طراحی وب سایت اعتماد - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که تو را از گزندى ترساند چون کسى است که تو را مژده رساند . [نهج البلاغه]

اعتماد

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 88/5/23 11:46 صبح

 

 
امواج دریا، تنها بازمانده‌ی کشتی شکسته را به جزیره‌ای خالی از سکنه برد. او با شور و شوق تمام، از خداوند می‌خواست تا او را نجات دهد. هر روز به امید رسیدن کمک، به افق نگاه می‌کرد اما خبری نبود. با وجود خستگی موفق شد از چوب‌هایی که آب آورده بود، برای خودش کلبه‌ای بسازد تا هم او را از باد و باران حفظ کند و هم اندک دارایی‌اش محفوظ بماند.

اما روزی پس از گشتن دنبال غذا، وقتی به کلبه‌اش برگشت، شعله‌های آتش همه جا را فرا گرفته بود و دودش به آسمان می‌رفت.

دیگر بدتر از این نمی‌شد. همه چیز از دست رفته بود. از شدت عصبانیت و ناراحتی سر جایش خشکش زده بود. فریاد کشید: خدایا! چطور توانستی این بلا رو سر من بیاری!؟

صبح روز بعد با صدای کشتی‌ای که به ساحل جزیره نزدیک می‌شد از خواب بیدار شد. آمده بود تا او را نجات دهد. از ملوانان پرسید: شما چگونه فهمیدین من این جا هستم؟ جواب دادند: ما همان علامتی را که با دود می‌فرستادی دیدیم.

نا امید شدن هنگام سختی کاری بسیار آسان است. اما جای یأس و نا امیدی نیست. چرا که خداوند با ماست حتی در اوج دردها و رنج‌ها. فراموش نکنیم که اگر بار دیگر کلبه‌امان سوخت و با خاک یکسان شد، شاید علامتی باشد که لطف خداوند را به ما نشان بدهد.

 
نگاه کن به داستان‌های کوتاه، گردآوری و ترجمه: سید ابوالقاسم نعمت‌اللهی




کلمات کلیدی :