ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/19 12:23 عصر
دوستم گفت: حضرت علی (ع) در نامهاش امام حسن (ع) میفرماید: بل لا تقل کل ما یعلم: هر چیزی را میدانی نگو. به قول معروف دروغ گفتن حرام است ولی راست گفتن واجب نیست. یه وقتایی مصلحت نیست بعضی چیزهای درست را هم آدم بگوید.
گفتم: من هم قبول دارم که بله گاهی لازم است آدم یک حرف درست را نگوید چون مفسده دارد ولی آیا این بحث مصداق چنین مواردی است؟ آیا واقعاً این طوری است که بعضی بچه مسلمونا اصلا موسیقی گوش نمیدن حالا با گفتن اینکه طبق نظر بعضی مراجع بعضی موسیقیها حلاله، دیگه میرن هر نوع موسیقی آشغالی رو گوش میدن؟ یا جریان برعکسه؛ یعنى خیلیها خیال مى کنند که از نظر مذهبی موسیقی کلا حرامه و وقتى دیگه یه موسیقی گوش کردی دیگه کار گذشته است و از طرف دیگره چون نمیتونن جلوی خودشون رو بگیرن که موسیقی گوش ندن دیگه سوا نمیکنند میرن و درهم هر چی دستشون رسید گوش میدن؟
الان یاد یه چیزی افتادم. شهید مطهری (ره) تو کتاب مسئلهی حجاب به چنین طرز تفکری رو دربارهی گفتن یا نگفتن این حکم شرعی رو که پوشاندن وجه و کفین طبق نظر بعضی مراجع تقلید بر زن واجب نیست، نقل میکنه... (بعد من خلاصهی قضیه رو گفتم که البته اینجا عین عبارت شهید مطهری رو اوردم یک نکته: البته به لحاظ منطقی کسی میتونه به من اشکال کنه که از کجا معلوم که وضعیت مسئلهی موسیقی هم مثل مسئلهی شهید مطهری باشه که بعد تو بخوای از کار اون برای توجیه کار خودت استفاده کنی؟)
کتمان یا اظهار؟
(عنوان از خود شهید مطهری)
کلمات کلیدی :
حجاب،
کتمان،
موسیقی،
حک شرعی،
مصلحت
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/18 7:16 عصر
دوستم گفت: من نمیگم خلاف شرع گفتی؟ ولی مگه هر چیز درستی رو آدم باید بگه. حالا ملت منتظر موندن که جنابعالی تو وبلاگت بنویسی ایها الناس بعضی موسیقیها از نظر بعضی مراجع حلال است لطفا بفرمایید گوش کنید. اونی که اهلشه گوش میده کاریم نداره که حلاله، حرومه. کسیام که اهلش نیست باز گوشش به حرفای تو بدهکار نیست. بدتر اینکه ممکنه کسی از این خوانندههای وبلاگت اهل موسیقی نباشه ولی همین که تو بگی، بره طرفش که این واسه رشد معنویش ضرر داره و تو خواسته یا ناخواسته باعث و بانیش شدی.
تازه ما الان خودمون به اندازهی کافی تو موسیقی مشکل داریم دیگه اگه ما خودمون هم بیاییم لی لی به لالای این مردم بذاریم دیگه هیچی. به قول تو الان خیلیا معتقدن که موسیقی از نظر اسلام کلا حرامه که وضع این جوری شده حالا اگر همینها بفهمن که نه همهاش حرام نیست دیگه ببین چی میشه.
گفتم: ببین من درست فهمیدم؟ میخوای بگی اصلا طرح این بحث چه فایدهای داره؟ به بهتر بگم می خوای بگی فایدهای که نداره هیچ، ضرر هم داره درسته؟
- قربون آدم چیزفهم.
- خیلی حال میکنی یه دوست منطقی لارج مثل من داری نه؟ میدونم اصلا از عمرت نیست!
- آره اروا عمهات.
- خب ببین عزیز دل برادر حرف من اینه. من میگم اولا خود این که نظر اسلام قشنگ گفته بشه خودش یه چیز با ارزش و ضروریه. حالا کار نداریم از اون سوء استفاده بشه یا نشه. هر قانون خوبی میتونه ازش سوء استفاده بشه. شعار خوارج که رو در روی حضرت علی (ع) ایستادند یه آیهی قرآن بود. از طرف دیگه به نظر من ما نباید اسلام رو جوری معرفی کنیم که 50 سال دیگه نسلهای بعدی بگن شما اسلام رو اونجوری که دلتون خواست به ما معرفی کردین نه اونجوری که بود. حالا شما فرض کن من خودم مقلد مرجعی باشم که میگه بعضی موسیقیها حلاله ولی طوری مستقیم یا غیرمستقیم حرف بزنم و رفتار کنم که برداشت بشه نه کلا حرامه. حالا پسرم، خانوادهام، اطرافیانم، خوانندههام اگه در آینده حقیقت رو فهمیدن دربارهی من چه فکری میکنن؟ آیا از اون به بعد باز تو موارد دیگه حرفام همون اعتبار سابق رو داره؟
نکتهی بعدی اینکه من میگم آدمایی داریم که مذهبیاند، حلال و حروم سرشون میشه ولی از موسیقی هم خوششون میاد خب. اینا اگه فکر کنن که از نظر اسلام موسیقی کلا حرامه. هر وقت یه آهنگی (چه واقعا حلال باشه و چه حرام) گوش میدن همون موقع یا بالاخره بعدش یه عذاب وجدان دارن یه احساس گناه که من دارم الان لذت میبرم ولی دارم یه کار حروم انجام میدم.
تو میدونی این احساس گناه با آدم چی کار میکنه؟ آدمو داغون میکنه. ضررهای دیگهای هم داره اولا بعضیها کم کم به این اعتقاد میرسن که اسلام دین سختگیریه و ازش یه خرده دلخور میشن و همین ارتباطشون رو با اون کمتر میکنه. یه روز یکی از فامیلام تو یه شب سرد زمستونی برام اس مس فرستاد که: الان یه چایی داغ میچسبه. من موندم چطور اسلام اینو حرام نکرده!
گرفتی چی شد؟ ضرر دومش اینه که این احساس گناه باعث میشه بعضیا بگن خب ما که این گناه رو داریم انجام میدیم از چشم خدا که افتادیم و جهنمی شدیم پس دیگه چه فرقی داره و همین باعث میشه مقاومتش در مقابل گناهان دیگه کمتر بشه. ببین اینا رو که دارم میگم تخیلات من نیست اینا رو دیدم که میگم. البته قبول دارم از نظر اخلاقی اساتید اخلاق میگن هر چه کمتر موسیقی گوش بدین بهتره ولی خب بحث ما بحث فقهیه، بحث اخلاق و عرفانی هم درست و محترم سر جاش.
حالا اگه احساس گناه و عذاب وجدان از یه آهنگی باشه که واقعا گناه باشه حرفی نیست اشکالی هم که نداره خیلی هم خوبه. بعدشم طرف به هر نتیجه ی غلطی که برسه یا هر غلطی که بکنه بکنه دودش تو چشم خودش میره. من میگم چرا ما باید طوری رفتار کنیم که جوون مذهبی ما نسبت به موردی هم که حلاله احساس گناه بکنه.
بذار یه خاطره بگم. یه زمانی هر روز برای نماز جماعت و تبلیغ میرفتم پایگاه چهارم شکاری. یک شب مراسم جشنی بود، میلاد یکی از ائمه (ع) تو نمازخانهی خوابگاه پرسنل. مسئول عقیدتی- سیاسی کل پایگاه هم اونجا بود یه آدم با تجربهی باسواد. بعد از نماز، مداح رفت پشت تریبون و کمی خوند و رسید به جایی که میخواست شور بده. حالا من و مسئول عقیدتی- سیاسی تکیه به دیوار و تقریبا پشت سر مداح بودیم و رو به جمعیت. مداحه گفت: هر چند از نظر شرعی دست زدن اینجا اشکال داره ولی یه امشب خدایا خودت ببخشمون. اینو که گفت: حاج آقا با لبخند و با دو دستش هی به جمعیت اشاره میداد که نه. اشکالی نداره بزنین.
خب حالا شما حساب کن. اگه حاج آقا اینو نمیگفت. اینا که دست میزدند ولی برای همیشه این حس گناه اونا رو از دورن میخورد که ما معصیت کردیم در حالی که نکرده بودن.
این گفتگو ادامه داره ولی واسه اینکه خسته نشی اجازه بده بعدا بنویسم.
بخش اول این گفتگو
کلمات کلیدی :
موسیقی،
حلال،
حرام،
حکم شرعی،
حس گناه،
عذاب وجدان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/17 5:39 عصر
دوستانم اخلاقم را میدانند و آن اینکه دربارهی چیزهایی که در وبلاگ می نویسم دوست ندارم بیرون از وبلاگ صحبت کنم یا کسی با من صحبت کند. و اگر هم گاهی کسی میخواهد در این باره سر صحبت را باز کند ازش خواهش میکنم که در وبلاگم یا وبلاگش (اگر دارد) نظرش را بنویسد، میخوانم و جواب میدم. گاهی هم به شوخی این جمله را که یادگار مرحوم پدرم هست میگویم که جنگ را باید در جنگل بکنی. اما خب گاهی دیگر چارهای نیست و آدم به قول معروف به چالش کشیده میشود و چارهای ندارد که همان جا را بکند جنگل!
تو مرکز بودم که دوستی از راه رسید. سلام کرده و نکرده گفت: این چرت و پرتا چیه تو وبلاگت نوشتی؟ خندیدم و گفتم. چرت و پرت که زیاد مینویسم کدومشون رو میگی؟
گفت: آخه توی آخوند لینک موسیقی اونم پاپ میذاری تو وبلاگت و غیرمستقیم ملت رو دعوت میکنی که اون رو گوش بدن که چی؟ به جای این که چهار تا آیهی قرآن و روایت اهل بیت (ع) بذاری مردم رو هدایت کنی. بعد از این همه درس خواندن رسیدی به اینجا که مردم بیایید دی دین دی دین گوش بدین؟!
- مگه من خلاف شرع گفتم؟ من گفتم طبق نظر بعضی از مراجع تقلید بعضی آهنگها حلال است. تشخیص هم که به عهدهی مکلف است. (البته اینکه تکلیف به عهدهی ملکف است معنایش این است که تشخیص نظر عرف درباره ی آن آهنگ با مکلف است نه اینکه مثلا بگویی به نظر شخص من به تنهایی این آهنگ اِلِه است بِلِه است.)
- گیرم که حرف تو درست باشد. این کارا واسه تو نیست. حالا یه بچه مذهبی بلند شه این حرف رو بزنه یه چیزی ولی حالا چه لزومی داره توی آخوند بلند شی واسه مازیار فلاحی و مرتضی پاشایی تبلیغ کنی؟
- اولا که من نخواستم واسه کسی تبلیغ کنم ولی خب وقتی بخوام نمونه بیارم اسمشون هم مطرح میشه. هر چند اینها اون قدر الان معروف هستن که نیازی به تبلیغ من نداشته باشن. بعدشم حکم شرعی رو کی باید بگه؟ یعنی کی اولیتره که بگه من آخوند دیگه نه؟ الان بعضی از ما داریم طوری رفتار میکنیم که خیلی از بچه مسلمونا تو ذهنشون اینه که موسیقی کلا از نظر اسلام حرامه؟ واقعا این طوریه؟ این ذهنیت و تصویر از اسلام درسته؟ اگه من بیام برای درست کردن این ذهنیت حکم شرعی رو بگم خلاف کردم؟
...
بحث ما ادامه داشت ولی فعلا بیش از این حوصله ندارم بنویسم شاید بعدا.
کلمات کلیدی :
اسلام،
جنگل،
مازیار فلاحی،
مرتضی پاشایی،
موسیقی،
جنگ
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/16 8:11 عصر
جلسه که تموم شد، اومدیم بیرون. ماشین باهاش نبود گفتم: میرسونمت. تو راه هر دو ساکت بودیم و من خسته و بیحوصله. رادیو رو باز کردم. این آهنگ رو پخش میکرد. کمی بعد این آهنگ رو. با تعجب گفت: فکر نمیکردم شما هم آهنگ گوش بدین. گفتم: گاهی گوش میدم ولی نه هر چیزی.
- مگه اسلام با موسیقی مخالف نیست!؟
- از کی تقلید میکنی؟
- راستش هنوز انتخاب نکردم.
- مرجع تقلید من بعضی آهنگا رو جایز میدونه.
کلمات کلیدی :
مازیار فلاحی،
مرتضی پاشایی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/16 11:15 صبح
اسب حیوان نجیبی است. از بعضی دوستانم که دستی در کار فیلمنامه داشتند پرسیدم ارتباط اسم فیلم با متنش چه بود؟ جوابی نداشتند. بعضی از نقدها بر این فیلم را هم دیدم، نوشتهاند ارتباطی بین این دو نیست. اما آیا واقعا ربطی نیست؟ به نظر من اتفاقا ربط زیادی است یعنی تمام پیام فیلم و حرف کارگردان توی همین یک جمله است. و گویی خود او هم نگران بوده که مخاطب این مطلب را درنیابد برای همین این جمله را دو بار در فیلم آورده؛ بار اول وقتی است که مامور قلابی (رضا عطاران) در خانهی زن صاحبخانه (ماهایا پطروسیان) جمله را از زبان مسعود که مست کرده (حبیب رضایی) میشنود و بار دوم در بین راه، مامور از جوان مست میپرسد: اون جمله که میگفتی چی بود؟
اسب استعاره است. بارزترین صفت اسب دویدن است. اسب استعاره از آدمهای این فیلم است: از مامور قلابی گرفته تا بدهکار مست تا آهنگساز فرهیختهی مستاصل (پارسا پیروزفر) تا مسئول آموزشگاه هنری (کارن همایونفر) تا منشی چندکارهی او (باران کوثری) تا همسر معتاد او (مهتاب کرامتی) و... آدمهایی که در زندگی خود از صبح تا شب میدوند ولی به جایی نمیرسند و در فیلم هم یک نمونه از دوندگی آنها را میبینیم؛ یک شب تمام، همهی آنها از این خانه به آن خانه به دنبال جور کردن پول برای مسعود و زندهکردن طلب خود.
اما کارگردان فیلم میتوانست اسم فیلم را "اسب" بگذارد همین یا واضحتر "اسبها" اما او به این اکتفا نمیکند و نگاه خودش را هم صریح بیان میکند و دوست دارد که مخاطب هم با او همدل شود. برای همین صفت مشهور دیگر اسب یعنی نجابت را مطرح میکند. یعنی این که این آدمها با این که مرتکب کارهایی خلاف شده و میشوند که دین و عرف جامعهی ما نمیپذیرد؛ اما اولا اینها در مخمصه افتادهاند و به گونهای شرایط محیطی باعث شده که به این راهها کشیده شوند ثانیا با تمام اشتباهاتشان ویژگیهای اخلاقی مثبتی که در یک کلمه کارگردان اسمش را میگذارد نجابت در وجود آنها هست. اوصافی مانند دلسوزی، مرام و معرفت، از خود گذشتگی و...
البته نقدی که من بر کارگردان دارم این است که انگار سعی میکند با جلب ترحم بیننده این احساس را در او به وجود بیاورد که خب حالا که این طور است باید به آنها حق داد که مرتکب چنین کارهایی بشوند و چشم بر گناه آنها بست. به عبارت دیگر همدلی بیشتری، بیش از آن مقداری که لازم است از من بیننده میخواهد.
چیزهایی که از آنها خوشم آمد یکی عناصر کمیک و طنز موقعیت نسبتا عالی فیلم بود و دیگری بازی طبیعی، روان و بامزهی باران کوثری.
کلمات کلیدی :
رضا عطاران،
حبیب رضایی،
پارسا پیروزفر،
مهتاب کرامتی،
باران کوثری،
ماهایا پطروسیان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/15 2:21 عصر
پریناز: کجا بودی؟ یه ساعته منتظرتم. دیر شد.
نیکی: آخ فدات شم. ببخشید. این کار آتلیه طول کشید.
پریناز: آتلیه واسه چی؟
نیکی: یه کار جدید بهم پیشنهاد شده. از هفتهی بعد ضبط شروع میشه.
پریناز: سینماییه یا سریال؟
نیکی: سریاله.
پریناز: خب نگفتی آتلیه واسه چی؟
نیکی: ای بابا. تو دیگه واسه چی میپرسی؟! ضبط که شروع بشه که دیگه وقت نمیکنم برم.
کلمات کلیدی :
نیکی،
آتلیه،
عکس،
پریناز
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/14 11:26 صبح
دیروز با دوستان انجمن به نمایشگاه بینالمللی کتاب رفتم. در راه بازگشت متوجه نکتهای دربارهی خودم شدم و آن اینکه شمار کتابهایی که خریدهام از سال پیش کمتر است؟ این پرسش برایم پدید آمد؛ که چه عواملی ممکن است سبب شوند برای کسی چنین رخدادی پیشامد کند؟ چند پاسخ به اندیشهام راه پیدا کرد که در گزینش یکی از آنها به عنوان پاسخ نهایی تردید دارم؛ آنها را برایت بازگو میکنم شاید یاریم کنی:
1. از هنگام برگزاری نمایشگاه پارسال تا امسال او در زمینههای مورد علاقهاش مطالعه کرده و دانشش گستردهتر و ژرفتر شده و طبیعی است که نسبت به گذشته کتابهایی که برایش آگاهیرسان (Informative) باشند کمتر شوند.
2. دانش او در گذر سال پیش، پیشتر نرفته، بلکه کتابها همانهاست که بود و تازههایی که بتوانند او را پیشتر ببرند کمتر نوشته یا چاپ شدهاند.
3. به این نتیجه رسیده که دیگر شنیدن حرفهای دیگران بس است و او باید به استقلال فکری برسد و خود بیندیشد و تحلیل و نقد و سرانجام داوری کند.
4. جاهایی که او برای آنها کار میکند، "واریزی فاقد فوریت" (حق الزحمهی پژوهشگران) او را به موقع ندادهاند و بن هم گیرش نیامده است.
حدس حقیر این است که گزینهی درست در میان 1 تا 3 پنهان باشد اما کدام، نمیدانم؟
کلمات کلیدی :
نمایشگاه بین المللی کتاب تهران،
بن کتاب،
خرید کتاب
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/14 10:52 صبح
زهرا دختر ششسالهام دویده اومده تو آشپزخونه و یه لیوان آب ریخته و گذاشته دم دهنش و بعد از چند قلپ که یک دفعه خورده، نفسزنان هی میگه اِح... اِح... من میگم: اِح... اِح... چیه!؟ بگو: خدا شکرت. با همون حالت میگه: خدا شکرت. اِح... اِح...
کلمات کلیدی :
زهرا،
شکر خدا،
نوشیدن آب،
سید ناصر موسوی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/11 8:9 عصر
پیامکهایی که من واسه دوستانم میفرستم چند جوره:
1. برام رسیده، من هم عینا میفرستم.
2. برام رسیده، ویرایش میکنم، میفرستم.
3. برام رسیده، سانسور میکنم، میفرستم.
4. برام رسیده، حذفش میکنم، میفرستم!
5. برام رسیده، یه جواب براش میسازم، واسه خودش میفرستم.
6. چیزی رو شنیدم، مینویسم، میفرستم.
7. خودم میشینم، یه چیزی میسازم، میفرستم.
این آخریه خیلی مزه داره. مخصوصا اینکه مدت ها بعد یه نفر که محل زندگیش خیلی از تو دوره و گاهی حتی کم بهت پیامک میده، اونو واست میفرسته و گاهی هم کلی پز و فیس که یه اس تاپ واست فرستاده. سختترین قسمت کار اینه که بتونی اونو به این باور سترگ برسونی که اینو اولین بار تو درست کردی. سختی کار هم واسه اینه که معمولا ما باور نمیکنیم کسایی که به ما نزدیک هستن عددین. نمیدونم شاید چون فکر میکنیم اگر عددی بودن که با ما نمیپریدن! (خدا رو شکر همهی اطرافیان من اعتقاد دارن که بنده عددیم البت به استثنای اونایی که عقیده دارن عددی نیستم!)
حالا برای نمونه پیامکی رو که دیشب واسه ایام تولد حضرت زهرا (س) ساختم رو برات مینویسم اگه یه وقتی دستت رسید واسم یه فاتحه بخون ببخشید یه دعا بکن بعد از طرف من اجازه داری که به بقیه بگی سازندهی این پیامک با من دوسته، بعد بگو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟! (چه لوس!)
و اما پیامک:
میلاد پنجرهی رو به بهشت پیامیر (ص) فاطمهی زهرا (س) بر شما مبارک باد.
کلمات کلیدی :
پیامک،
پیامبر (ص)،
حضرت زهرا (س)
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/10 9:12 عصر
یکی از فانتزیام اینه که تو بارسلونا بازی کنم. تو هر بازی، اولش دو سه تا گل به خودی بزنم. یعنی تو موقعیتهایی که حریف حمله میکنه قشنگ باهاشون پاسکاری بکنم و همچین بزنم تو دروازه خودمون که مسی ماست بشه ولی بعدش...! بعدش...! یه هفت هشت تا گل بزنم به حریف. یا تو بازی همین جور تو زمین راه برم بعد وقتی بچهها توپ رو واسم بفرستن، من همین طوری عشقم کشیده بزنم تو اوت یا تو یه موقعیت حساس تک به تک با دروازهبان، توپ رو با دستم بگیرم بدم دست داور بگم: ببخشید کم باد شده یا توپ داره صاف میاد طرفم، من راهم و بکشم برم پشت دروازه آب معدنی بخورم. اصن یه وعضی.
کلمات کلیدی :
بارسلونا،
مسی،
گل به خودی