ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/28 9:56 عصر
فایل صوتی سومین جلسهی دورهی آشنایی با شعر سهراب سپهری
موضوعهای بحث:
1. شعر سهراب، شعری به شدت اجتماعی!
2. بالا بردن سواد ادبی راهی برای شناخت بهتر شعر سهراب
این فایل را دوستان میتوانند اکنون دریافت کنند و اگر از آن راضی بودند و آن را مفید یافتند، هزینه ی آن را پرداخت فرمایند.
ضمناً کسانی که به هر دلیل، محدودیت مالی دارند، میتوانند در آینده پرداخت کنند.
بخش اول (7 مگابایت)
بخش دوم (5/5 مگابایت)
فرمت: wma
مدت زمان فایل: حدود 50 دقیقه
هزینه: 1500 تومان
پرداخت اینترنتی
پرداخت از طریق عابر بانک: شماره کارت 6037691731111498 به نام محمدرضا آتشین صدف
کلمات کلیدی :
شعر معاصر،
سهراب سپهری،
دوره آموزشی،
فایل صوتی،
سواد ادبی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/25 8:55 عصر
شاید تعجب کنی از این سوال. یکی از چیزهایی که باعث شده وبلاگم را تا الان حذف نکنم این است که میتوانم دربارهی چیزهایی حرف بزنم در آن که معمولا کسی را پیدا نمیکنم با او در آن باره حرف بزنم. نه اینکه ندارم همچین آدمهایی را دور و برم؛ ولی خب یا اون موقع که دوست دارم حرف بزنم پیشم نیستند یا هستند ولی حال یا فرصت شنیدن را ندارند آن موقع یا من حال یا فرصت گفتن را ندارم.
شاید بگویی حالا چرا حدف؟ راستش دلایل زیادی دارم برای اینکه عطای وبلاگنویسی را به لقایش ببخشم. یکی اینکه وقتی وبلاگ مینویسی، خیلیها فکر میکنند، خیلی بیکارست طرف که فرصت میکند وبلاگ بنویسد و بعضی هم به خودم گفتهاند.
و بعضی از دوستانم از روی خیرخواهی به من می گویند خودت را سبک میکنی. وبلاگ که مینویسی آن هم این طور که تو فاشگویی میکنی و صاف و صادق از خودت میگویی، خودت را خیلی پایین و در دسترس میکنی و این طوری کسی تحویلت نمیگیرد. توی اینجا، منظورشان ایران است هر چقدر دور از دسترس باشی و به تعبیر خودشان خودت را بگیری و به کسی رو ندهی، آدم حسابیتر و محترمتر به حساب میآیی.
راستش وقتی خوب فکر میکنم و علاقه ام را به وبلاگنویسی تو پرانتز می گذارم، میبینم بیراه هم نمی گویند. بگذریم. به هر حال هنوز که تصمیم قطعی به کنار گذاشتن وبلاگ نویسی نکردهام و تا آن موقع مینویسم.
برگردم به موضوع اصلیام. آدم در طول زندگی دوستانی دارد، که مال کودک و نوجوانی و اوایل جوانی هستند. مثلا دوستان دوران مدرسه، هم محلهایها، بچههایم مسجد و هیأت، دوستان دوران دانشگاه، سربازی و...
حالا گاهی به دلایلی ارتباط آدم با بعضی از آنها تا همین الان هم برقرار میماند ولی دوستانی قدیمی داریم که دیگر آنها را کمتر میبینیم؛ به دلایل مختلف مثل مهاجرت، فاصله پیدا کردن فکری، شغلی و...
از یک طرف میگویند همه چیز تازهاش خوب است غیر دوست که کهنهاش. از طرفی خب خداییش آدم با بعضی از آنها دیگر حال نمیکند، یا تو تغییر کردهای یا او یا هر دو یا....
از طرف دیگر دوستان تازهای پیدا کردهای که توی حال و هوایی که این سالها بودهای و هستی نفس میکشند و همراهاند و همفکر و خلاصه به هر دلیلی مثل نزدیک بودن محل زندگی، همکار بودن، هم جهت بودن و... وقتت را بیشتر با آنها سپری میکنی.
حالا چند تا مشکل داری:
1. عذاب وجدان از اینکه انگار دوستان قدیمی را فراموش کردهای و گاهی از تو شکایت میکنند پشت سرت یا جلوی رویت؛
2. از یک طرف به دوستان تازهات به اندازهی قدیمیها اعتماد نداری و ندارند؛
3. از طرف دیگر آن قدر هم زمان و توان روانی و جسمی نداری که بخواهی با تمام مجموعهی دوستانت ارتباطی رضایتبخش داشته باشی. حالا به هر دلیلی مثلا کارهای مهمی داری از نظر خودت که فراغت زیادی برای تو باقی نمیگذارند، یا کلا آدم درونگرایی هستی و خیلی اهل معاشرت نیستی یا گفتم که دیگر با آنها حال نمیکنی هر چند دوستشان داری وبخشی از خاطرات تو هستند و...
امیدوارم منظورم را توانسته باشم برسانم. نمیدانم تنها من این طوری هستم یا تو هم... اگر آره. تو چی کار میکنی اگر هم نه باز چی کار کردی که این طور نشدی؟
کلمات کلیدی :
وبلاگ نویسی،
دوست،
روابط،
رفیق،
قدیمی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/20 10:22 عصر
دوستانی که ین سال ها با هم بوده ایم و نوشته های ناقابل بنده را با چشمان باقابل خود دیده و خوانده اند، می دانند که گه گاه از فروغ یاد کرده ام و گاهی نیز در وبلاگم از موسیقی و آهنگ گفته ام و در آن گذاشته ام. این کار از یک طرف باعث می شد بعضی تعجب کنند که چگونه است که یک روحانی آهنگ گوش می دهد و ا طرف دیگر دوستانی بر من خرده می گرفتند که در شأن تو نیست این کارها؛ تا چه رسد به بازگو کردن آن. بگذریم از واکنش من و پاسخ هایم.
اعتراف می کنم که با تمام اینها همیشه ته دلم کمی تردید بود نسبت به درستی این کار. شاید چون خودم را تنها می دیدم. البته دوستان طلبه و روحانی ای می شناختم که هم فروغ می خواندند و هم آهنگ گوش می کردند، اما فاش نمی گفتند.
حال کسی دیگری را پیدا کرده ام که از من سرتر است و مشهورتر که هم فروغ می خواند و هم کنسرت موسیقی گاهی می رود. حالا کمی دلم قرص تر شده است راستش. اینجا را ببین لطفا. برای آشنایی بیشتر با ایشان.
کلمات کلیدی :
طلبه،
روحانی،
آهنگ،
موسیقی،
فروغ،
کنسرت،
دکتر ژرفا
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/16 8:40 عصر
دیروز همسایهای را دیدم در پیادهروی خیابانی شلوغ، یعنی او مرا دید. یک کوچه آن طرفتر از ما زندگی میکند. طرفم آمد و سلامی و علیکی و با لبخند گفت: نمیبینمت. گفتم: ارادت دارم. در خدمتم. ولی من گاهی شما را میبینم. خندید و گفت ولی دیگه نمیبینی چون منم ماشین خریدم!
خندیدم. تا حالا از این زاویه به قضیه نگاه نکرده بودم. همان جا بخشی از پاسخ یکی از سوالهای گاه به گاهم را گرفتم؛ اینکه چرا آدمهای مشهور را کم پیش میآید، توی کوچه و خیابان ببینیم!
کلمات کلیدی :
همسایه،
ماشین،
خرید ماشین،
آدم های مشهور
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/13 11:25 صبح
با دخترم که کلاس دوم ابتدایی هست، داشتیم تو ماشین می رفتیم خرید که خاطرهای از مرحوم پدرم برای زهرا که به او آقاجون میگفت، تعریف کردم و همین باعث شد که سوالهایی از جهان آخرت از من بپرسد و دیگر نزدیک فروشگاه رسیده بودیم که پرسید: اونجا [یعنی بهشت] تلویزیون هست؟
- گفتم نه
- پس آدم حوصلهاش سربره باید چی کار کنه؟!
خندیدم و یاد لطیفهای افتادم که البته برای او نگفتم و الان مینویسم. اینکه از یک پرسیدن آدمها چرا خواب میبینند؟ گفت: برای اینکه تو خواب حوصلهشون سر نره!
(آرشیوی)
کلمات کلیدی :
تلویزیون،
بهشت،
رویا،
سر رفتن حوصله،
بی حوصلگی،
خواب دیدن
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/12 3:15 عصر
فایل صوتی دومین جلسه ی دورهی آشنایی با شعر سهراب سپهری
موضوعهای بحث:
1.چرا شعر سهراب را دوست داریم؟
2. آیا شعر سهراب ماندگار خواهد بود؟
حجم فایل: 331 مگابایت
فرمت: wma
مدت زمان فایل: 65 دقیقه
این فایل را دوستان میتوانند اکنون دریافت کنند و اگر از آن راضی بودند و آن را مفید یافتند، هزینه ی آن را پرداخت فرمایند.
ضمناً کسانی که به هر دلیل، محدودیت مالی دارند، میتوانند در آینده پرداخت کنند.
دانلود
رمز فایل: sohrab2
هزینه: 1500 تومان
پرداخت اینترنتی
پرداخت از طریق عابر بانک: شماره کارت 6037691731111498 به نام محمدرضا آتشین صدف
در ضمن برای دوستانی که در این دوره شرکت و حمایت مالی کنند، دوره ی آموزش واژگان زبان انگلیسی رایگان خواهد بود که پس اتمام دوره ی شعر سهراب، برایشان فرستاده میشود.
کلمات کلیدی :
سهراب سپهری،
آموزش،
شعر نو،
دوره،
فایل صوتی،
ادبیات معاصر
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/7 8:54 عصر
بعد از این یادداشت، فهرستی از جمله های بیانگر "دوستت دارم" به زبان فارسی با یاری دوستان جمع شد که فایلش را می تونی از اینجا دانلود کنی.
و قول داده بیدم که اگر دوستان کمک کنند، تا فهرست فارسی فراهم بشود؛ من هم یه چیز جالب تو وبلاگم بذارم. ایناهاش:
99 راه برای گفتن "دوستت دارم" به زبان انگلیسی که می تونی از اینجا دانلود کنی.(این رو تو نت پیدا کردم)
کلمات کلیدی :
جمله های عاشقانه،
زبان فارسی،
دوستت دارم،
جمله های عاطفی،
زبان انگلیسی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/5 1:36 عصر
دوستان دوست داشتنی ام. نظرات شما در وبلاگ و ایمیلم، باعث شد، روش دیگه ای برای فروشگاه به نظرم رسید. ببینید خوبه؟ اگر پیشنهاد دیگه داشتید، لطفا بهم بگین.
کلمات کلیدی :
فروشگاه
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/3 3:25 عصر
دوستان همون طور که می بینن، چند روزی هست که یه فروشگاه رو راه انداختم و بعضی از اطلاعات و کارهام رو می ذارم اونجا. بی تعارف بگین اصلا با این کار موافقین؟ خوشتون اومد، بدتون اومد؟ ادامه بدم به نظر تو ادامه ندم، نظرت برام مهمه، آدم خودش تو گود باشه، خیلی چیزها رو نمی بینه کسی که از بیرون نگاه می کنه، بهتر می تونه آدمو راهنمایی بکنه.
آخه بعضیا بهم می گن این (ببخشید) این قرتی بازیا چیه راه انداختی؟! محمدرضای آتشین صدف قبلی رو بیشتر دوست داریم. نمی دونم والّا.
بذار از اول همه چیز رو راست و حسینی برات تعریف کنم. تو که غریبه نیستی. مدتی پیش یه رو به قول جناب سعدی سر به جیب مراقبت همی برده بودم و در احوالات خود اندیشه می کردم، دیدم که در وضعیتی قرار گرفته ام که مجبورم به خاطر گذران زندگی کارهایی بکنم که دلمشغولی اصلی من نیستند. نتیجه اینکه کارهایی را که دوست دارم انجام بدهم همیشه موکول می شوند به شاید وقتی دیگر و این وقتی دیگر یا اصلا دست نمی دهد یا آن قدر خسته ام از کار اداره که دیگر حالی و رمقی برای خواندن و پژوهیدن و اندیشیدن و نوشتن و گفتن نمی ماند و این دریغ و اندوه همیشه بر دلم می ماند که کی بتوانم درباره ی آن چه می دانم و می خوانم و می توانم به دوستانم یاد بدهم، کاری بکنم.
و اگر دقت کرده ای حداقل یک سالی است که دیگر مثل گذشته و با آن شور و پیوستگی نمی نوشتم. البته علت هایی دیگری هم در کار بود مثلا مدتی سیستمم خراب شده بود و نداشتم ولی این عامل که عرض کردم یک پای ثابت عوامل کمتر شدن فعالیت من در اینجا بود.
در حالی که موضوع ها و سوژه ها و دانستنی های زیادی بود که در ذهن داشتم وبعضی پخته و آماده ی عرضه و بعضی نیز نیم پخته و نیازمند، رسیدگی. اینجا بود که سر دو راهی قرار گرفتم: راه اول که همین طور ادامه بدهم به امید روزی که وضع مالی ام آن قدر خوب بشود و لازم نباشد و ساعات زیادی مزدوری کنم و فراغت به دست آمده را صرف آموختن و آموزندان کنم و راه دوم اینکه همین الان دست به کار بشوم و از ساعات مزدوری ام کم کنم و صرف ان کار کنم که چیزهایی جالب و مفیدی را که بلدم و طالب دارد برای دوستانم و همه ی دوستداران آنها بیان کنم؛ حال چه کتبی و چه صوتی و برای بعضی از آنها (نه همه) چیزی همانند حق تدریس و مزدقلم و پاکت سخنرانی و... که همه می گیرند، بگیرم تا بتوانم ادامه بدهم.
من راه دوم را انتخاب کردم و این فروشگاه را زدم که می بینی ولی خب راستش حس خیلی خوبی ندارم. به خودم می گویم تو که این همه سال هر چه نوشته ای در وبلاگت بی مزد بوده، دیگران و دوستانت درباره ات چه فکر می کنند. بعضی از دوستانم نیز با این کار موافق نیستند و کسر شأن من می دانند. حالا دارم فکر می کنم که ادامه بدهم یا نخیر؟
خوشحال می شوم که لطف کنی و به من مشورت بدهی و راهنمایی کنی که به قول حافظ: که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/2 4:1 عصر
بعد از یادداشت قبلی، یاد این خاطره افتادم که یک شب با داداشام تو خونهی پدر بزرگم تو ولایت خودمون نشسته بودیم. صحبت رسید به پسر و دخترای جوون همولایتی که وقتی ازدواج میکنن، یه مدت با هم فارسی صحبت میکنند (بین دو تا سه ماه حالا بعضی وقتها کمتر و بعضی وقتها بیشتر) و اعتراض کردیم بعضی از ما به این رفتار و اینکه مگه لهجهی خودمون چشه؟!
یکی از داداشای کوچیکترم که تازه عقد کرده بود و به صورت کاملا تصادفی با خانمش فارسی صحبت میکرد، گفت: خب بابا. تو لهجه ی محلی خودمون مگه چند تا جمله ی عاشقانه داریم؟
همه ترکیدیم از خنده و خودشم سرخ شد و سپس بالش بود که با وزنها و اندازه های گوناگون از اقصی نقاط اتاق به طرفش شلیک شد. وقتی دیگه موشک بارانمون تموم شد، گفت: دروغ میگم؟ فوقش میگی عزیزم، قربونت برم و دو سه تای دیگه.
اتفاقا چند روز قبلش من یک کتاب درباره ی واژهها و اصطلاحات محلیمون گرفته بودم. رفتم و اوردم و اتفاقا 20 جملهای در این زمینه اورده بود که حدود یک ساعتی طول کشید تا همه رو با خنده شوخی و متلک خوندیمشون.
حالا گذشه از شوخی واقعا هر کدوم از ما چند جملهی بیانگر محبت و دوستی و عشق بلدیم که در موقعیتهای گوناگون، متناسب به شدت و ضعف احساسمون و موقعیت بتونیم به کار ببریم؟ اصلا بیا یه کاری کنیم. ببینیم می تونیم 100 جملهی این جوری فهرست کنیم. موافقی؟
تو نظرات بنویسین لطفا بعد من پایین همین یادداشت تو متن اضافهشون میکنم. اگه 100 تا یا حالا 50 تا شد، یه فایل جالب در این زمینه دارم که اینجا میذارم برای دانلود مفتکی.
در ضمن منظورم فقط جملاتی نیست که آدم به همسرش می تواند بگوید؛ بلکه جملاتی که آدم به هر کسی که دوست دارد و احیانا عاشق او است می تواند بگوید؛ شامل مادر، پدر و سایر اعضای خانواده و دوستان و...
لینک مرتبط: بیش از 80 راه برای گفتن دوستت دارم. (فارسی/ انگلیسی)
کلمات کلیدی :
عشق،
زبان فارسی،
محبت،
لهجه ی محلی،
جمله ی عاشقانه