طراحی وب سایت محمد رضا آتشین صدف - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آنجا که گفتن باید خاموشى نشاید ، و آنجا که ندانند ، به که خاموش مانند . [نهج البلاغه]

تب دو ساله

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/5/2 2:43 عصر

 

مادرم می گه دو یا سه سالت بود که به سفری رفتیم با پدربزرگت و برادر بزرگ ترت که پدرت باهامون نبود. می گه اولش سر حال بودی و پر سر و صدا ولی سر شب شد که شروع کردی به گریه کردن. چند بار هم گفتی: بابا... بابا... و بعدش تب کردی. تمام شب من و پدربزرگت بیدار بودیم و تو تبت پایین نمی اومد. نمی دونستیم تو اون شهر غریب چی کار باید بکنیم...

اسم پدرم حسن بود؛ یعنی حسنعلی. او خودش می داند که پسر 39 ساله اش، دو سال است که مثل دو سه سالگی اش از ندیدنش تب کرده و تبش پایین نمی آید.

اگر روز میلاد حسن بن علی (که درود و سلام خدا بر هر دوی آنها باد تا ابد ) نبود و شادی من، از اندوهم بیشتر می نوشتم.

پدرم در ماه رمضانی بود که غزل خداحافظی اش را بی صدا خواند. دعا می کنم او و همه ی پدران و همه ی رفتگان مومنان مورد عنایت بیشتر امام حسن(ع) و امام علی (ع) شوند در این ماه بزرگ.

 

 




کلمات کلیدی :

زیبایی فرصت یا تهدید؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/31 10:6 عصر

 

بخش پیشین این نوشته

 

زیبایی فرصت یا تهدید؟


در پاسخ باید گفت که بستگی دارد. زیبایی می‌تواند فرصت باشد به دلیل روایاتی که معنایشان این بود که خدا به آنها عنایت بیشتر داشته. فرصت است چون باعث می‌شد توجه و علاقه‌ی مردم به آنها جلب شود و همین می‌تواند باعث شود کارهایشان را بهتر پیش ببرند و درهای بسته‌ای به رویشان باز شود که اگر زیبا نبودند، بسته بود و بایستی با خون جگر باز کنند.


و اما زیبایی می‌تواند تهدید باشد... بگذارید این بخش را از زبان یک خانم فرهیخته بنویسم:


عقب‌ماندگی و رکود رشد زنان حرف ‌تازه‌ای نیست مختص این زمان نیست، مختص ایران هم نیست. امروزه با این که شمار زیادی از زنان به کار اجتماعی و علمی اشتغال دارند؛ بیشتر نقش‌های خدماتی دارند تا کار تولید خلاقه. مردان در واکاوی این پدیده به نتایج گوناگونی رسیده‌اند... [در اینجا نویسنده بعضی از دیدگاه‌ها در این زمینه را مطرح می‌کند]


... اما آنچه قابل تامل است وجود زیبایی‌های جسمانی است که شاید به نوعی بازدارنده‌ی رشد فکری و اجتماعی [و معنوی و عاطفی] زنان شده است. زن که بالقوه و بدون هیچ تلاشی و زحمتی خود را مطلوب می‌یابد و به واسطه‌ی فیزیک و ساختمان بدنی، بقای نوع را مدیون خود می‌داند، دیگر نیازی به تلاش بیشتر برای دستیابی به هدف‌های بالاتر را در خود نمی‌بیند و بر عکس مرد که طالب است، از ابتدا می‌آموزد که برای بقای خویش باید تلاش کند، فعال باشد. او برای رسیدن به خواسته‌های خود، راه مبارزه و اندیشیدن را می‌آموزد.


شرایط جسمانی زن که به نوعی او را از نظر روانی منفعل و نیازمند می‌سازد، شاید انگیزه‌های کافی و کشش لازم برای تلاش بیشتر در جهت دستیابی به افق‌های پهناور را در او وجود نمی‌آورد. از طرف دیگر تلاش انسان بسته به میزان و نوع توقعات و خواسته‌هایی است که جامعه و افراد آن از او دارند؛ جامعه‌ای که متولیان و سردمدارانش را مردان تشکیل می‌دهند، زن را بیشتر برای تمتع جسمانی و حفظ و بقای نوع می‌خواهند.[1]


ادامه‌اش را من می‌نویسم:

 

و زنان نیز برای برآورده کردن این توقع قدرتمندان جامعه به چیزی بیش از زیبایی و فیزیک مناسب نیازی نداشته و ندارند که آن هم به رایگان به او داده شده است. لذا بسیاری از زنان که می‌بینند با قدرت زیبایی و ظرافت خود می‌توانند کار خود را پیش ببرند، ضرورتی نمی‌بینند که خود را از نظر فکری، عاطفی، اجتماعی، معنوی رشد دهند لذا معمولا از نظر رای و اندیشه ضعیف، از نظر اراده و تصمیم سست، از نظر عاطفی ناپخته و کودک‌وش هستند.

 

دو نکته:


1. اینها فحش نیستند بلکه بیان واقعیتی است که هم مشاهده می‌شود و هم در روایات اهل بیت (ع) و هم در ادبیات شفاهی و کتبی ایران و سایر جهان در طی قرن‌ها بیان و بر آن تاکید شده است.


2. این وضعیت مختص فرهنگ ایرانی نیست؛ بلکه با مطالعه‌ی آثار غربیان متوجه می‌شویم که این موضوع فراگیر است. منتها به نظر می‌رسد در این زمینه بازار استفاده از لوازم آرایشی و جراحی دماغ و خاک‌برداری از نقاط مختلف بدن و خاک‌افزایی به سایر نقاط بین زنان ایرانی گرم‌تر از سایر نقاط جهان باشد.


3. این وضعیت معمول و رایج در زنان است و گرنه از زمان‌های دور تا همین حالا همیشه دختران زنان فراوانی بوده‌اند که از نظر رشد فکری، اجتماعی، عاطفی و معنوی از بسیاری از پسران و مردان هم‌رتبه‌ی خود برتر بوده‌اند یا دست کم فروتر نبوده‌اند حال گاهی زیبا هم بوده‌اند و گاهی خیر.


4. البته در اینجا تنها بحث درباره‌ی تاثیر زیبایی در رشدنایافتگی شخصیت بعضی از زنان است و این به معنای نادیده‌گرفتن تاثیر عوامل دیگر از جمله دسترسی نداشتن زنان به دانش‌اندوزی در طول تاریخ تا همین چند ده سال پیش و... نیست.


5. رشدیافتگی لزوما به معنای داشتن تحصیلات بالا یا مقام و منصب اجتماعی یا اسم و رسم نیست. بلکه رشد مفهومی است روان‌شناختی که دارای ابعاد گوناگون شناختی، اجتماعی، عاطفی و معنوی است. حالا این رشد ممکن است سبب اسم و رسم‌دار شدن زن بشود یا نشود؛ لذا ممکن است زنی خانه‌دار و گمنام به مراتب رشدیافته‌تر از زنی تحصیل‌کرده و نامدار باشد.

 

5. از این فرمایشات بنده استنباط نشود که مردان در طول تاریخ معمولا آدم های رشد یافته ای بوده اند و الان هم هستند؛ خیر متاسفانه آنها هم از زن ها بدتر زن ها هم از مردها بدتر. ولی خب رشدنایافتگی مردها علت های دیگری دارد که شاید وقتی دیگر به آن پرداختیم. ولی از حق نگذریم تا جایی که خبر رسیده است همان تعداد اندک مردهای رشد یافته از تعداد زن های رشد یافته بیشتر بوده است.


 

 

 

 


[1] . زهرا زواریان، تصویر زن در ده سال داستان‌نویسی انقلاب اسلامی، انتشارات حوزه هنری، تهران، 1370.

 

 





کلمات کلیدی :

مشکل صحنه های عاشقانه در رمان فارسی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/29 2:15 صبح

 

یکی دو شب پیش دوستی که یکی دو سالی هست ندیدمش و گاه به وبلاگم سر می‌زند ولی ارتباط رایانامه‌ای با هم داریم آمد روی خط. گفتگویی شد که با بحث‌های خونینی که این روزها بعضی دوستان درگیر آن هستند، پیوند دارد. بعد از گفتگو از او خواهشیدم که اجازه دهد متن آن را عینا در وبلاگ بگذارم رضایت نمی‌داد. آقا از من اصرار از او انکار. می‌گفت من با تو راحتم نه با سیصد نفر خواننده‌ی وبلاگت. بالاخره گفت بعد جواب می‌دم. گفت یا الان یا هیچ وقت. دیدم جواب سربالا می‌دهد عصبانی شدم و گفتم ولش کن اصلا نمی‌زنم. خلاصه گذشت تا اینکه چند ساعت بعد دوباره آمد روی خط آقا که من تغییراتی کوچک داده‌ام حالا بزن. آقا از او اصرار و از من انکار بالاخره حریفش نشدم. یَک لجبازیه که دومی نداره به جون تو. (حالا بعد باید کلی سین جیم بشم که چرا اینو گفتم ولی خب حقشه)

خب بگذریم:

شما هم که غریبه نیستی. این هم متن گفتگو. البته کمی طولانیه حتما یک فلاسک چای دم دستت باشه.

 


درباره‌ی


  مشکل صحنه‌های عاشقانه در رمان فارسی

 

 

(ببخشید شمار کلمات متن آن بیش از حد مجاز پارسی بلاگ بود دست به دامن پرشین بلاگ شدم.)

 

 

 

 

 





کلمات کلیدی : رمان، رمان فارسی، صحنه های عاشقانه، مشکل

داستان... (2)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/27 5:18 عصر


بخش پیشین

پنجشنبه صبح وقتی فاطمه می خواست برود سر کار، علیرضا به عادت همیشگی که انگار پدری است که دختر مدرسه ای خود را می بوسد، با لبخندی پیشانی اش را بوسید، خواست ماجرا را به او بگوید یک وقت بعدا نفهمد فکر و خیالی بکند ولی دوباره منصرف شد. با خودش فکر کرد: اصلا معلوم نیست بیاد یا نیاد. حالا اگه هم بیاد شاید قبل از اینکه فاطمه برگرده رفته باشه. حالا اگه هم بود طوری نیست اومده کتاب هاشو بگیره دیدم شاگردمه دعوتش کردم تو. مشکلی نیست.

ساعت از 11/5 رد کرده بود که زنگ در را زدند. زهرا سادات دوید در رو باز کرد.

- بابا... بابا... خاله س.

این را گفت و دوید به طرف اتاق پذیرایی که علیرضا نشسته بود و برگه های امتحان میان ترم رو تصحیح می کرد در حالی که صدای آرام آهنگ ملایمی هم برایش پخش می شد.

- بابا... بابا... اون خاله هس که کتاب اورد.

- باشه بابا... باشه.

علیرضا برگه ها را کنار گذاشت و آهنگ را هم متوقف کرد و زیر شلواری اش رو زود عوض کرد وشلوارش را پوشید و موهایش را در راه به طرف در با دست هایش کمی صاف و صوف کرد.


ساجده با کمی خجالت گفت: سلام استاد. خوب هستین.

- سلام خانم. خوبید شما؟ بفرمایید. بفرمایید.

علیرضا مواظب بود دوباره از دهانش نپرد "دخترم". هر چند دوباره فکر کرد اتفاقا الان به این کلمه بیشتر احتیاج دارم. برای همین تصمیم گرفت تو این گفتگو حداقل یک بار از این کلمه استفاده کند.

ساجده کفش هایش را در آورد و با احتیاط انگار که کسی خواب است و او نمی خواهد بیدار شود وارد آپارتمان شد. علیرضا منتطر او نماند جلوتر رفت به طرف مبل های داخل هال و همزمان می گفت بفرمایید بفرمایید.

ساجده همین طور که می آمد زیر چشمی و سریع یک نگاهی به اطراف انداخت و با قدم هایی آهسته آمد و نشست.

علیرضا هم روبروی او روی مبل نشست ولی پیشمان شد با خودش فکر کرد اگر با زاوبه 90 درجه نسبت به او می نشست بهتر بود. برای همین بلند و به طرف آشپزخانه رفت و کمی بعد با سینی چای که استکان های خالی و فلاسک تو آن بود و ظرف میوه که دست زهرا سادات بود برگشت و این بار جایش را عوض کرد و طوری نشست که ساجده با فاصله ی یک مبل دست راستش بود. زهرا سادات هم روی دورترین مبل نسبت به ساجده نشست.

ساجده نگاهی به زهرا سادات کرد و با لبخندی گفت: خوبی خاله؟ زهرا سادات زل زده بود به او ولی چیزی نگفت. ساجده دست کرد در کیفش و یک لواشک از این ها که شکل آب نوبت چوبی هست درآورد و به طرف او گرفت.

منِ راوی خودم دهانم آب افتاده بود زهرا سادات دیر جنبیده بود قاپیده بودمش. زهرا سادات آمد که لواشک را بگیرد ساجده دستش را گفت و زهرا سادات هم اول کمی مقاومت کرد ولی بالاخره نشست روی پای ساجده.

 

 

- ترم دوم تازه شروع شده بود که پدرم مریض شد. اولاش می گفت نوک انگشتان دست راستش گز گز می کنه کم کم دست راستش کم جون شد و فقط با دست چپش رانندگی می کرد ولی دست چپش هم کم کم مثل اون دستش شد. دیگه ماشین رو نمی برد بیرون. دگمه های پیراهنش رو نمی تونست خودش ببنده ولی سر حال بود و از این حالت خودش خنده اش می گرفت. سرتونو درد نیارم یکی دو ماهی یه پامون بیمارستان و آزمایشگاه بود ویه پامون مطب دکتر. تا بالاخره معلوم شد سرطان گرفته یه غده تو سرش در آورده بود؛ طوری که کف سرش یه کم برآمده شده بود. دکترش می گفت خوش خیمه ولی خیلی پیشرفت کرده و عملش بکنیم باز دوباره در میاد شیمی درمانی هم فقط اذیتش می کنه و فایده ای نداره.

با این حال ما دلمون نمی اومد هیچ کاری نکنیم قرص هایی بود که قیمتشون هم گرون بود ولی می گرفتیم. دکترش می گفت اگه قراره با چیزی خوب بشه ایناس. خلاصه پدرم یکی دو هفته ای رفت تو  کما و بعدش عمرش رو داد به شما.


- واقعا تسلیت می گم. داغ پدر خیلی سخته. خدا روحش رو شاد کنه.

 

خانم میثمی ساکت بود. احتمال می دادم گریه کنه و خودم رو آماده کرده بود که بلند بشم برم که راحت باشه ولی گریه نکرد. یک لیوان آب گرفتم ولی از تو سینی بلندش نکردم. هنوز ساکت بود. گفتم: من خودم سه سال پیش پدرم رو از دست دادم.

 

- خدا رحمت کنه.


- ممنون. رفتگان شما رو هم. باورتون میشه هنوز که هنوزه اگه چند دقیقه درباره اش فکر کنم یا حرف بزنم گریه ام می گیره. اصلا طاقت ندارم به عکساش نگه کنم. حالا تازه مثلا من مردم و متاهل و خودم زن و بچه دارم.

 

این را گفتم و ساکت شدم. خانم میثمی ادامه داد.

 

- اون ترم به هر زحمتی بود مشروط نشدم فقط یکی از درس هام رو سر جلسه نرفتم. مادرم حالش بد بود کسی نبود بمونه پیشش.استاد مزاحمتون نباشم.

 

- نه خواهش می کنم. بفرمایید.

 

زهرا سادات روی مبل دو نفره ی کنار من دراز کشیده بود و دو کف دستش رو به هم چسبونده بود و گذاشته بود زیر سرش انگار که دارن براش قصه ی شنگول و منگول تعریف می کنن. گفتم زهرا جان می خوای بری پای کامپیوتر؟ تا اسم کامپیوتر رو شنید، مثل فنر از جا بلند شد گفت: آره. آخ جـــون. رفتارش طوری غیرمنتظره و متفاوت بود با حجب و حیای چند دقیقه پیشش که من و خانم میثمی خنده مون گرفت.

 

گفتم: طفلک از بس نمی ذارم بشینه پاش حالا تعجب کرد که خودم بهش گفتم برو.





 

 

 

 


 

 




کلمات کلیدی :

ماه رمضان در UAE (تصویر)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/27 5:12 صبح

 

سری عکس ماه رمضان در UAE (امارات متحده عربی)

 

 

 

ادامه ی عکس ها اینجا


 




کلمات کلیدی : ماه رمضان، UAE، امارات متحده عربی، تصویر

خبر داغ، کباب داغ!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/25 12:0 صبح

 

راستی بهت نگفته بودم قراره امروز برم تهران نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم. حتما فکر می‌کنی می‌خوام از روزه فرار کنم و یه روز یه حالی بدم به شکم. چقدر بدبینی تو (با شما نیستم با اون، اون نگاش کن).

 

قراره در نشستی مثلا علمی با موضوع "طنز دینی، چیستی و چرایی" ملت را مستگیج بفرمایم. وقت کردی بیا. بعد از افطار. پذیراییم می‌شیم به نظرم. 

 





کلمات کلیدی : نشست علمی، نمایشگاه بین المللی قرآن کریم، طنز دینی

خوشگل بودن یا نبودن مسئله این است؟ (2)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/23 5:48 عصر

 

بخش اول این نوشته

 

خب بد نیست کم هم به غیرخوشگل‌ها. احتمالا دوست غیرخوشگلی با خواندن این یادداشت کمی دمغ شده است. یعنی چی این همه لطف و عنایت و خیر و خوبی برای آنها؟! خب چرا این اتفاق‌های خوب برای ما نیفتاده است مگر ما چه گناهی کردیم که خوشگل نشدیم. خب اشکالی داشت ما هم از خوب‌رویان می‌شدیم؟

 

پاسخ:


1.     خیلی از کسانی کهم خود را خوشگل نمی‌دانند، نظر خودشان است وگرنه از نظر دیگران خوشگل هستند.


2.     بسیاری از اوقات وقتی می‌گویند فلانی خوشگل است یا بدگل، در مقایسه با دیگران است؛ والا همان کسی که الان بدگل دانسته شده، در مقایسه با یکی دیگر خوشگل است.


3.     البته آدم‌هایی هستند که شکل و شمایلشان از متوسط قیافه‌ی مردم بهتر است که در این صورت غالبا درباره‌ی زیبایی آنها اتفاق‌نظر حاصل می‌شود و در بین آنها کسانی پیدا می‌شود که هوش از سر آدم می‌برند و همین جا باید از خدای عزیز تشکر کرد که برای نگاه‌کردن حد و حدودی گذاشته است وگرنه بیچاره می‌شدیم.


4.     اما خب بی‌تعارف خیلی از ما آرزو داریم که ریخت و قیافه‌ی بهتری از اینی هست داشتیم. یا افرادی هست که از متوسط قیافه‌ی مردم شکل و شمایلشان بدتر است و تقریبا اجماع حاصل می‌شود که بدگل هستند. اینها ممکن است که چه عرض کنم حتما لااقل یک بار در عمر خود می‌پرسند خب از عظمت خداوند گرامی چی کم می‌شد اگر شکل و قیافه‌ی ما کمی بهتر از این می‌شد؟


5.     پاسخ این پرسش را من نمی‌خواهم اینجا بدهم چون بحثی اعتقادی است و احیانا مفصل ولی لینکی را می‌گذارم اینجا دوست داشتی ببین. به اجمال عرض کنم که این سوال مربوط به بحث عدل الهی است که در دو بخش می‌شود آن را پیگیری کرد:


بحث تبعیض‌ها (ص91) برای آنهایی که صرفا دوست دارند قیافه‌شان بهتر باشد و بحث شرور (ص 121) برای آنهایی که فکر می‌کنند حقیقتا بدگل هستند). غیر از این دو بحث بحث دیگری هم هست که من الان یادم نمی‌آید که شهید مطهری در کتاب عدل الهی درباره‌ی آن بحث کرده باشد و آن بحث "اعواض" (جبران) است که من دو لینک برای مطالعه‌ی آن اینجا می‌گذارم چون می‌بینم کمتر این بحث مطرح می‌شود.


لینک اول           لینک دوم

 

6.    آنجا هم که در روایت آمد خداوند عنایت بیشتری به آنها داشته است، نه اینکه همه ی عنایت ها به آنها شده و به غیرخوشگل ها هیچ عنایتی نشده. نه. از جهت زیبایی ظاهری یا عدم آن، به زیبارویان عنایت بیشتری شده وگرنه چه بسا نسبت به یک نازیبارو عنایتی شده باشد که به یک زیبارو نشده باشد. مثلا به نازیبارویی که در خانواده ای سالم به دنیا آمده نسبت به زیبارویی که در خانواده ای ناسالم به دنیا آمده، از این جهت عنایت بیشتری شده.


 

7.   از سوی دیگر همین زیبایی و خوشگلی می‌تواند بزرگ‌ترین مانع سر راه شخص باشد تا استعدادهای انسانی و شخصیتش رشد کافی نکند. برای همین هم بی‌تعارف بگویم امیدوارم زیبارویان از دست من دلخور نشوند ولی معمولا خوشگل‌ها چیزی نمی‌شوند و چون همان طور که گفتیم تعداد خوشگل‌ها در زن‌ها بیشتر است، معمولا خانم ها مخصوصا خوب‌رویانشان چیزی نمی‌شوند. البته خودمونیم آقایون هم معمولا چیزی نمی شن ولی خب این به دلایل دیگری است معمولا که الان مورد بحث ما نیست.

 

داستان طوطی و بازرگان را در دفتر اول مثنوی خوانده‌ای که؟ وقتی بازرگان طوطی را از قفس بیرون آورد و پرتاب کرد ولی با کمال تعجب دید که پر زد و روی شاخ درختی نشست؛ وقتی از او پرسید تو از کجا این راه را یاد گرفتی طوطی در جواب می‌گوید از آن طوطی که در هندوستان مرد و از درخت به زمین افتاد.


گفت طوطی کو به فعلم پند داد                   که رها کن لطف آواز و گشاد
 
زانکه آوازت ترا در بند کرد                           خویشتن مرده پی این پند کرد
 
یعنی ای مطرب شده با خاص و عام     مرده شو چون من که تا یابی دوام 

دانه باشی مرغکانت برچنند                          غنچه باشی کودکانت بر کنند
 
دانه پنهان کن، به کلی دام شو                      غنچه پنهان کن، گیاه بام شو




 «تولستوی» هرگز زیبا نبود و اتفاقاً بسیار دوست داشت زیبا باشد. روزی در جوانی گفته بود حاضر است هرچه در زندگی دارد بدهد و برای لحظه‌ای زیبا باشد. اما در سنین میان‌سالی و پیری، طبیعت چیزی بیشتر از زیبایی به او بخشیده بود؛ شکوه. ریش و موی بلندِ پیرمرد اکنون چهره‌ای اسطوره‌ای به او بخشیده است و ما را به خضوع وامی‌دارد. (منبع)

 

  او با آنکه آنقدر نیرومند بود که می توانست بدون خستگی ، تمام روز را پیاده روی کند و یا ده دوازده ساعت روی زین بنشیند، خثهای کوچک داشت وقیافه ای جذاب وگیرانبود . تولستوی می نویسد : «خیلی خوب می دانستم که خوش قیافه نیستم. لحظاتی می رسید که نومیدی مرا مغلوب می کرد . خیال می کردم در دنیا برای کسی که مثل من چنین بینی پهن و چنین لبهای کلفت و چنین چشمهای ریز خاکستری داشته باشد، هیچ گونه سعادتی نمی تواند وجود داشته باشد و از خداوند می خواستم معجزه ای بکند و مرا خوشگل کند ، و حاضر بودم آنچه آنوقت داشتم و هر آنچه را که در آینده گیر می آوردم ، بدهم تا صورتم خوشگل بشود». (منبع)

 

"و خداوند طوطی و کلاغ را زشت آفرید طوطی اعتراض کرد و زیبا شد. کلاغ به رضای خدا تن داد و حال طوطی در قفس است و کلاغ آزاد و رها..."

 

 

سقراط به قدری زشت بود که حتی تاکنون فیلسوفی بدان زشتی در جهان دیده نشده است. سر او طاس، صورت او پهن و گرد، چشمان او فرو رفته و بی‌حرکت بود. دماغی بزرگ داشت که بر روی آن‌ لکه ها‌یی دیده می‌شد که در بسیاری از مهمانی‌های عمومی کاملا مشخص بود.

چنین قیافه‌ای به‌‌ یک باربر بیش‌تر شبیه بود تا به مشهورترین فیلسوف جهان. ولی اگر از نزدیک دقت کنیم از میان صلابت و خشونت ، چیزی از ملایمت و رقت بشری و بساطت و تواضع را ملاحظه خواهیم کرد. یعنی صفاتی که این متفکر زمخت و بدشکل را استاد گرامی و محبوب جوانان زیبا و خوش‌صورت آتن ساخته بود. (منبع)

 

 

 

و من کلام له ع رَوَى ذِعْلَبٌ اَلْیَمَامِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَالِکِ بْنِ دِحْیَةَ قَالَ کُنَّا عِنْدَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمنِیِنَ ع وَ قَدْ ذُکِرَ عِنْدَهُ اِخْتِلاَفُ اَلنَّاسِ فَقَالَ إِنَّمَا فَرَّقَ بَیْنَهُمْ مَبَادِئُ طِینِهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ یَتَقَارَبُونَ وَ عَلَى قَدْرِ اِخْتِلاَفِهَا یَتَفَاوَتُونَ فَتَامُّ اَلرُّوَاءِ نَاقِصُ اَلْعَقْلِ وَ مَادُّ اَلْقَامَةِ قَصِیرُ اَلْهِمَّةِ وَ زَاکِی اَلْعَمَلِ قَبِیحُ اَلْمَنْظَرِ وَ قَرِیبُ اَلْقَعْرِ بَعِیدُ اَلسَّبْرِ وَ مَعْرُوفُ اَلضَّرِیبَةِ مُنْکَرُ اَلْجَلِیبَةِ وَ تَائِهُ اَلْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اَللُّبِّ وَ طَلِیقُ اَللِّسَانِ حَدِیدُ اَلْجَنَانِ (از نهج البلاغه خ 234)


(ذعلب یمانى از جمله احمد بن قتیبة، از عبد الله بن یزید، از مالک بن دحیه نقل کرد که در حضور امام از علّت تفاوت‏هاى میان مردم پرسیدند، امام فرمود)
علل تفاوت‏ها میان انسان‏ها

علّت تفاوت‏هاى میان مردم، گوناگونى سرشت آنان است، زیرا آدمیان در آغاز، ترکیبى از خاک شور و شیرین، سخت و نرم، بودند، پس آنان به میزان نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیک، و به اندازه دورى آن از هم دور و متفاوتند.

"یکى زیباروى و کم خرد"، و دیگرى بلند قامت و کم همّت، "یکى زشت روى و نیکوکار"، دیگرى کوتاه قامت و خوش فکر، یکى پاک سرشت و بد اخلاق، دیگرى خوش قلب و آشفته عقل، و آن دیگرى سخنورى دل آگاه است

 

 

عقل زن و زیبایی مرد


عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه عن جده ع قال قال علی بن أبی طالب ع عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم  (امالی / ص 227/ ح 9)

 

امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام با واسطه پدرشان از جدشان نقل کرده اند که علی بن ابی طالب ع فرموده اند «عقل زنان در جمال ایشان است و جمال مردان در عقل ایشان»

 

به نظر تو معنی این حدیث چیست؟


یک خواهش. اول ببین خودت چه می فهمی؟ بعد اگه دوست داشتی این لینک و این لینک رو ببین و در نهایت بگو از این حدیث چی می فهمی؟ اگر یکی از دوستان لطف کنه محتوای این لینک ها رو جمع بندی کنه و برای همه ی ما بگه کلا چند معنا واسه این روایت گفتن ممنون می شیم. چون می خوام جمع بندی مختصر و مفید او را بذارم تو وبلاگ و بعدش با اجازتون می خوام یه معنای تازه برای این روایت بگم.

 

جمع بندی جناب ذره بین

درباره این روایت باید به چند نکته توجه کرد. اول اینکه عقل در اینجا به چه معنی اومده و دوم اینکه در هر کدوم از اون معانی، این جمله باید به معنی ظاهریش حمل بشه یا تاویل بشه.


و اما معانی مختلف:
1- ابتدایی ترین معنی ای که از این جمله برداشت میشه هم معنای وصفی داره و هم دستوری، یعنی از طرفی به ما میگه که زنان زیبایی ظاهری دارن و همین عقل اوناست و مردان زیباییشون در عقلشونه. از طرف دیگه، داره یه دستور هم میده، یعنی میگه خانم ها باید به زیبایی ظاهرشون برسن و مردان هم به دنبال عقلشون بروند.



بعضیا هم به لوازم این معنی ظاهری اشاره کردن و این جمله رو بیانگر ویژگی هایی برای زنان دونستن:
2- هر چه زنان زیباتر باشن عاقل تر هم هستند.
3- همت زنان در کسب جمال است.
4- از زنان نباید انتظار عقل داشت.


بعضی کلا این جمله رو وصفی یا دستوری نمیدونن:
5- جمله استفهام انکاری است. یعنی آیا واقعا گمان میبرید که زیبایی زنان نشان از عقل ایشان دارد؟! و عقل مردان به تنهایی ایشان را زیبا میگرداند؟!



اما معنی ظاهری با این ملزوماتش، با بعضی روایات دیگه که در کمال و تقرب به خدا (حاصل عقل عملی) مرد و زن رو مساوی هم میدونه و از توجه به جمال زنان در ازدواج نهی میکنه، قابل جمع نیست. پس چاره چیه؟ 1. دقت در معنی عقل 2. تاویل.
عقل رو فلاسفه دو نوع میدونن: عقل نظری که انسان با اون میفهمه و یاد میگیره  و عقل عملی که با آن عمل میکند و معیار فضیلت انسان است.



اگه منظور از عقل، عقل نظری باشه، یه برداشت ظاهریش میشه همون معنی اولی که اومد و لوازم اون معنا که بعدش اومد. اما گفتیم که اونا با روایات دیگه قابل جمع نیست. پس برخی تاویل هایی رو متفاوت با ظاهر ابتدایی لفظ قائل شدن.
میگن این جمله به معنی اینه که  خانوما میتونن و باید در مسائل عقلی، عاطفه و ظرافت خودشون رو به کار بگیرن و مرد باید هنرش رو در تدبیر عقلانی نشون بده.



بعضی هم به این معنی دونسته بودن که توجه زن به زیبایی میتونه در ایجاد انس و الفت در خانواده و جلب توجه و مجبت مرد و در نتیجه داشتن خانواده ای آرام موثر باشه. یعنی عقل نظری زن رو تحت تاثیر زیبایی اون میدونن و زیبایی اون رو در جهت منافع خانواده. یعنی زیباییش بر عقل نظریش مقدمه.مقصود از حدیث شریف عقل زن در جمال و زیبایی او است این است که توجه زن به زیبایی و جمال می تواند در ایجاد خانواده و جلب مرد به کانونی از عشق،

و عاطفه مؤثر باشد. این زیبایی عقل و دیگر توانایی های زن را تحت تأثیر قرار می دهد. بنابراین نباید زیبایی زن در میدان کار و زار اجتماعی قرار گیرد.


اگه منظور از عقل رو عقل عملی بدونیم، جمله در حقیقت داره میگه، راه تقرب برای خانم ها از طریق احساس و ذکر و راه تقرب برای آقایون از طریق حکمت و فکر هست.

 

معنای متفاوت پیشنهادی من برای این حدیث شریف:


اول مثلا جمع بندی نظرات بیان شده در دو لینک قبلی:


تمام معانی رو در سه دسته آورده ام:


توصیفی:


1.    زنان زیبایی دارند [و نه عقل درست و حسابی] و مردان عقل دارند [ و نه زیبایی درست و حسابی]. (حر عاملی)


2.    غالبا عقل زنان همپای زیباییشان است. هر چه زیباتر باشند عاقل‌ترند. (حر عاملی)


3.    از بین زیبایی و عقل، زنان بیشتر به زیبایی خود توجه دارند تا عقل خود و مردان بر عکس. (حر عاملی)


4.    مردم از زنان زیبایی‌شان را می‌خواهند و می‌بینند نه عقلشان را و از مردان عقلشان را می‌خواهند و می‌بینند نه زیبایی‌شان را. (حر عاملی)


5.    زن زیبا محبوب است هر چند کم عقل باشد و مرد عاقل محبوب است هر چند زیبا نباشد. (حر عاملی)



تجویزی:


1.    زن باید عقل خود را در زیبایی (ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار) خود ارائه دهد و مرد باید زیبایی خود را در تفکر عقلانی خویش ارائه دهد. (جوادی آملی)


2.    زنان باید به دنبال زیبایی باشند و مردان به دنبال عقل. (شیخ صدوق یا کراجکی؟)


نفی در لباس پرسش (استفهام انکاری):


شما خیال می‌کنید که زیبایی زنان نشان از عقل ایشان دارد؟! و عقل مردان باعث زیبایی آنها می‌شود؟ (حر عاملی)


معنای متفاوتی که بنده درست می‌دانم معنایی است توصیفی به بیان زیر:



اما اول چند مقدمه:


1.    منظور از جمال در این روایت، زیبایی ظاهری است.


2.    عقل به آن معنا که در روایت آمده است چیزی است که با آن خدا عبادت می‌شود و بهشت به دست می‌آید در مردان و زنان یکسان است و در این روایت مراد از عقل، آن نیست. (در مقال? معرفی شده اثبات شده)


3.    منظور از عقل در این روایت عقل ابزاری است یعنی تدبیر عقلانی که هر آدمی امور زندگی روزمره‌اش را با آن جلو می‌برد و موانع سر راهش را بر می‌دارد و به آرزوها و اهدافش می‌رسد و... (این هم در مقال? معرفی شده اثبات شده)


4.    ظهور عرفی این روایت در توصیف است زیرا جمله‌ای خبری است و اصل بر این است که ما بنا را بر آن همان ظهور بگذاریم مگر این مانعی سر راه این کار باشد یا دلیلی داشته باشیم که ما را به این کار وا دارد. به بیان دیگر زمانی مجاز هستیم که از ظهور دست بکشیم که نتوان معنای سازگاری با سایر آیات و روایات و مسلمات عقلی از آن به دست بیاوریم.


5.    معنای کلیت داشتن یک حکم این نیست که استثنا نداشته باشد.


6.    اصلی‌ترین کارکرد زیبایی در زندگی روزمره جلب توجه دیگران و محبت آنهاست و اصلی‌ترین کارکرد عقل در زندگی روزمره رسیدن تدبیر برای رسیدن به خواسته‌هاست.



معنای این حدیث: کار عقل را در زندگی روزمر
ه‌ی زن، زیبایی او می‌کند و کار زیبایی را در زندگی مرد، عقل او می‌کند.


به بیان دیگر: زن خواسته‌هایی (مثل ثروت، موقعیت اجتماعی و...) را که مرد آنها را با عقل (تدبیر) به دست می‌آورد، با زیبایی‌اش به دست می‌آورد و مرد توجه و علاق
ه‌ی دیگران را که زن با زیبایی‌اش به دست آورد با عقل (تدبیر) به دست می‌آورد.



 



 




کلمات کلیدی : زن، مرد، زیبایی، تهدید، فرصت

نمازخوان دو ساله!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/21 4:37 صبح

 

عکس صفحه ی اول یاهو درباره ی ماه رمضان در گوشه و کنار جهان

بقیه ی عکس ها را اینجا  ببین. اینام  جالبه.

 

 

 




کلمات کلیدی : ماه رمضان، عکس، مسلمانان جهان

خوشگل بودن یا نبودن مسئله این است! (1)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/17 10:12 صبح

 

توی کتاب الروضه البهیه (شرح لمعه از مرحوم شهید ثانی) که سال چهارم حوزه می خوندیم توی باب نماز جماعت بحثی بود درباره ی شرایط امام جماعت و اینکه اگر دو نفر بودند که هر دو می توانستند یا هر دو می خواستند جلو بایستند کدام یک بر دیگری ترجیح دارد از جمله موارد ترجیح یکی بر دیگری خوشگل تر بودن یکیشون بود:

 

عبارت: فإن تساووا فیه فالأصبح وجها...

 

از "اصبح وجها" دو تفسیر شده 1. خوشگل تر باشد 2. خوشنام تر باشد.

بعد توضیح داده که چرا خوشگل تر بودن یکی از موارد ترجیح است: چون خوشگل تر بودن دلیل بر این است که خداوند عنایت بیشتری نسبت به او داشته است. (ر.ک:  روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان‏ که کتاب دیگر شهید ثانی است.)

 

این هم مستندات روایی این حکم:


7292-  4-  فِقْهُ الرِّضَا، ع إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالتَّقَدُّمِ فِی الْجَمَاعَةِ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ وَ إِنْ کَانُوا فِی الْقُرْآنِ سَوَاءً فَأَفْقَهُهُمْ وَ إِنْ کَانُوا فِی الْفِقْهِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً وَ إِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَسَنُّهُمْ فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَأَصْبَحُهُمْ وَجْهاً وَ صَاحِبُ الْمَسْجِدِ أَوْلَى بِمَسْجِدِهِ

 

7295-  7-  السَّیِّدُ الْمُرْتَضَى فِی جُمَلِ الْعِلْمِ، وَ قَدْ رُوِیَ إِذَا تَسَاوَوْا فَأَصْبَحُهُمْ وَجْهاً.

منبع: مستدرک الوسائل، ج6

 

 

نکته: اشتباه نشود نه این که اگر دو نفر شرایط امام جماعت شدن را داشتن یکسره برویم ببینیم کدام خوشگل‌تر است بگوییم آقا شما بفرمایید نه. اول چیزهای دیگری را مطرح کرده‌اند مثلا اینکه کدام یک قرائت نمازش بهتر است، بعد اینکه کدام یک به مسائل شرعی داناتر است همین طور بگیر بیا بعد اگر در همه‌ی موارد مساوی بودند آن وقت اونی که خوشگل تر است.

پس خوش به حال خوشگل ها!

 

چند حدیث دیگر درباره ی خوشگل ها:

 

- امام رضا علیه السلام فرمود:


«ثَلاثٌ یَجلینَ البَصَر: النَظَّرُ اِلَی الخَضرَةِ وَ النَظَّرُ اِلَی الماءِ الجاری وَ النَّظَرُ اِلَی الوَجهِ الحَسَنِ».(وسائل الشیعه، ج14، 38)

«سه چیز دیده را روشن می سازد: نگاه کردن به سبزه، آب جاری و به صورت زیبا».

 

أمالی الطوسی : عن أنس بن مالک ، قال : قال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) : علیکم بالوجوه الملاح والحدق السود ، فإن الله یستحیی أن یعذب الوجه الملیح بالنار.


با دارندگان چهره‌های بانمک و سیه چشمان معاشرت کنید که خداوند حیا می‌کند از اینکه چهره‌ی بانمک را به آتش بسوزاند.  

( منبع: مستدرک سفینه البحار، ج 9، 418)

این حدیث را که می خواندم یاد این بیت حافظ افتادم که

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد         قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

 

- حضرت  علی (ع) فرمود: حسن وجه المؤمن حسن عنایه الله به


روی زیبای مردم با ایمان، عنایت نیکوی خداوند است.

منبع : غرر الحکم، ص 379.


نکته: با این حدیث معلوم میشود کلام شهید ثانی که فرمود لمزید عنایه الله... از کجا آب می خورد.


- حدثنا دارم بن قبیصة قال: حدثنا على بن موسى الرضا عن ابیه عن ابائه عن على بن ابیطالب (علیه السلام ) قال: قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه، فان فعالهم احرى ان تکون حسنا.


دارم بن قبیصه  از حضرت رضا (علیه السلام ) از پدرانش از حضرت على (علیه السلام ) روایت کرده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: خیر را پیش زیبارویان بجویید، زیرا رفتارهای آنها سزاوارتر است که زیبا باشد.

منبع: مسند الامام الرضا (علیه السلام )، جلد 1، ص 287.


نکته: البته روشن است باید از این امکان در مواردی که شرعا مشکلی ندارد استفاده کرد و گرنه روز قیامت دمار از روزگار آدم بر می آورند برآوردنی!

 

نکند بعضی با دیدن این احادیث و شنیدن این حرف‌ها خیال کنند از خود فردا صبح تایم اداری هر صورت زیبا و چشم سیاهی دیدند باید فیضی ببرند، نه عزیز دل برادر قرآن می‌فرماید:



قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ... نور: 30

به مردان مومن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند...



وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ... نور31
به زنان مومن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند...

 

پس روا بودن نگاه به خوبرویان و ارتباط با آنها به شرطی است که حریم‌های شرعی رعایت شود.

 

ممکن است کسی بگوید ما خوبرویانی می‌بینیم که زشت‌کردارند و نیکو صورتانی که دیو سیرتند پس احادیث بالا چه توجیهی پیدا می‌کنند. پاسخ‌هایی به زبان طلبگی عرض می‌کنم برای دوستانی که اطلاعاتی دارند بعد مثال‌هایی هم می‌زنم برای دوستان دیگر. 1. احادیث ناظر به مقام اقتضا هستند اما برای وقوع یک پدیده وجود مقتضی تنها شرط نیست بلکه عدم مانع عم شرط است. مثلا من می‌گویم برای روشن کردن آتش از کبریت استفاده کن اما این به شرطی است که این کبریت سالم باشد مثلا اگر خیس شده باشد این اثر از آن سر نمی‌زند.


نکته‌ی دوم این است که بسیاری از حکم‌های کلی قیدها و تبصره‌هایی دارند که ناگفته معلومند. مثلا من می‌گویم برای رفع تشنگی آب بخور اما معلوم است منظور آب پاکیزه است نه آب آلوده به میکروب وبا.

 

وقتی آدم حدیث‌هایی شبیه حدیث بالا می‌بیند که خداوند به خوشگل‌ها عنایت داشته، اینکه خدا هوای آنها را دارد، اینکه همراه خیر و خوبی هستند و از طرفی اگر این حرف درست باشد که آمار خوشگل‌ها در جنس زن بیشتر است چه نتیجه‌ای می گیری؟ من نتیجه می‌گیرم به طور کلی عنایت خداوند به زن‌ها (از این جهت) بیشتر بوده و هست و آمار دارندگان خیر و خوبی در زن‌ها بیش از مردان است.


امام صادق (ع): أَکثَرُ الخَیرِ فِى النِّساءِ؛ (من لایحضره الفقیه، ج3، ص385، ح4352)

بیشترین خیر و برکت در زنان است.


این را داشته باش. حالا این حدیث را ببین.


امام صادق فرمود: کُلَّما ازدادَ العَبدُ إیمانا ازدادَ حُبّا للنِّساءِ (وسائل الشیعه ، حر عاملی، 1403 ه ، ج 14، ص11)

 

هر چه ایمان بنده افزون شود محبت او به زنان فزونی می‌یابد.


پیش از این معنایی که از این حدیث می‌‌فهمیدم این بود که منظور از نساء در این حدیث همسر خود مرد است. یعنی مردان مومن هر چقدر ایمانشان زیادتر شود زنانشان را بیشتر دوست خواهند داشت.

اما این معنا چندان مرا راضی نمی‌کرد چون این معنا بیشتر مناسب چنین عبارتی است:

 

کُلَّما ازدادَ العَبدُ إیمانا ازدادَ حُبّا لزوجه


اما با توجه به احادیثی که در بالا آورده‌ام معنای تازه‌ای به ذهنم رسیده:


هر چه ایمان بنده افزون شود محبت او به جنس زن فزونی می‌یابد.


چون هر چقدر ایمان مرد بیشتر شود پیوند عقلی و قلبی‌اش با خدا بیشتر می‌شود و به او نزیک‌تر می‌شود و نسبت به جلوه‌های عنایت و رحمت و خیر او محبت بیشتری پیدا می‌کند و زن‌ها به دلیل زیبایی بیشتر عنایت خداوند را بیشتر منعکس می‌کنند و لذا مومن به آنها محبت بیشتری پیدا می‌کند.

 

به قول مولانا:

خوب‌رویان آینه‌ی خوبی او          عشق ایشان عکس مطلوبی او


 

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «حُبّبَ الیَّ مِن دنیاکم ثلاثٌ: النساءُ و الطّیب و جُعلت قرّةُ عینی فی الصلاةِ.»(بحارالانوار، ج 76، ص 141. روایت های 8 و 9، باب 19)

 

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: از دنیای شما سه چیز مورد علاقه من قرار داده شده است: زنان، عطر و نور چشم من در نماز است.

 

نکته: روشن است که این علاقه از جنس شهوت افسار گسیخته‌ی خارج از محدوده‌ی شرع نیست و گرنه با ایمان رابطه‌ی معکوسی پیدا می کرد نه رابطه‌ی مستقیم. هر چند این محبت می تواند گاهی سویه‌ی مادی و جنسی هم پیدا کند نسبت به فرد یا افراد خاصی و در چارچوبی که شرع خدا مشخص کرده است (ازدواج) و بین این دو منافاتی نیست.

امام رضا (ع): «ثلاث من سنن المرسلین العطر و اخذ الشعر و کثره الطروقه. (الکافی ، جلد 5 ، صفحه 320 ، حدیث 3)


محمر بن خلاد می گوید شنیدم حضرت رضا(ع) می فرمود: سه چیز از از خصلت‌های مشترک همه پیامبران است پیامبران است: عطر زدن، زدودن موهای زائد بدن و کثرت طروقه (آمیزش)

 

بنابراین طبق این حدیث اگر کسی از زن‌ها کلا بدش بیاید این نشانه‌ی خوبی نیست و باید در ایمانش و میزان آن تامل کند.

 

ابن عربی‌ در فتوحات، می‌نویسد:

من در آغاز دخولم به طریقت بیش از همه از زنان کراهت می‌داشتم و حدود هیجده‌ سال بر این حالت بودم تا این مقام را شهود کردم و با وقوف به حدیث نبوی (حبّب الی من دنیاکم ثلاث:النساء...) و با توجه به اینکه پیامبر (ص) به اقتضای طبیعت و شهوت زنان را دوست نمی‌داشته بلکه حبّ‌ او از تحبیب الهی بوده به زنان محبت ورزیدم و اکنون بیشتر از همه به آنان مهر می‌ورزم و بیشتر از همه حقوقشان را رعایت می‌کنم‌ زیرا این از روی بصیرت و تحبب الهی است‌ نه حب طبیعی.

(فتوحات، ج 7،باب 364،ص 421،521).

 

این نوشته کمی طولانی شده و همین شاید باعث شود مطلب درهم و برهم شود و این سخن گیلبرت رایل را به شدت قبول دارم که مهمترین چیز در باره‌ی استدلال‌های یک فیلسوف این است که باید برای دیگر انسان‌ها و البته برای خودش مچ‌گیری او کار بسیار ساده‌ای باشد ، اگر اصلاً بتوان مچ او را گرفت!» برای همین به نظرم رسید ادعا و استدلالم را منظم و مختصر بنویسم تا بشود بهتر بحث کرد.


1.    در روایات آمده که خوبرو بودن از مرجحات امام جماعت است زیرا دلیل بر عنایت بیشتر خداوند به این افراد است.


2.    در روایات دیگری هم خوبرو بودن یک مزیت به حساب آمده و خوبرو بودن نشانه‌ی بعضی از امتیازات معنوی دانسته شده از جمله خیر نزد آنها است، خداوند حیا می‌کن که آنها را عذاب کند و...


3.    تعداد خوب‌رویان در زنان بیش از مردان است.


4.    تعداد کسانی که خداوند به آنها عنایت بیشتری داشته و کسانی که خیر نزد آنها است و... در زن‌ها بیشتر است.
5.    بر اساس روایت بین افزایش ایمان و افزایش محبت به زنان رابط
 ه‌ی مستقیمی وجود دارد.


6.    چرا؟ به نظر من یک علت می‌تواند این باشد که چون هر چقدر ایمان انسان افزایش پیدا کند ارتباط عقلی و قلبی او با خدا بیشتر می‌شود و این باعث می‌شود حقایق بیشتری را می‌بیند یا حقایقی را بهتر می‌بیند.


7.    از جمله حقایق این عالم عنایت خداوند به خوب‌رویان است.


8.    چون تعداد خوبرویان در زنان بیشتر است، عنایت خداوند در زنان بیشتر تجلی کرده است؛ لذا مرد مومن این تجلی را در زنان بیشتر می‌بیند لذا محبتش به زنان بیشتر می‌شود.


نکته: نه اینکه این حالت فقط نسبت به زن‌ها وجود دارد انسان تجلی خداوند را در ذره‌ای از ذرات عالم ببیند، محبتش به آن بیشتر می‌شود. به قول سعدی:

 

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست               عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.

 

 هر چند به دلایلی از بین اجزاء عالم این خصوصیت در زن بیشتر است.  به قول ابن عربی:

 

فشهود ‌الحق فی‌النساء اعظم ُ‌الشهود و اکملهُ (فصوص‌الحکم، فص محمدی، ص 217)

 

مشاهده‌ی پروردگار در زنان، بزرگ‌ترین و کامل‌ترین مشاهده است.

به هر حال بحث من الان درباره‌ی زنان است و اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند.


البته غیرخوشگل هایی مثل منم ناراحت نشوند به اونا هم می رسیم یه چیزایی براشون بگم که خوشگل هی حسودیشون بشه و این قدر واسه ما کلاس نذارن بعله! پس چی؟!

 

بخش دوم این نوشته

 





کلمات کلیدی : خوشگل، بدگل، عنایت خدا، توجه مردم

زنان و زبان

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/16 10:0 عصر


وبلاگم عینهو شده خانه ی ارواح اگر مرسی و ذره بین هم نبودن دیگه خوف می کردم صفحه ی مدیریتم رو باز کنم؛ ولی خب تقصیر خودم هم هست این روزا آن قدر حرف تند و تیز و تلخ زدم که همین مقدار بازدیدکننده هم تعجب آور است.

 

پیش از این اول تو ورد می نوشتم بعد پیست می کردم ولی مدتی است حالم از ورد به هم می خورد. تو همین صفحه ی س فید نت پد وبلاگم احساس راحتی می کنم ولی خب دیگر از فیض حضور نیم فاصله محروم شده ام. البته اگر کمی بگردم شاید راهی برایش باشد ولی خب بی خیال گاهی احساس می کنم منضبط بودن توی نوشتن تو وبلاگ حس صمیمیتی که توی وبلاگ خودم دوست دارم از من می گیرد و خوشم نمی آید. بی تعارف می گویم گاهی ویرم می گیرد شلخته بنویسم.

 

مدتی است می بینی که تو وبلاگ بیشتر مثلا داستان می نویسم. حالا چرا؟ بماند شاید یک وقتی گفتم. دلم برای پست های جالب و غافلگیر کننده ام (اصلا همچین پست هایی داشته ام؟) تنگ شده است. می خوام دوباره بر گردم به اون دوران اوج به اون روزهای طلایی! با هزار تا بازدید کننده! حالا یکیش را توی این پست می ذارم.

 

یک چیزی چند روز پیش می خوندم بعد امروز یه اتفاقی افتاد که یاد اون چیزی افتادم که چند روز پیش خوندم. حالا چی خواندم و چه اتفاقی افتاد بماند فعلا حس نوشتنش را ندارم ولی خب معلوم است مربوط به عنوان یادداشتمه.


خب حسش اومد. مایع دستشویی ما که توی جا مایعی اش روی دیوار نصب شده تقریبا تمام شده بود. من هم کمی آب ریختم روی اون تا فعلا دوام بیاورد تا یارانه ها رو بریزن به حساب. شوخی کردم تا وقت کنم بروم فروشگاه. حالا الان وقتی شاسی آن را فشار می دهیم نیست رقیق شده مایع با فشار می اید بیرون و کمی هم به این طرف و آن طرف می پاشد انگار که با انگشتت در شیلنگ رو بگیری تا اب به فاصله ی دورتری پرت شود. امروز من و زهرا رفتیم فروشگاه یکی خریدم وقتی رسیدم خانه زهرا می خواست دستش را بشوید گفت بابا بیا مایع بریز توش. گفتم حالا با همین بشور تا بعدا. زهرا گفت: نه بیا همین الان بریز. گفتم: خب داره. گفت: دوست ندارم این پاش پاشیه!

 

خنده ام گرفت. دیدم عجب کلمه ای درست کرد. خداییش شما می تونین یه تعبیری به این سادگی و کوتاهی و رسایی پیدا کنین که این حالت را توصیف کند؟

اینجا بود که یاد بخشی از مصاحبه ی مرحوم دکتر ابراهیم یونسی افتادم که چند شب پیش می خواندم درباره ی زنان و زبان که حالا شاید یه کم دیگه عینش را برایت تایپ کردم.

 

چگونه داستان‌نویس می‌تواند دانش زبانی خود را گسترش بدهد؟

 

-  از طریق خواندن و گوش دادن. نکته‌ای که باید نویسندگان به آن توجه کنند این است که بزرگ‌ترین بدعت‌های زبانی [= ابداعات و نوآوری‌ها] از سوی زنان صورت می‌گیرد. واژه‌ها و اصطلاحات جدیدی که زنان خلق می‌کنند، خیلی زنده و جالب است. ما خیلی از اصطلاحاتی که می‌شنویم تکرار می‌کنیم، بدون اینکه به ریشه‌ی به وجود آمدن آنها را بدانیم، مثل "اجق وجق". زن‌ها آن را به کار می‌برند هزاران نمونه و مثال دیگر. 

 

چرا زن‌ها؟

 

-  زن با هر بچه‌ای که به دنیا می‌آورد، خودش تمرین زبان آموختن می‌کند. از این لحاظ از مرد خیلی جلوتر است. زن‌ها در تکامل زبان نقش عمده‌ای دارند. مثال‌ها و تشبیه‌هایی که آنان به کار می‌برند پر از نوآوری و خلاقیت است. و حالا علاوه بر آن من شاهدم که مادران در کنار بچه‌هایشان باید درس‌های مدرسه را بخوانند. این یعنی که از درس و مشق جدا نمی‌مانند. ما می‌بینیم که هر کدام از آنها علاوه بر تحصیلات خودشان، چند دیپلم دیگر می‌گیرند! پس مرتب با زبان و آموزش در گیر هستند.

 

برگرفته از دومین کتاب نوشتن، بخش ویژه داستان نویسی، گردآورنده کاظم رهبر


 

 

 

 




کلمات کلیدی :

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >