاره میشود و برای همین دارد داد میزند، میتوانی با سخنرانی دربارهی این که داد کشیدن خوب نیست؛ چون تارهای صوتیات خراب میشود و در آینده نمیتوانی خواننده بشوی، آرام کنی؟! یا به او بگویی این هوار کشیدنت باعث میشود همسایهها که الان در حال چرت بعد از ناهار هستند، چرتشان پاره میشود، زشت است؟!
باورت نمیشود این حدیث را ببین! پیامبر اکرم (ص) فرمود: جبرئیل امین از سوی خدای لطیف و خبیر برایم پیام آورد که دختران باکره مانند میوهی درخت هستند. وقتی که برسند باید آنان را چید و گرنه خورشید و وزش بادها تباهشان میکند، هنگامی که دختران باکره به آن حد رسیدند که زنان دیگر، آن موقعیت را دریافتهاند، دارویی جز شوهر کردن ندارند و گرنه از فاسد در امان نخواهند بود؛ زیرا آنها بشر هستند...[1]
حالا هی بیاییم، همایش بگیریم، کتاب و مقاله چاپ کنیم، عکسهای زیبا از دختران محجبه پوستر کنیم، هی بگیریم، هی ببندیم، هی بیانیه صادر کنیم که بله حجاب اِلِه، عفاف بلِه.
بله. این وسط افرادی هم هستند که سیرند و سیراب ولی میبینند شهر شلوغ است و عدهای فریاد میکشند، آنها هم جوگیر میشوند و برای این که به خیال خودشان از قافله عقب نیفتند، فریاد میکشند.
نکتهی پایانی: بعضیها وقتی حرف ازدواج موقت و مجدد را میشنوند، لایهای از قدسیت و معنویت آنها را فرا میگیرد و چنان اخ و تُفی راه میاندازند که گویی از فرشتگان لاهوتی هستند و دیگران، دیو سیرتان دوزخی. برادر من/ خواهر من! نیاز دو جنس به همدیگر که تنها جسمی نیست، نیازهای احساسی و عاطفی را اگر نگوییم بیشتر است، کمتر نیست. البته ما آدمها و الّا شما فریشتگان، منزّهید از این پلشتیهای ما. نه؟
[1] . شیخ محمد بن حسن حُرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج20، حدیث25037
کلمات کلیدی :
فلسفه،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم،
کشک،
حجاب،
عفاف
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/6 9:36 عصر
شهید مطهری (ره): از معایب و مفاسدی که برای نکاح منقطع ذکر شده این است که پایه ازدواج باید بر دوام باشد، و زوجین از اول که پیمان زناشوئی میبندند باید خود را برای همیشه متعلق به یکدیگر بدانند و تصور جدایی در مخیله آنها خطور نکند، علی هذا ازدواج موقت نمیتواند پیمان استواری میان زوجین باشد.
این که پایه ازدواج باید بر دوام باشد بسیار مطلب درستی است، ولی این ایراد وقتی وارد است که بخواهیم ازدواج موقت را جانشین ازدواج دائم کنیم و ازدواج دائم را منسوخ نمائیم. بدون شک هنگامی که طرفین قادر به ازدواج دائم هستند و اطمینان کامل نسبت به یکدیگر پیدا کردهاند و تصمیم دارند برای همیشه متعلق به یکدیگر باشند پیمان ازدواج دائم میبندند.
ازدواج موقت از آن جهت تشریع شده است که ازدواج دائم به تنهایی قادر نبوده است که در همه شرایط و احوال رفع احتیاجات بشر را بکند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم این بوده است که افراد یا به رهبانیت موقت مکلف گردند و یا در ورطه کمونیسم جنسی غرق شوند. بدیهی است که هیچ پسر یا دختری آنجا که برایش زمینه یک زناشوئی دائم و همیشگی فراهم است خود را با یک امر موقتی سرگرم نمیکند.[1]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، ص 64-65. (با اندکی تلخیص)
کلمات کلیدی :
نظام حقوق زن در اسلام،
ازدواج موقت،
شهید مطهری (ره)،
عشق
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/5 2:26 عصر
استاد شهید مطهری (ره): در هر چیزی اگر بشود تردید کرد در این جهت نمیتوان تردید کرد که ادیان آسمانی عموما بر ضد هوسرانی و هواپرستی قیام کردهاند، تا آن جا که در میان پیروان غالب ادیان ترک هوسرانی و هواپرستی بصورت تحمل ریاضتهای شاقه درآمده است.
یکی از اصول واضح و مسلّم اسلام مبارزه با هواپرستی است. قرآن کریم هواپرستی را در ردیف بتپرستی قرار داده است. در اسلام آدم " ذوّاق " یعنی کسی که هدفش این است که زنان گوناگون را مورد کامجویی و " چشش " قرار دهد، ملعون و مبغوض خداوند معرفی شده است. ما آنجا که راجع به طلاق بحث میکنیم مدارک اسلامی این مطلب را نقل خواهیم کرد.
امتیاز اسلام از برخی شرایع دیگر به این است که ریاضت و رهبانیت را مردود میشمارد، نه این که هواپرستی را جایز و مباح میداند. از نظر اسلام تمام غرایز اعم از جنسی و غیره باید در حدود اقتضا و احتیاج طبیعت اشباع و ارضاء گردد. اما اسلام اجازه نمیدهد که انسان آتش غرایز را دامن بزند و آنها را به شکل یک عطش پایان ناپذیر روحی درآورد. از این رو اگر چیزی رنگ هواپرستی یا ظلم و بیعدالتی به خود بگیرد کافی است که بدانیم مطابق منظور اسلام نیست.
جای تردید نیست که هدف مقنّن [قانونگذار] قانون ازدواج موقت این نبوده است که وسیله عیاشی و حرمسرا سازی برای مردم هواپرست و وسیله بدبختی و دربدری برای یک زن و یک عده کودک فراهم سازد. تشویق و ترغیب فراوانی که از طرف ائمه دین به امر ازدواج موقت شده است، فلسفه خاصی دارد که عن قریب توضیح خواهم داد...[1]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، ص77-78.
کلمات کلیدی :
استاد شهید مطهری (ره)،
نظام حقوق زن در اسلام،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم،
هوسرانی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/4 11:4 عصر
مهرداد 39 ساله، از دبیران شیمی دبیرستانهای اهواز است و همین روزها هم از پایاننامهی ارشدش دفاع میکند. الان آخرین کلاسش تمام شده و هوا هم تقریبا تاریک شده و او در راه خانه است. میخواهد امشب با سپیده همسر 35 سالهاش که منشی دکتر زنان و زایمان است در مورد موضوعی صحبت کند. اول خواست یک شاخه گل سر راه بگیرد ولی بعد پشیمان شد. با خودش گفت: شاید سپیده فکر کند دارم به او رشوه میدهم یه به قول معروف میخواهم خرش کنم...
بعد از شام کنار هم نشسته بودند و تلویزیون نگاه میکردند که مهرداد گفت: میخوام یه چیزی ازت بپرسم. سپیده همان طور که تخمه آفتابگردان سفید میخورد گفت: بگو
- هر دومون میدونیم که ما هیچ وقت بچهدار نمیشیم.
- ما قبلا صحبتهامون رو کردیم. همیشه هم بهت گفتم که من ناراحت نمیشم. باور کن. همین فردا بریم محضر منو طلاق بده یه زن دیگه...
مهرداد نگذاشت حرفش را تمام کند. گفت:
- احمق نشو. خودت میدونی که چقدر دوستت دارم. مطمئن باش هیچ وقت از دستم خلاص نمیشی.
- پس دیگه حرفت چیه؟
- میگم اگه تو اجازه بدی یک ازدواج موقت بکنم.
- حاال طرف کی هست؟
- ای بابا. هیچکی. من دربارهی اصلش دارم باهات صحبت میکنم حالا موردش رو بعدا باید بهش فکر کنیم.
سپیده بلند شد گفت: برم چای بیارم. رفت چای آورد ولی ننشست. گفت: من خستهام میخوام برم بخوابم.
مهرداد عادت زنش را میدانست که هر وقت میخواهد فکر کند، دراز میکشد.
فردا مهرداد سر صبحانه داشت به این فکر میکرد که به سپیده بگوید کلا بیخیال موضوع شود و از او عذرخواهی کند. همین طور که داشت با خودش کلنجار میرفت که بگوید یا نگوید. سپیده گفت: نمیخوام بگم از اون مسئله که دیشب گفتی ذوق میکنم ولی خب بدم هم نمیآد یه بچه داشته باشیم که مال تو باشه و بزرگش کنیم. دیگه این که من نمیتونم چیزی رو که خدا حلال کرده و تو حقشو داری مانعش بشم.
مهرداد همین طور که لقمه تو دهانش بود، پل زد روی سفره و پیشانی همسرش را بوسید...
کلمات کلیدی :
ایران،
2040،
ازدواج موقتی،
سرگذشت،
بچه دار شدن
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/2 11:32 عصر
در این یادداشتها گذشته از فحشهایی که شنیدهام و معمولا حذفشان کردهام، سوالی را غالبا از من میپرسند این است: شما که برای حل بحران جنسی جامعهی ما نسخهی ازدواج موقت میپیچی؟ آیا خودت حاضر بودی با دختری که قبلا به قول یکی از بازدیدکنندهها "حیاشو پیش دیگری از بین برده" ازدواج کنی؟...
نمیدانم میدانید یا نه که بنده از درسهایی که میدهم مغالطات است. یکی از مغالطات پر کاربرد که در هر ترم باید دربارهاش حرف بزنم، مغالطهای است به نام "خودت هم". در این مغالطه به جای توجه به خود سخن و دلایل موافق و مخالف آن، به گویندهی سخن توجه میشود و سعی میشود مورد نقضی برای آن سخن در رفتار او یافت شود تا از این راه هم خود گوینده کارش ساخته شود و هم گفتارش.
فرض کنیدفرزند کسی نماز نمیخواند. پدرش در نقد او دلایل درستی نماز خواندن را میگوید. حال اگر پسر بگوید پس چرا خودت نمیخوانی؟ یعنی از نماز نخواندن خود پدر، بخواهد نتیجه بگیرد که حرفهای او نادرست است دچار این مغالطه شده است.
آقا فرض کنیم این طوری باشد یعنی (بلانسبت شما) منِ الاغ، خوبه؟ به هیچ قیمتی حاضر نمیشوم با دختری که قبلا ازدواج کرده (موقتی یا دائمی) ازدواج کنم آیا این دلیل بر این است که در دین چنین چیزی نیست؟ دلیل بر این است که این حرفها غلط است و باید رها شود؟
تو رو به خدا کمی منطقی فکر کنید. بله حداکثر میتوان گفت که در وضعیت فعلی جامعهی ما انجام چنین کاری سخت است و عرف نمیپذیرد. برادر من خواهر من! حرف من هم همین است؛ چرا ما بعد از بعد از این همه سال مسلمانی و شیعهگری، زیر بار نمیرویم. آقا اصلا عمل را رها کن لااقل به لحاظ نظری و اعتقادی، درستی و قابل اجرا بودن این حکم الهی را بپذیریم.
بگردید در دین ببینید واقعا در دین ما بکارت چقدر ارزش دارد؟ (داستان گوجههای ارمنی را که تعریف کردم).[1] بله اگر کسی از راه نامشروع این اتفاق برایش بیفتد باید شرمنده باشد و از ازدواج با او هم شرمنده بود ولی اگر کسی به حکم خدا و رسول خدا (ص) و برای حفظ ایمان خودش و نیفتادن خودش و دیگری در ورطهی گناهان متعددی که من الان نمیخواهم اسمشان را بیاورم، این کار را بکند، آیا باید شرمنده باشد و باید از ازدواج با او شرمنده باشیم؟! تازه مگر هر ازدواج موقتی به از بین رفتن بکارت ختم میشود؟ رها کنید تو رو به خدا این افکار جاهلی دورهی سوسمار خواری دیگران را.
بله. قبول دارم الان عمل کردن به این دستور با عرف جاهلی ما سازگار نیست. ولی از خودمان پرسیدهایم تا کی؟ تا کی بخشی از گناه هزاران معصیت جنسی جامعهی فعلی ما باید بر دوش من و تویی که خود را شیعه میدانیم و با افکار محدود و بستهی خود مانع عملیشدن نسخههای الهی میشویم، سنگینی کند تا کی؟ تا (دور از جان شما) بمیریم؟
[1] . در جمعی مطرح شد که الان در جامعهی ما، صیغه تبدیل به یک فحش شده. یکی از دوستان گفت: یه زن جوونی تو کوچهی ما هست که همین جوری اهلشه ولی صیغه رو نه!
کلمات کلیدی :
ازدواج موقت،
مغالطه،
خودت هم
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/1 7:46 عصر
زندگی امروز و ازدواج موقت
ازدواج دائم مسئولیت و تکلیف بیشتری برای زوجین تولید میکند، به همین دلیل، پسر یا دختری نمیتوان یافت که از اول بلوغ طبیعی که تحت فشار غریزه قرار میگیرد، آمادهی ازدواج دائم باشد. خاصیت عصر جدید این است که فاصلهی بلوغ طبیعی را با بلوغ اجتماعی و قدرت تشکیل عائله زیادتر کرده است.
اگر در دوران سادهی قدیم، یک پسر بچه در سنین اوایل بلوغ طبیعی از عهدهی شغلی که تا آخر عمر به عهدهی او گذاشته میشد، بر میآمد، در دوران جدید ابدا امکانپذیر نیست. یک پسر موفق در دوران تحصیل که دبستان و دبیرستان و دانشگاه را بدون تأخیر و رد شدن در امتحان آخر سال و یا در کنکور دانشگاه گذرانده باشد، در 25 سالگی فارغ التحصیل میگردد و از این به بعد میتواند درآمدی داشته باشد. قطعا سه چهار سال هم طول میکشد تا بتواند سر و سامان مختصری برای خود تهیه کند و آمادهی ازدواج دائم گردد. همچنین است یک دختر موفق که دوران تحصیل را میخواهد طی کند.
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسی
شما اگر امروز یک پسر محصل هجده ساله را که شور جنسی او به اوج خود رسیده است، تکلیف به ازدواج بکنید، به شما میخندد. همچنین است یک دختر محصل شانزده ساله. عملا ممکن نیست این طبقه در این سن زیر بار ازدواج دائم بروند و مسئولیت یک زندگی را که وظایف زیادی برای آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به فرزندان آینده شان ایجاد میکند، بپذیرند.
کدام یک؟ رهبانیت موقت یا کمونیسم جنسی یا ازدواج موقت؟
از شما میپرسم، آیا با این حال، با طبیعت و غریزه چه رفتاری بکنیم؟ آیا طبیعت حاضر است به خاطر این که وضع زندگی ما در دنیای امروز اجازه نمیدهد که در سنین شانزده سالگی و هجده سالگی ازدواج کنیم، دوران بلوغ را به تأخیر بیندازد و تا ما فارغ التحصیل نشده ایم، غریزه جنسی از سر ما دست بردارد؟
آیا جوانان حاضرند یک دوره "رهبانیت موقت" را طی کنند و خود را سخت تحت فشار و ریاضت قرار دهند تا زمانی که امکانات ازدواج دائم پیدا شود؟ فرضا جوانی حاضر گردد رهبانیت موقت را بپذیرد، آیا طبیعت حاضر است از ایجاد عوارض روانی سهمگین و خطرناکی که در اثر ممانعت از اعمال غریزه جنسی پیدا میشود و روانکاوی امروز از روی آنها پرده برداشته است، صرفنظر کند؟[1]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهید مرتضی مطهری (ره)، ص58-60.
کلمات کلیدی :
جوانان،
شهید مطهری،
ازدواج دائمی،
ازدواج موقتی،
بحران جنسی،
جامعه ایران
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/11/28 11:54 عصر
لادن خانم 42 سال دارد و نسرین خانم هم همین در حدودها. هر چند اگر کسی از خودشان بپرسد، میگویند که یک بیست و چند سالی میشود که 18 سالشان است. نسرین خانم تا همین شش ماه پیش، همسایهی دیوار به دیوار لادن خانم بود ولی الان دو کوچه آن طرفتر رفتهاند یعنی خانهی بزرگتری خریدهاند. همین چند روز پیش لادن خانم سر صندلی ایستگاه اتوبوس (شاید هم تا آن موقع، مونوریل!) نشسته و منتظر بود که نسرین خانم هم رسید. بعد از سلام و احوالپرسی. نسرین خانم گفت: میگم دو سه روز پیش از تو کوچه رد میشدم سمیرا دخترت رو دیدم که دستش تو دست یه پسری، اومدن خونه. به سلامتی شوهرش دادی؟
- راستش...
نسرین خانم نگذاشت حرفش را تمام بکند. گفت:
- به همین زودی فراموشت شدیم. خوش انصاف بعد از این همه سال همسایگی ما رو واسه عروسی دخترت دعوت نکردی؟ سمیرا مثل دختر خودمه. دوست داشتم تو لباس عروس ببینمش. خیلی بدی. خیلی...
لادن خانم دست نسرین رو گرفت و با مهربانی گفت:
- عزیزم تند نرو. یه دقیقه دندون رو جیگر بذار تا برات بگم. اون پسره شوهرشه ولی خب عروسی نگرفتیم. یعنی ازدواجشون موقتیه. واسه شش ماه عقد خوندیم.
- راستی؟
- باور کن.
- حالا چرا موقتی؟
- آخه هنوز شرایطشه ندارن. هیچ کدوم. نه سمیرا نه آرش.
- پس اسمش آرشه.
- آره. پیش دانشگاهی میخونه. سمیرا هم که سال سومه.
- حالا چطور شد که این طوری شد؟
- راستش. یه روز موبایل سمیرا رو چک میکردم. چند تا پیامک دیدم. از این حرفای عاشقانه و من بمیرم و تو بمیری. پیاش رو گرفتم معلوم شد که دو سه ماهی میشه که با هم ارتباط دارن و ما خبر نداریم. دو سه باری هم همدیگه رو دیدن. من و باباش خیلی سعی کردیم قانعش کنیم دست برداره ولی راضی نمیشد. وابسته شده بود. ما هم گفتیم حالا که این طوریه چرا پنهونی. لااقل بذار محرم بشن هم شرعیه هم تو دید خودمون باشن. حالا شاید هم بعدا با هم ازدواج کردن. نکردن هم طوری نیست. سه جلسه هم رفتن این کانون ازدواج جوانان.
- کانون ازدواج جوانان.
- آره همین سر خیابون شهید صالحیه. واسه ازدواج موقتی، باید از اونجا نامه بگیری.
- واه
- والله. هر دختر و پسری که بخوان عقد بخونن، سه جلسه باید برن اونجا؛ تو یه جلسه یه روحانی مسائل شرعی و قانونی این عقد رو واسشون میگه، یه جلسه هم مشاورهی روانشناسی دارن و یه جلسه هم مشاورهی پزشکی، واسه روابط زن و شوهری و روشهای جلوگیری و از این حرفا.
- پس این جوری شده و ما خبر نداشتیم. به نظر من کاری خوبی کردین. یادته دورهی ما چطور بود؟ چقدر دخترا دوست پسر داشتن؟ بعضی وقتا چند تا و چه کارایی که نمیکردن؟ دختر احترام خانم یادته؟ برده بودن، چه بلایی سرش اورده بودن؟ بعد از دو هفته جسدش پیدا شد. پدر و مادرا به عقلشون نمیرسید حالا که نمیتونن جلو بچههاشونو بگیرن لااقل رابطهشون رو شرعی کنن. گند نزنن به دنیا و آخرت خودشونو خونوادههاشون.
- آره خواهر. ولی خوب الحمدلله. الان وضع فرق کرده. سطح فکر مردم بالاتر رفته.
- خب. اتوبوس هم اومد. بریم سوار شیم...
لینک: سرگذشتی از ایران 2040 (شماره1)
لینک: سرگذشت هایی از ایران 2040 (شماره2)
کلمات کلیدی :
ایران،
2040،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/11/28 1:37 عصر
فرانک 22 سال دارد و ساکن تهران. یک سال هم کنکور داده که قبول هم شد ولی دانشگاه تبریز بود و پدرش اجازه نداد که برود میگفت: راهش دوره. او هم دیگر بیخیال دانشگاه شد. یک سال پیش دورهی خیاطی را گذراند و الان خیاط قابلی است و فک و فامیل، کارهایشان را به او میسپارند.
امشب ولی او کمی استرس دارد. با این که قبلا هم خواستگار داشته ولی انگار هنوز بار اولش است. مهرداد تو مغازهی الکتریکی پدرش کار میکند. 25 سال دارد و سربازی هم رفته و طبقهی بالای خانهشان هم برای اوست...
بالاخره خواستگاران آمدند. هیئت بلندپایهای مرکب از مهرداد و پدر و مادر و مادربزرگش. بعد از حرفهای معمولی، بالاخره مهرداد و فرانک رفتند گوشهی هال تا به قول مادر بزرگ سنگهاشان را با هم وا بکنند. مهرداد شروع کرد کمی از خودش گفت. از گذشتهاش، از کارش، از درآمدش، از محل زندگی آیندهاش، و انتظاراتی که از همسر آیندهاش دارد و بالاخره ساکت شد. نوبت به فرانک رسید. او گفت:
- قبل از هر چیز لازمه یه مطلبی رو بدونین بعد اگه مشکلی نداشتین بقیهی حرفام رو میگم.
- بفرمایید. من سر و پا گوشم.
- من باکره نیستم.
فرانک ساکت شد. مهرداد هم ساکت بود. فرانک ادامه داد:
- من قبلا یک بار ازدواج کردهام. موقتی. حدود یک سال و نیم. مدارک ثبتی و محضریش هم هست.
- برای من اهمیتی نداره. به نظر من تاریخ مصرف این حرفا گذشته. چیزی که برای من مهمه شخصیت و منش شماست. شاید تعجب کنید اگه بهتون بگم که من میدونستم. یعنی من شوهر قبلیتون را میشناسم. علیرضا. درسته؟
- بله.
- دوستمه. اصلا خود او از شما واسم تعریف کرد گفت که به هم میاین و آدرستون رو بهم داد. خب خواهش میکنم ادامه بدین. شما چه انتظاری از همسر آیندهتون دارین...
لینک: سرگذشتی از ایران 2040 (شماره1)
کلمات کلیدی :
ایران،
2040،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/11/28 12:29 صبح
جلال سال دوم رشتهی حقوق دانشگاه علامه بود. روزی آمد پیش مادرش و گفت که زن میخواهد. مادرش گفت: پسرم تو که هنوز درست تموم نشده، کاری نداری، سربازی نرفتی. جلال گفت: میدونم مادر، میدونم. من که نخواستم دائمی باشه. موقتی. مادرش گفت: شخص خاصی رو در نظر داری؟ آره. دختر همکار بابا.
- کدوم؟
- آقای مرتضوی.
- باشه بذار بابات بیاد بهش میگم. اگه مشکلی نبود با مادرش صحبت میکنم.
مریم دختر آقای مرتضوی همسن جلال بود و دانشجوی ترم دوم صنایع غذایی دانشگاه اصفهان. خلاصه این که پدر و مادر مریم قبول کردند و عقد برای یک سال خوانده شد. جلال و مریم هم از همان اول، قبل از عقد، با هم شرط کرده بودند که بتوانند گاهی به هم دست بزنند ولی تا حدی که همچنان دست نخورده باقی بمانند.
بعد از عقد با هم محرم و راحت بودند و گاهی شوخیهای عمومی یا خصوصی میکردند با هم بیرون میرفتند؛ خانهی همدیگر، خرید، پارک، سینما، مهمانی فامیل، مسجد، نماز جمعه و گاهی هم با هم درس میخواندند و... بعد از یک سال دوباره عقد جدید خواندند سال سوم و چهارم هم همین طور. بعد از آن اواخر سربازی جلال بود که تصمیم گرفتند برای همیشه با هم ازدواج کنند. الان هم هفت سال از ازدواج دائمیشان میگذرد و سه تا بچهی قد و نیم قد دارند؛ محمد شش ساله، مرجان چهار ساله و مهربان که دو سالگیاش دارد تمام میشود و مریم و جلال دارند برنامهریزی میکنند که از شیر بگیرندش. خلاصه پنج تایی دارند به خوبی وخوشی با هم زندگی میکنند.
کلمات کلیدی :
ایران،
2040،
ازدواج دائمی،
ازدواج موقتی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/11/26 6:19 عصر
یکی دیگر از علائم رشد و بیرشدی، حساسیتهای اجتماعی است، جامعهها در حساسیت نشان دادنها با یکدیگر اختلاف دارند. اشتباه است اگر خیال کنیم که یک جامعه به اصطلاح دینی حساسیتهایش همیشه رنگ و شکل دینی دارد و احیانا انگیزه دینی هم دارد، آیا اگر حساسیتها در موضوعات دینی بود و حتی انگیزهها هم دینی بود کافی است که آن حساسیتها را با آن دین و مصالح آن دین منطبق بدانیم؟
جواب این است: نه، نکته مهم همین جا است. گاهی مردم به علل خاص اجتماعی درباره بعضی مسائل بسیار اصولی دین حساسیت خود را از دست میدهند، گویی شعورشان نسبت به ان اصول خفته است، به چشم خود میبینند که آن اصول پایمال میشود ولی ککشان به اصطلاح نمیگزد. ولی درباره بعضی مسائل که از نظر خود دین جزء اصول نیست، جزء فروع است، یا احیانا جزء فروع هم نیست، جزء شعائر است، یا خیر جزء اصول است ولی بالاخره اصلی است در عرض اصلهای دیگر، آن چنان حساسیت نشان میدهند که حتی توهم خدشهای بر آن، یا شایعه دروغ خدشه بر آن، آنها را به جوش میآورد.
یکی از آقایان نقل میکردند که در یکی از شهرستانها مردی از کسبه که خیلی مقدس بود، خدا به او فرزندی نداده بود جز یک پسر، آن پسر برایش خیلی عزیز بود، طبعا لوس و ننر و حاکم بر پدر و مادر بار آمده بود، این پسر کمکم جوانی برومند شد. جوانی، فراغت، پولداری، لوسی و ننری دست به دست هم داده بود و او را جوانی هرزه بار آورده بود. کار به جایی رسید که کمکم در خانه پدر که هیچ وقت جز مجالس مذهبی مجلسی تشکیل نمیشد بساط مشروب پهن میکرد. تدریجا زنان هر جایی را میآورد، پدر بیچاره دندان به جگر میگذاشت و چیزی نمیگفت.
در آن اوقات تازه "گوجه فرنگی" به ایران آمده بود. عدهای علیه این گوجه ملعون فرنگی! تبلیغ میکردند به عنوان این که فرنگی است و از فرنگ آمده حرام است و مردم هم نمیخوردند و تدریجا مردم آن شهر حساسیت شدیدی درباره گوجه فرنگی پیدا کرده بودند و از هر حرامی در نظرشان حرامتر بود. در آن شهر به این گوجه " ارمنی بادمجان " میگفتند، این لقب از لقب " گوجه فرنگی " حادتر و تندتر بود، زیرا کلمه گوجه فرنگی فقط وطن این گوجه را مشخص میکرد، ولی کلمه " ارمنی بادمجان " مذهب و دین آن را معین کرد! قهرا در آن شهر تعصب و حساسیت مردم علیه این تازه وارد بیشتر بود.
روزی به آن حاجی که پسرش هرزه و لاابالی شده بود و خودش خون میخورد و خاموش بود، اهل خانه خبر دادند که امروز آقا پسر کار تازهای کرده است، یک دستمال "ارمنی بادمجان" با خود به خانه آورده است. پدر وقتی که این خبر را شنید دیگر تاب و توان را از دست داد آمد پسر را صدا زد و گفت : پسر شراب خوردی صبر کردم، دنبال فحشاء رفتی صبر کردم، قمار کردی صبر کردم، خانهام را مرکز شراب و فحشاء کردی صبر کردم، حالا کار را به جایی رساندهای که "ارمنی بادمجان" به خانه من آوردهای، این دیگر برای من قابل تحمل نیست. دیگر من از تو پسر گذشتم باید از خانه من به هر گوری که میخواهی بروی.[1]
[1] . استاد شهید مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص151- 155 (با اندکی تلخیص)
لینک1: بحران جنسی در جامعه ی ایرانی و دو تابوی آن!
لینک2: اگر زنان ایرانی از هوو نمی ترسیدند!
کلمات کلیدی :
ایران،
شهید مطهری،
حساسیت های اجتماعی،
دین