ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/9 2:28 عصر
تازه از بیرون اومده بودم و لباسهام رو عوض کرده بودم و نشسته بودم پای رایانه یه سری به وبلاگ و ایمیلم بزنم. دیدم زهرا دختر شش سالهام اومده میگه بابا بیا بستنیها رو از تو فریزر در بیار ببینم چند تا دیگه مونده؟!
توضیح ضروری: مدتی است برای کمک به اقتصاد خانوادهی نارنجیمان (ببخشید اگه دم انتخابات نبود از رنگ دیگری استفاده میکردم) از بیرون شیر میخرم و تو ظرفای پلاستیکی مخصوص بستنی که از سه شنبه بازار خریدیم، بستنی درست میکنم. بعد هر 12 ساعت یک بار، زهرا یکی میخورد و گاهی سایر اعضای خانواده. حالا چون تو طبقهی بالای فریزر میذارم دست زهرا نمیرسه.
بگذریم. جوابش رو ندادم و به کارم ادامه دادم. میبینم دستش رو گذاشته رو پایین گونهها و چانهاش و ادای مردهایی رو در میآورد که وقتی خواهش ملتمسانهای دارند، ریش گرو میذارن. بعد جالب اینجاست با لحنی جدی برایم توضیح میدهد که این یعنی دیگه بیا!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/8 9:57 صبح
دو سال اول طلبگی تو یه مدرسه بودیم. باهوش بود و نکتهسنج. ارشد فلسفه گرفته بود. خوب مینوشت، خوب میفهمید، خوب میخواند، خوب حرف میزد. محال بود یک بار او را ببینی و بتوانی فراموشش کنی. اصلا یه پدیدهایه واسه خودش. البته ایشان الان متاهلند.
بهش گفتم: کجایی؟ چی کار میکنی؟ یه گزارشی داد. دیدم دو واحد اینجا درس میده، یک واحد اونجا. یه مقاله واسه فلان جا مینویسه یه یادداشت واسه بهمان جا. گاهی ویرایش، گاهی سخنرانی و... گفتم: پس یه کار ثابت یه حقوق مستمر. هیئت علمی جایی...
گفت: نه. گفتم: چرا آخه؟ دنبالش رو بگیر. گفت دعوت شدم یکی دو جا خودم نرفتم. گفتم: آخه چرا. گفت: حالا!
- جون من. بگو چرا؟ یعنی بدت میاد از این فلاکت و هشتت گرو نهت در بیای؟!
- میگن یه گرگی تو زمستون تو جنگل از گرسنگی شکمش چسبیده بود به پشتش، یه دفعه یه سگ شکاری قوی و قشنگ جلوی خودش دید. اول خواست بهش حمله کنه ولی دید با این حال و روزش عاقلانه نیست. سگ هم تو اون جنگل، اونم تنهایی صلاح ندید کاری بکنه. یه کم به همدیگه نگاه کردند. سگ بهش گفت: تو لیاقت داری که در شرایط بهتری زندگی کنی مثل من. گلهات رو ول کن و از اینجا که توش از گرسنگی میمیری بیرون بیا و بیا با هم بریم.
گرگ یه کم فکر کرد [گفتم که ارشد فلسفه گرفته!] و گفت: چی کار باید بکنم؟
- کار خاصی لازم نیست بکنی. فقط باید شکار رو بدی به صاحبت و اونو خوشحال کنی. در عوض او هر چقدر که بخواهی نوازشت می کنه و به تو غذا میده.
برای گرگ که از گرسنگی شکمش درد گرفته بود، باورنکردنی نبود. بیمعطلی قبول کرد و با سگ شکاری رفت. یه کم که رفتند، گرگ متوجه زخم روی گردن سگ شد. گرگ پرسید: این چیه؟
- چیز مهمی نیست.
- به هر حال من دوست دارم بدونم.
- به خاطر قلادهایه که بهم میبندن.
- تو رو میبندن؟ یعنی به هر طرفی که دوست داری نمیتونی بدوی؟
- نه همیشه. چه اهمیتی داره؟!
- به نظر من این از همه چی تو دنیا مهمتره. من آزادیم رو ترجیح میدم به همهی اون غذاها حتی اگه تو این سرما بمیرم.
این رو گفت و به طرف جنگل برگشت.
- قصه اینه.
گفتم: عجب گرگ خری بوده!
با شنیدن این حرف گفت: خر خودتی!
و طرهی موهای سیاه و بلندم را که روی پیشانیام افشان گشته بود! گرفت و همین طور میکشید. تا با کف دست یه بیل مکانیکی نرفتم تو شکمش ول نکرد...
کلمات کلیدی :
زمستان،
گرگ،
خر،
گرگ خر،
جنگل،
سگ شکاری
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/7 9:21 صبح
این روزها شبکهی iFilm دوباره داره سریال پنج کیلومتر تا بهشت رو پخش میکنه. داستان امیرحسین (مهدی سلوکی) پسر مذهبیای که تو ساختمان شرکتی که کار میکرد، زندگی میکرد و خواستگار دختر (شبنم قلی خانی) صاحب شرکت (داریوش فرهنگ) بود و پسر صاحب شرکت با کمک دوستانش گاوصندوق پدر را خالی کرد و با آجر به سر امیرحسین کوبیدند نامردا که دزدی بیفتد گردن او و او را در مزرعهای اطراف تهران انداختند و روح امیرحسین با روح دختری به نام مینا (پریناز ایزدیار) آشنا شد و تا زمانی که جسد امیرحسین را پیدا کردند و به بیمارستان بردند، این دختره تجربیات روحیاش را در اختیار امیرحسین میگذاشت و راهنماییاش میکرد...
تو یکی از سکانسها مینا به امیرحسین گفت: آخ آخ پاک برنامههای ما رو ریختی به هم امیرحسین خان. امیرحسین گفت: چطور مگه؟ مینا گفت: آخه من هر هفته این موقع میرفتم شمال. یه جایی هست کنار دریا، اگه بدونی چقدر قشنگه! تمام شب میشینم اونجا و به صدای دریا گوش میکنم تا خورشید طلوع کنه...
تو جمع خانوادگی که داشتیم نگاه میکردیم، یکی گفت: این تهرونیا روح هم بشن باز برنامهی شمال رفتنشون تعطیل نمیشه. یکی دیگه گفت: اینو میگی! تو بگو روح هم که بشن، باز زود یه دوست دختر پیدا میکنن!
کلمات کلیدی :
دوست دختر،
دریا،
سریال پنج کیلومتر تا بهشت،
مهدی سلوکی،
شبنم قلی خانی،
داریوش فرهنگ،
پریناز ایزدیار،
روح،
شمال،
تهرونی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/6 1:18 صبح
با توجه به اینکه کم کم داریم به فصل گرما نزدیک میشویم و قیمت بستنیها هم طوری بالا رفته که معمولا یا داغش به دل آدم میماند یا کوفت آدم میشود، تصمیم گرفتم که یه روش سادهی تهیهی بستنی را که زهرا دختر شش ساله ام کشف کرده خدمتتان عرض کنم که هر کسی به راحتی میتواند در خانه درست کند.
- یه کم ماست میریزیم تو کاسه. این جوری. یه کم هم آب روش میریزیم ولی نباید زیاد آب بریزی و گرنه میشه دوغ.
- خب ماست که ترشه. بستنی که شیرینه!
همین طور که داشت هم میزد. واسه چند ثانیه مکث کرد و فکر کرد. بعد قاشق را تو کاسه رها کرد و بلند شد. گفتم: کجا؟
- میرم شکردون رو بیارم!
کلمات کلیدی :
بستنی،
ماست،
دوغ،
شکر
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/4 8:31 صبح
در سرزمینی که پادشاهش لنگ بود، همهی اهالی قصر و شهر، از وزیر گرفته تا دربان، خود را به لنگی میزدند، روزی مسافری وارد آنجا شد او را دستگیر و به نزد پاشاده بردند، پرسید تو نمیلنگی؟ گفت قربانت گردم: من از دو پا لنگم که این گونه صاف راه میروم!
دوستی (شاید به شوخی) میگفت: روزی پیراهن تازه شستهام را پوشیدم و از خانه بیرون رفتم. غافل از اینکه گیرهی بند رخت هنوز بر پشت شانهام چسبیده. فردا دیدم دو سه تا از بچه محلها با لباس گیره به پشت، تو کوچه تکچرخ میزدند!
خوشحال نیستی که کله گندههای شهر ما زیاد شدهاند! آگهی: حراج بهاره انواع کلیپس بزرگ، پوستیژ کلاه گیس، مو متری، پوستیج، مو چتری، اکستنشن مو، موی تکهای، موی متری...
کلمات کلیدی :
لنگیدن،
دکارت،
کلیپس بزرگ،
پوستیژ کلاه گیس،
مو متری،
اکستنشن مو،
پوستیج، گیس،
مو چتری،
موی تکهای،
موی متری
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/3 12:53 عصر
با توجه به این که آدم هر چقدر هم باهوش باشد و دانشش گسترده و تفکر منطقیاش پیشرفته باشد و در به کرسی نشاندن حرفش چیرهدست باشد، پاشنهی آشیلی دارد و آن این که بسیاری از اوقات باورهایی را تحت تاثیر عواملی غیر شناختی میپذیرد و در درستی آنها نیز شک نمیکند.
پیش از این برای من سوال بود که چطور میشود بعضی آدمهای بزرگ و باهوش اشتباههای فاحشی میکنند و چقدر هم بر آنها اصرار دارند. همچنین آدمهای باهوش و باسوادی را میشناختم که دقیقا اعتقاد نادرست پدرش (اتفاقا عالم ودانشمند بزرگی بود) را داشت و از آن دفاع میکرد.
چرا آدمهای بزرگ اشتباهات بزرگی میکنند؟ جوابی که به آن (با توجه با نکاتی که تو این چند پست آمده) رسیدهام این است:
این سوال را باید به دو سوال تجزیه کرد؟
- چرا آدمهای بزرگ (باهوش و باسوادی که به سبب این دو به شهرتی رسیدهاند) اشتباه میکنند؟ چون بعضی از باورهایشان نه تحت تاثیر تحلیل و تفکر منطقی بلکه تحت تاثیر عوامل دیگری مثل تقلید، عشق، نفرت، طمع، ترس و... در آنها شکل میگیرد.
- چرا اشتباهات آنها بزرگ است؟ بزرگ بودن اشتباهات آنها به خاطر بزرگ بودن خود آنهاست. چون با توجه به بزرگی آنها ما از آنها انتظار چنین چیزی را نداریم دوم اینکه اشتباه آنها مثل شکستن کشتی است که هم خودشان غرق میشوند و هم سرنشینان آن.
دو سخن از شهید مطهری:
ما غزالى را مرد بسیار بزرگى مى دانیم (یعنى مرد مفکّر فوق العاده اى است) اما آدمهاى بزرگ اشتباههاى بزرگ هم دارند.[1]
عمده مطلب این است که ما ببینیم چه عواملى سبب شده است که متکلمین چنین نظریه اى بدهند. معمولا نظریاتى که بطلان آنها واضح است، براى کسى که ابتداء به این نظریات توجه مى کند مایه تعجب مى شود که چگونه افرادى صاحب اندیشه و صاحب فکر آمدهاند چنین حرفى زده اند ولى اگر انسان از همان راهى برود که اینها رفته اند که بعد به یک بن بستى رسیده اند که نمى توانسته ند جز به این وسیله خود را از آن بن بست نجات بدهند آن وقت تعجب او برطرف مى شود و مى بیند که چنین نظریه اى را هم در اینجا مى شود ابراز کرد.
همیشه مهمل ترین حرفها را بزرگان گفته اند یعنى افراد عادى در شأنشان نیست و نمى توانند که اینقدر چرند بگویند.
یک بقال حداکثر چرندى که مى تواند بگوید این است که بگوید حسن آمد و حال آنکه نیامده باشد ولى یک شخصیت علمى و یک عالمى که هزاران تحقیق عالمانه و درست هم دارد اوست که اگر یک وقت چرندى بگوید باید حرف چرندش به اندازه خودش بزرگ باشد.
علت قضیه این است که شخص عامّى مثل کسى است که سر جایش ایستاده است. شخصى که سر جاى خودش ایستاده است اساسا دیگر خطر سقوط ندارد ولى شخص عالم مثل کسى است که یک کوهى در جلو او هست و از این کوه صعود مى کند و بالا مى رود، صدها قدم، هزارها قدم، کیلومترها راه مى رود. قدم اولش موفق است، قدم دومش موفق است، قدم پنجمش، صدمش، هزارمش، دههزارمش همه موفق است ولى در آن قدم ده هزار و یکم که مى خواهد یک قدم جلو بگذارد در همانجاست که یک وقت سقوط مى کند و چندین درجه هم پایینتر از آن شخص عادى که در آن پایین کوه ایستاده است رفته و در آن ته درّه سقوط مىکند.[3]
[1] . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج22، 317
[3] . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج9، 456
لینک: آیا باهوش کمتر خطا می کنند؟ (8)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/1 10:24 عصر
چند نکته مربوط به یادداشت پیش:
1. اینکه بسیاری از باورهای ما تحت تاثیر عوامل غیرعقلانی یا به تعبیری عاطفی است مسئله بسیار مهمی است که شاید بتواند باعث شود در عالَم معرفت اندکی متواضعتر باشیم و در نتیجه گاهی هم احتمال بدهیم دیگران هم مسلمانند!
2. توجه به نقش عوامل غیرشناختی (غیرعقلانی) در تشکیل باورهای ما پاسخ پرسشهای متعددی را که سالها در پی یافتن آنها بودم بر من روشن کرد که در ادامه یکی دو تا از آنها را عرض میکنم.
3. اینکه باوری ناشی از عوامل عاطفی باشد، لزوما به معنای نادرست بودن آن نیست. تصور کنید کسی باوری را از معلم محبوبی گرفته است و از قضا آن باور حقیقتا درست است.
4. بحث ما در اینجا دربارهی تاثیرات پوشیده و نااندیشیدهی عوامل عاطفی بر تشکیل باورهاست، نه مواردی که فردی نظر درست را دربارهی چیزی میداند؛ با این حال به دلایلی مثل منافع شخصی یا گروهی یا عاطفی یا تعصب و... آن را نادیده میگیرد یا کتمان میکند که آن حسابش با ما نیست بلکه با کرام الکاتبین است!
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (8)
کلمات کلیدی :
احساس،
باهوش،
خطا،
هوش،
اشتباه،
عقل،
عاطفه،
درست،
نادرست،
کتمان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/31 4:8 عصر
در پاسخ به این اشکال جالب و دقیق باید گفت که اگر فرایند تشکیل باور و عقیده نسبت به هر مسئلهای همیشه همین طور بود، بله نتیجه میگرفیتم که باهوشها، کمتر یا دستکم به اندازهی افراد دیگر در معرض خطا هستند؛ ولی مشکل اینجاست که باورهای ما انسانها (چه باهوش و چه متوسط) همیشه حاصل تامل و تجزیه و تحلیل و مقایسه و تفکر منطقی نیست. این امر حداقل دو سبب دارد:
1. شتابزدگی ما در رسیدن به اطمینان خاطر.
گرایش طبیعی ذهن این است که عمل بازشناختن را هر چه زودتر و با قطعیت انجام دهد؛ چون به دست آوردن اطمینان نسبت به امری، بدان معنا است که میتوان دست به عمل زد و بر عکس تردید در انتخاب یکی از گزینهها بدین معنا است که به هیچ عملی نمیتوان دست زد.[1]
نه این که رسیدن به اطمینان و یقین چیز مطلوبی نیست یا ماندن در شک چیز مطلوبی است؛ درست است که شک پل خوبی است ولی توقفگاه خوبی نیست؛ با این حال شتابزده و بدون بررسی جوانب مسئله و پاسخهای متعدد به یک پاسخ و سنجش آنها نباید در عبور از این پل عجله کرد؛ چون در این حالت پل که هنوز در دست تعمیر است برای ما خطرساز خواهد بود. به قول معروف از هول حلیم رسیدن به یقین در دیگ باورهای نادرست نیفیتم. به بیان دیگر تحمل شک و فرصتدادن به خود برای تامل کافی تا رسیدن به پاسخ درست پرسشهایمان، بهتر از شتابزدگی در انتخاب باورهایی است که هر چند در ما ایجاد اطمینان میکنند، ولی با شناخت و تفکر کافی انتخاب نشدهاند؛ بلکه صرفا برای خلاص شدن از شک، آنها را به خود باوراندهایم.
حال ممکن است باهوشی به دلیل همین شتابزدگی، بیآنکه به بررسی لازم بپردازد، پیش از موعد باوری را بپذیرد که خودش را از شر شک خلاص کند، چنان که افراد متوسط هم ممکن است گاهی چنین کاری بکنند.
و البته سر کردن در شک تا رسیدن به یقینی از سر تفکر و تامل مهارتی است که باید به دست آورد و فلسفه به ما در رسیدن به این مهارت کمک میکند. به گفتهی راسل:
آموختن اینکه چگونه میتوان بدون یقین و با این حال بدون فلج شدن از شک و تردید، زندگی کرد، شاید بزرگترین خدمتی باشد که فلسفه در عصر ما هم میتواند در حق جویندگان خود انجام دهد.[2]
2. عاطفی بودن ما انسان ها
ما آدمها اساسا موجوداتی صرفا عقلانی و تحت تاثیر بعد عقلانی خود نیستیم؛ بلکه بعد عاطفی [3] هم داریم و تاثیر عواطف بر ما، اگر نگوییم بیش از عقلانیت ماست، غالبا و در بیشتر آدمها کمتر از آن نیست.
یکی از بزرگترین خطاهای تفکر، استفاده از آن برای دفاع از عقیدهای است که قبلا شکل گرفته است. (بر اساس برداشت احساس اولیه، پیشداوری یا سنت). این یکی از خطاهای بزرگ ناشی از دام هوش است و افراد بسیار باهوش حتی بیش از دیگران دچار این خطا میشوند.[4]
در نتیجه در مواردی، فرد باهوش وقتی با پرسشی روبرو میشود، (مثل بقیه) به سرعت و تحت تاثیر عواطفش باوری در او شکل میگیرد و پس از آن دیگر او تنها به کار دفاع از آن میپردازد. بنابراین در چنین وضعیتهایی، آن باور، محصول تاملات و کوششهای عقلانی نیست که دفاع بهتر از آن مشکلی ایجاد نکند، بلکه چون محصول عواطف است. ممکن است درست باشد یا غلط؛ حال اگر غلط باشد، هر چه دفاع از آن بهتر باشد، دوری از حقیقت هم بیشتر خواهد بود. بنابراین در مواجهه با افراد باهوش چون ما دقیقا نمیدانیم باوری که او ارائه میکند؛ تحت تاثیر عقلانیت او بوده یا تحت تاثیر عواطف او، عقل حکم میکند که افسار تشخیصمان را به دست او ندهیم بلکه خودمان عقیده و دلیل او را بررسی کنیم و فکر نکنیم که چون او باهوشتر از ماست پس لزوما امکان خطای او کمتر است.
[1] . ر.ک: ادوارد دو بونو، درسهای درست اندیشیدن، ص 35.
[2] . ر.ک: برتراند راسل، تاریخ فلسفهی غرب، مقدمه، ص9.
[3] . منظور از جنبهی عاطفی در اینجا بخش غیرعقلانی (و نه ضد عقلانی) وجود ماست که شامل احساساتی مانند عشق، نفرت، ترس، امید، یأس و... خاطرات کودکی، تلقینهای والدین و معلمان و... منافع فردی و گروهی و...
[4] . ادوارد دو بونو، درسهای درست اندیشیدن، ص24.
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (6)
کلمات کلیدی :
باهوش،
خطا،
هوش،
ادوارد دو بونو،
اشتباه،
برتراند راسل
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/30 10:51 صبح
دارم به جایی از بحث میرسم که خیلی اهمیت دارد و چیزهای زیادی توی آن هست و با آن معلوم میشود. یک چیز را هم دربارهی خودم بگویم که تا الان نگفتهام و امیدوار بودم آدم باهوشی آن را متوجه بشود. نمیدانم شاید هم تا الان کسی متوجه شده باشد ولی حال بیان کردنش را نداشته باشد!
تو خیلی از بحثها از جمله این موضوع، اثباتشدن یا نشدن ادعا برای من در درجهی دوم اهمیت است؛ مطالبی ضمنی که به مناسبت آن موضوع در بحث مطرح میشود (منظورم کامنتها نیست. مطالبی که تو متن، زمینهی طرحشون پیش میآید)، برای من مهمتر است؛ مثلا همین مطلبی که میخواهم الان بگویم ولی قبل از آن باید چند نکته را عرض کنم تا سوء تفاهمی پیش نیاید؛ چون احساس میکنم شاید برداشتهای نادرستی از این یادداشتها بشود.
1. این که گفتیم آدمهای باهوش غالبا میتوانند بهتر از باورهایشان دفاع کنند و سخن از دام هوش شد، به این معنا نیست که آنها هی میخواهند ما را به دام بیندازند و از این تواناییشان برای فریب ما استفاده کنند. البته ممکن است بعضی از آنها گاهی چنین کاری هم بکنند؛ ولی بحث ما دربارهی این گونه افراد و این گونه موارد نیست. بحث ما دربارهی مواردی است که فرد باهوشی واقعا نسبت به یک موضوعی عقیدهای دارد و صادقانه از اعتقادش که به نظر خودش درست است دفاع میکند.
2. کسی از این بحث به آدمهای باهوش بدبین نشود؛ طوری که دیگر اگر بندگان خدا گفتند دو به اضافهی دو میشود چهار، باور نکند. عرض ما این است که ما در مواجهه با باورهای آدمهای باهوش همان رفتاری را (بلکه به نحو بهتر) بکنیم که در مواجهه با باورهای دیگران؛ یعنی همان قدر ارزیابی و سنجش و مطالبهی دلیل و آزمون و... و فکر نکنیم چون باهوشند با حقیقت نزدیکترند.
3. شاید کسی فکر کند من دارم میگویم که تکتک حرفهای آنها را باید زیر ذرهبین بگذاریم! چنین کاری نه خواستنی است نه شدنی. حرف من بیشتر دربارهی ادعاها و باورهای مهم و چالشی است؛ که حالا خود مهم بودن برای افراد متفاوت، ممکن است متفاوت باشد.
4. اصلا چرا من این مسئله را مطرح کردم؟ به دلایل مختلف که دوتاشون را عرض میکنم: اول. دو سه مطلب مهم لا به لای این موضوع مطرح شده و میشود که توجه به آنها در پیشرفت فکری و ذهنی آدم خیلی مهم است. دوم. بعضی دوستان بسیار فهیم و باسواد را میبینم که حرفهای همه را از زیر تیغ نقد میگذرانند ولی وقتی به یک آدمی میرسند که از نظر آنها هوش و دانش زیادی دارد؛ مثل کسانی که در بالا اسمشان را آوردم، انگار هیپنوتیزم میشوند؛ تسلیم محض؛ یعنی ضعیفترین حرفهای آن شخص خاص برای او از قویترین حرفهای دیگران پذیرفتنیتر است.
ببخشید آن مطلب شنیدنی افتاد پست بعدی.
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (5)
کلمات کلیدی :
باهوش،
خطا،
اشتباه
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/29 1:51 عصر
اشکالی که در اینجا به ذهن میرسد این است که حالا گیریم این حرف درست باشد که شخص باهوش چون بهتر میتواند از باوری نادرست دفاع کند، بیش از افراد دیگر در معرض خطا است؛ اما باید گفت از جهتی دیگر امکان و احتمال خطای افراد باهوش از دیگران کمتر است و آن در پذیرش باورها است. همان باورهایی که گفتید او از آنها دفاع بهتری میکند و معلوم نیست درست باشند یا غلط.
به بیان دیگر فردی باهوش و فردی دارای هوش متوسطی را در نظر بگیرید که هر دو در برابر پرسشی قرار گرفتهاند و باید برای آن پاسخی پیدا کنند؛ مثلا اینکه آیا بین زیبایی و هوش رابطهای وجود دارد؟ طبیعی است که هر کدام از آنها خواهان این است که در این مسئله به نتیجه ای (باوری) برسد. حال در اینجا فرد باهوش به دلیل برخورداری بیشتر از تواناییهایی از قبیل یادسپاری، تجزیه و تحلیل، مقایسه، خلاقیت، تفکر منطقی و... در پیدا کردن نظر درست نسبت به سایر افراد تواناتر و ضریب خطایش کمتر است؛ بر خلاف افراد دارای هوش معمولی که در این مرحله در معرض خطای بیشتری هستند.
بنابراین هر چند توانایی دفاع بهتر، افراد باهوش را در معرض خطر خطای بیشتری قرار میدهد، تواناییهای برتر شناختیشان آنها را در باوریابی مصونیت بیشتری میبخشد و آن ضعف با این قوت جبران میشود. بر این اساس در یک سخن میتوان گفت: احتمال دفاع از یک باور نادرست در افراد باهوش کمتر از بقیه است و در نهایت میتوان گفت که احتمال خطای باهوشها نسبت به بقیه دیگر بیشتر نیست بلکه کمتر یا حداقل به اندازه ی دیگران است.
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (4)
کلمات کلیدی :
باهوش،
خطا،
هوش،
اشتباه،
زیبایی