ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/17 11:40 عصر
انتظار یعنی «نه» گفتن به آنچه که هست. کسی که منتظر است چه کسی است؟
کسی است که در نفس انتظار خود، اعتراض به وضع موجود را پنهان دارد؛ حتی انتظار منفی، خود یک اعتراض است، ولو اعتراض منفی. حافظ که میگوید:«دستی از غیب برون آید و کاری بکند»، نشان داده است که از «وضع موجود» راضی نیست، آنچه را هست نپذیرفته است و در جست و جو یا لااقل در آرزوی «تغییر وضع» است.
انتظار، ایمان به آینده است و لازمهاش انکار «حال». کسی که از «حال» خشنود است، منتظر نیست، برعکس، محافظه کار است، از آینده میهراسد، از هر حادثهای که پیش آید بیمناک است. دوست دارد و تلاش میکند که «هیچ چیز دست نخورد».
طلبهای از خویشان من، ازمزینان آمده بود به مشهد برای تحصیل، تابستان سال بعد، شوق بازگشت به «وطن» (یعنی مزینان) آتش در پیراهنش افکنده بود و روزشماری و ساعت شماری میکرد که به زودی درسها تعطیل شود و به مزینان برگردد و هجرانها به وصال بدل گردد و از این غربت خشک بیگانه، با لذت خویشاوندی و آشنایی و انس کوچهها و باغها و همولایتیها و دیدار عمه و خاله و عمو و دختر عمو انتقام گیرد و از اینجا که هیچ کس او را احساس نمیکند و متوجه او و ارزشهای فعلی او نیست، برود وآنجا که همه با حسرت و لذت و کنجکاوی و شگفتی به او مینگرند، «خود جدیدش» را ارائه دهد تا ببینند که لهجه دهاتیش عوض شده، شهری شده، عادات و حالات و رفتارش خیلی فرق کرده، عربی یاد گرفته، قرآن معنی میکند، منبر میرود، روایت میخواند، در مدرسه علمیه گل کرده، همه مردم مشهد از این همه پیشرفت و هوش و علم او تعجب کردهاند، و خلاصه این ملاکریم، آن ملاکریم نیست: تمام دنیا برایش لبخند نوید ونوازش شده بود و زندگی سیر و سیرآب و دیگر هیچ کمبودی نداشت.
از طرفی آدم خیلی معتقد و مقدسی بود، یک روز که مثل هر روز از مدرسه آمده بود پیش ما تا از «دیگه ان شاءالله تا هفته دیگر درسها تمام میشود و باید همین روزها بلیت بگیرم و ... گفت و گو کند و کیف کند، ناگهان با لحن خیلی جدی و قیافهای که آثار ترس و تزلزل در آن خوانده میشد گفت: «میترسم، خدا نکند، میترسم در همین چند روز یکمرتبه امام زمان عجل الله تعالی فرجه ظهور فرماید، آن وقت ... دیگر ما مثل اینکه نمیتوانیم برویم به مزینان»! کسی که گوش به در دارد و چشم به راه، بیشک دل به خانه نبسته است!
اگر من در خانهای زندگی میکنم و منتظرم که روزی تغییر مکان دهم و یا در سرنوشتی هستم که میکوشم و منتظرم که عوض شود و در وضعی زندگی میکنم که انتظار تغییری را دارم، به این معنی است، که من خانه و سامانی را که درآن بسر میبرم و نظامی را که در آن زندگی میکنم قبول ندارم و به آنچه که در برابرم، بر دوشم و بر سرم است معترضم. آدم معترض منتظر است. آدمی که آنچه را هست دوست دارد، پذیرفته و به آن معتقد است، منتظر تغییر نیست، محافظه کار است. میخواهد حفظش کند. معترض است که میخواهد خرابش کند. چه منتظر کسی، چه منتظر حادثه ای، چه منتظر فرصتی، چه منتظر شرایطی و چه منتظر معجزه.
برخلاف آنچه «بکت» در «در انتظار گودو» میگوید، انتظار یک فکر پوچ نیست، انتظار منفی پوچ است و کاش فقط پوچ میبود، عامل تخریب اراده بشری است. اما انتظار مثبت به معنای نفی وضع موجود در ذهن آدمی و در زندگی و ایمان انسان منتظر است و اگر این انتظار را ملت محکوم از دست داد محکومیت را به عنوان سرنوشت محتومش برای همیشه خواهد پذیرفت.
اگر منتظر تغییر نباشیم، آنچه در حکومت علی صورت گرفته و یا آنچه در کربلا اتفاق افتاد، برایمان پایان داستان است و دیگر عکس العملی در طبیعت وتاریخ و هستی و زندگی بشر نخواهد داشت، این اعتقاد، هم بر خلاف ایمان به حقیقت، و هم برخلاف مصلحت زندگی فرد در جامعه و انسان مسؤول است.
ستمها، جنایتها، ظلمها، همه داستانی و حادثهای نیمه تمام در تاریخ بشر است، این داستان به سود عدالت و حقیقت و به زیان ستم و فساد و پلیدکاری پایان خواهد پذیرفت. این اعتقاد من است.
حالا چرا از شریعتی؟
چون احتمال میدم دوستی برایم بنویسید حالا چرا از شریعتی؟ عرض میکنم اول آنکه من چه کنم که شهید مطهری دربارهی گودو و بکت چیزی نفرموده است. دوم اینکه در مباحث نظری در بین کسانی که من با آنها و آثارشان محشور و مانوسم، هیچ کسی نیست که من دربست و در همهی موارد دیدگاههایش را به طور مطلق و دربست قبول داشته باشم. حالا بعضی کمتر بعضی بیشتر. ببخشید.
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
شریعتی،
انتظار،
در انتظار گودو،
بکت
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/26 9:59 صبح
این سوالیه که مدتیه فکرم را مشغول کرده. قصه از اینجا شروع شد که چند وقت پیش با یکی از دوستان دربارهی موضوعی بحث میکردیم. نه اون نظر من رو قبول میکرد، نه من. بالاخره گفت: اینی که من میگم نظر ملکیانه. گفتم: خب که چی؟
- یعنی بگم مصطفی ملکیان اینو گفته باز سر حرفت هستی؟
- یعنی به صرف اینکه ایشون گفته باید قبول کنیم؟
- یعنی ملکیان با اون هوش و سوادش اشتباه میکنه، تو درست میگی؟
- مگه هر کی باهوشتره و سوادش بیشتره حتما اون درست میگه؟
- حداقل احتمال خطا کردن اون که کمتره.
- از کجا معلوم؟ شاید احتمال خطا کردن آدمای این جوری بیشترم باشه.
- خداییش اگه میگفتم شهید مطهری گفته بازم همین حرفو میزدی.
- خب البته ارادتم به شهید مطهری بیشتره ولی تو بحث علمی واسه من فرقی نمیکنه.
نظر تو چیه؟
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (2)
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
باهوش،
خطا،
مصطفی ملکیان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/15 9:40 عصر
(منظورم از صیغه به توان دو، کارکرد دوم صیغه است.)
پیش از این یکی از کارکردهای ازدواج موقتی را عرض کردم. حالا کارکرد دوم:
استاد شهید مطهری:
ازدواج آزمایشی:
این ضرورت، اختصاص به ایام تحصیل ندارد، در شرایط دیگر نیز پیش میآید. اصولا ممکن است زن و مردی که خیال دارند با هم به طور دائم ازدواج کنند و نتوانستهاند نسبت به یکدیگر اطمینان کامل پیدا کنند، به عنوان ازدواج آزمایشی برای مدت موقتی با هم ازدواج کنند. اگر اطمینان کامل به یکدیگر پیدا کردند ادامه میدهند و اگر نه از هم جدا میشوند.[1]
نوکر استاد شهید مطهری: خودت میبینی که الان تو بعضی خانوادههای ایرانی دوران نامزدی (قبل از عقد) فرقی با بعد از عقد ندارد؛ یعنی پسر و دختر (اعتراف میکنم در این زمینه جنس پسرا کمی خرابتر است) به هوای این که به قول خودشان مدتی دیگر مال هم میشوند، هیچ حریمی بین خودشان باقی نمیگذارند. به نظر شما اگر صیغه برای خانوادههای ما یک فحش نبود و این قانون الهی تو این مدت اجرا میشد، چه عیبی داشت؟ چه بر سر ما آمده که به جای آب زلال و گوارای چشمه به آب لجن مرداب بوگندو فرار میکنیم؟![2]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، ص 61.
[2] . وبلاگ کوهپایه
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم،
صیغه،
نظام حقوق زن در اسلام.
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/12 9:56 عصر
استاد شهید مطهری: [از ایراداتی که به ازدواج موقت میگیرند این است که] ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ایرانی که شیعه مذهب میباشند، استقبال نشده است و آن را نوعی تحقیر برای خود دانستهاند، پس افکار عمومی خود مردم شیعه نیز آن را طرد میکند.
جواب این است که اولا منفوریت متعه در میان زنان، مولود سوء استفادههایی است که مردان هوسران در این زمینه کردهاند و قانون باید جلو آنها را بگیرد.
ثانیا انتظار این که ازدواج موقت به اندازه ازدواج دائم استقبال شود، در صورتی که فلسفهی ازدواج موقت، عدم آمادگی یا عدم امکان طرفین یا یک طرف برای ازدواج دائم است، انتظار بیجا و غلطی است.[1]
بدیهی است که ما طرفدار این قانون [ازدواج موقت] با این خصوصیات هستیم و اما این که مردم ما به نام این قانون سوء استفادههایی کرده و میکنند، ربطی به قانون ندارد. لغو این قانون، جلوی آن سوء استفادهها را نمیگیرد بلکه شکل آنها را عوض میکند. به علاوهی صدها مفاسدی که از خود لغو قانون برمیخیزد.
ما نباید آنجا که انسانها را باید اصلاح و آگاه کنیم به دلیل عدم عرضه و لیاقت در اصلاح انسانها مرتبا به جان مواد قانونی بیفتیم، انسانها را تبرئه کنیم و قوانین را مسئول بدانیم.[2]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، ص65
[2] . همان، ص58.
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
ازدواج موقت،
دختران ایرانی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/11 10:43 عصر
استاد شهید مطهری: معایب و مفاسدی برای نکاح منقطع ذکر شده از جمله این که نکاح منقطع. بر خلاف حیثیت و احترام زن است؛ زیرا نوعی کرایه دادن آدم و جواز شرعی آدم فروشی است. خلاف حیثیت انسانی زن است که در مقابل وجهی که از مردی میگیرد وجود خود را در اختیار او قرار دهد.
این ایراد از همه عجیب تر است.
اولا ازدواج موقت با مشخصاتی که در مقاله پیش گفتیم چه ربطی به اجاره و کرایه دارد و آیا محدودیت مدت ازدواج موجب میشود که از صورت ازدواج خارج و شکل اجاره و کرایه به خود بگیرد؟ آیا چون حتما باید مهر معین و قطعی داشته باشد کرایه و اجاره است؟ که اگر بدون مهر بود و مرد چیزی نثار زن نکرد، زن حیثیت انسان خود را باز یافته است؟ ما دربارهی مسئلهی مهر جداگانه بحث خواهیم کرد.
از قضا، فقها تصریح کردهاند و قانون مدنی نیز بر همان اساس، مواد خود را تنظیم کرده است که ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهیت قرارداد، هیچگونه تفاوتی با هم ندارند و نباید داشته باشند. هر دو ازدواجند و هر دو باید با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگیرند و اگر نکاح منقطع را با صیغههای مخصوص اجاره و کرایه بخوانند باطل است.
ثانیا از کی و چه تاریخی کرایهی آدم منسوخ شده است؟ تمام خیاطها و باربرها، تمام پزشکها و کارشناسها، تمام کارمندان دولت؛ از نخست وزیر گرفته تا کارمند دون رتبه، تمام کارگران کارخانهها، آدمهای کرایهای هستند.
ثالثا زنی که به اختیار و ارادهی خود با مرد بخصوصی عقد ازدواج موقت میبندد آدم کرایهای نیست و کاری بر خلاف حیثیت و شرافت انسانی نکرده است، اگر میخواهید زن کرایهای را بشناسید، اگر میخواهید بردگی زن را ببینید به اروپا و امریکا سفر کنید و سری به کمپانیهای فیلمبرداری بزنید تا ببینید زن کرایهای یعنی چه؟ ببینید چگونه کمپانیهای مزبور حرکات زن، ژستهای زن، اطوار زنانهی زن، هنرهای جنسی زن را به معرض فروش میگذارند. بلیطهایی که شما برای سینماها و تاترها میخرید در حقیقت اجاره بهای زنهای کرایهای را میپردازید.
ببینید در آنجا زن بدبخت برای این که پولی بگیرد تن به چه کارهایی میدهد؟ مدتها تحت نظر متخصصان کار آزموده و شریف باید رموز تحریکات جنسی را بیاموزد، بدن و روح و شخصیت خود را در اختیار یک مؤسسه پول درآوری قرار دهد برای این که مشتریان بیشتری برای آن مؤسسه پیدا کند... زن کرایهای آن زنی است که برای جلب مشتری برای یک مؤسسهی اقتصادی با هزاران اطوار که اغلب آنها تصنعی و به خاطر انجام وظیفه مزدوری است روی صفحه تلویزیون ظاهر میشود و به نفع یک کالای تجارتی تبلیغ میکند...
من نمیدانم چرا اگر زنی با شرایط آزاد با یک مرد، به طور موقت ازدواج کند زن کرایهای محسوب میشود اما اگر زنی در یک عروسی یا شبنشینی در مقابل چشمان حریص هزار مرد و برای ارضای تمایلات جنسی آنها حنجره خود را پاره کند و هزار و یک نوع معلق بزند تا مزد معینی دریافت دارد زن کرایهای محسوب نمیشود؟
مجله زن روز در شماره 87 صفحه 8 رپورتاژی از زنی به نام مرضیه و مردی به نام رضا تحت عنوان "زن کرایهای" تهیه کرده است و بدبختی زن بیچارهای را شرح داده است... طبق اظهارات مرضیه، مردی هوسران و قسی القلب، زنی را به عنوان این که میخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمایت و سرپرستی کند اغفال کرده و بدون آن که زن بدبخت خواسته باشد او را به نام این که صیغه کرده است مورد کامجویی و سپس بیاعتنائی قرار داده است.
اگر این اظهارات صحیح باشد، عقدی است باطل. مردی قسی، زنی بیخبر و بیاطلاع از قانون شرعی و عرفی را مورد تجاوز قرار داده و باید مجازات شود. قبل از این که امثال رضاها مجازات شوند، باید تربیت شوند و قبل از آن که رضاها مجازات یا تربیت شوند باید مرضیهها آگاهانیده شوند.
جنایتی که از قساوت مردی و بیخبری و غفلت زنی سرچشمه گرفته است چه ربطی به قانون دارد که مجلهی زن روز قیافه حق به جانب به رضا میدهد و بعد نیز تیغ خود را متوجه قانون میکند آیا اگر قانون ازدواج موقت نمیبود، رضای قسی القلب مرضیه غافل و بیخبر را آرام میگذاشت؟ چرا از زیر بار تربیت و آگاهانیدن زن و مرد شانه خالی میکنید، حقوق و وظایف شرعی زن و مرد را کتمان میکنید و زنان بیچاره را اغفال کرده، یگانه قانون حامی و راستگوی زن را دشمن او معرفی میکنید و با دست خود او، میخواهید یگانه پناهگاه او را بکوبید؟[1]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، ص 65- 69 (با اندکی تلخیص).
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم،
زن کرایه ای
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/9 8:6 عصر
بعضی از دوستان که در لطافت طبعشان خلاف نیست، وقتی حرف ازدواج موقت به میان میآید، میگویند: چرا شما این قدر لیلی به لالای جوانها میگذارید!؟ چرا آنها را به صبر و تقوی دعوت نمیکنید، تا وقتی که توان و شرایط ازدواج دائم را پیدا کنند. جوانهای زیادی بودهاند که این دوران را با خویشتنداری و پارسایی طی کردهاند و الان هم زندگی خوبی دارند.
بهتر است پاسخی از زبان استاد شهید مطهری بشنویم. او در آن جا که بحث معیشت روحانیت پیش میآید و مسئلهای شبیه مسئلهی مورد بحث ما، نکتهای شنیدنی بیان میکند:
من اعتراف دارم که افراد استثنائی همواره بوده و هستند که علیرغم شرایط سخت اقتصادی به وظائف خود عمل کرده و میکنند، از رقابت و مریدداری منزهند، ولی سخن در وضع افراد عادی و معمولی است. ضرورتی ندارد که ما وضعی به وجود آوریم که فقط "نخبه"ها قادر بر حسن انجام وظیفه باشند.[1]
کمی بعد میفرمایند: ما معترفیم که هیچ چیزی جای تقوا و ایمان را نمیگیرد و ایمان و تقوا بسیاری از کمبودها را جبران میکند، ولی از طرف دیگر بنا نیست که ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم. از هر چیزی فقط اثر خودش را باید انتظار داشت. نه معنی، جای ماده را به طور کامل پر میکند و نه ماده، جای معنی را. در میان معنویات هم هیچ کدام جای دیگری را به طور کامل پر نمیکند. مثلا نه علم میتواند جانشین ایمان میشود و نه ایمان میتواند جانشین علم گردد.[2]
[1] . ده گفتار، ص 307-308.
[2] . ده گفتار، ص 309
سرگذشتی واقعی
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
ازدواج موقت،
ازدواج دائم،
صیغه،
ده گفتار
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/12/1 7:46 عصر
زندگی امروز و ازدواج موقت
ازدواج دائم مسئولیت و تکلیف بیشتری برای زوجین تولید میکند، به همین دلیل، پسر یا دختری نمیتوان یافت که از اول بلوغ طبیعی که تحت فشار غریزه قرار میگیرد، آمادهی ازدواج دائم باشد. خاصیت عصر جدید این است که فاصلهی بلوغ طبیعی را با بلوغ اجتماعی و قدرت تشکیل عائله زیادتر کرده است.
اگر در دوران سادهی قدیم، یک پسر بچه در سنین اوایل بلوغ طبیعی از عهدهی شغلی که تا آخر عمر به عهدهی او گذاشته میشد، بر میآمد، در دوران جدید ابدا امکانپذیر نیست. یک پسر موفق در دوران تحصیل که دبستان و دبیرستان و دانشگاه را بدون تأخیر و رد شدن در امتحان آخر سال و یا در کنکور دانشگاه گذرانده باشد، در 25 سالگی فارغ التحصیل میگردد و از این به بعد میتواند درآمدی داشته باشد. قطعا سه چهار سال هم طول میکشد تا بتواند سر و سامان مختصری برای خود تهیه کند و آمادهی ازدواج دائم گردد. همچنین است یک دختر موفق که دوران تحصیل را میخواهد طی کند.
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسی
شما اگر امروز یک پسر محصل هجده ساله را که شور جنسی او به اوج خود رسیده است، تکلیف به ازدواج بکنید، به شما میخندد. همچنین است یک دختر محصل شانزده ساله. عملا ممکن نیست این طبقه در این سن زیر بار ازدواج دائم بروند و مسئولیت یک زندگی را که وظایف زیادی برای آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به فرزندان آینده شان ایجاد میکند، بپذیرند.
کدام یک؟ رهبانیت موقت یا کمونیسم جنسی یا ازدواج موقت؟
از شما میپرسم، آیا با این حال، با طبیعت و غریزه چه رفتاری بکنیم؟ آیا طبیعت حاضر است به خاطر این که وضع زندگی ما در دنیای امروز اجازه نمیدهد که در سنین شانزده سالگی و هجده سالگی ازدواج کنیم، دوران بلوغ را به تأخیر بیندازد و تا ما فارغ التحصیل نشده ایم، غریزه جنسی از سر ما دست بردارد؟
آیا جوانان حاضرند یک دوره "رهبانیت موقت" را طی کنند و خود را سخت تحت فشار و ریاضت قرار دهند تا زمانی که امکانات ازدواج دائم پیدا شود؟ فرضا جوانی حاضر گردد رهبانیت موقت را بپذیرد، آیا طبیعت حاضر است از ایجاد عوارض روانی سهمگین و خطرناکی که در اثر ممانعت از اعمال غریزه جنسی پیدا میشود و روانکاوی امروز از روی آنها پرده برداشته است، صرفنظر کند؟[1]
[1] . نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهید مرتضی مطهری (ره)، ص58-60.
کلمات کلیدی :
جوانان،
شهید مطهری،
ازدواج دائمی،
ازدواج موقتی،
بحران جنسی،
جامعه ایران
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/11/26 6:19 عصر
یکی دیگر از علائم رشد و بیرشدی، حساسیتهای اجتماعی است، جامعهها در حساسیت نشان دادنها با یکدیگر اختلاف دارند. اشتباه است اگر خیال کنیم که یک جامعه به اصطلاح دینی حساسیتهایش همیشه رنگ و شکل دینی دارد و احیانا انگیزه دینی هم دارد، آیا اگر حساسیتها در موضوعات دینی بود و حتی انگیزهها هم دینی بود کافی است که آن حساسیتها را با آن دین و مصالح آن دین منطبق بدانیم؟
جواب این است: نه، نکته مهم همین جا است. گاهی مردم به علل خاص اجتماعی درباره بعضی مسائل بسیار اصولی دین حساسیت خود را از دست میدهند، گویی شعورشان نسبت به ان اصول خفته است، به چشم خود میبینند که آن اصول پایمال میشود ولی ککشان به اصطلاح نمیگزد. ولی درباره بعضی مسائل که از نظر خود دین جزء اصول نیست، جزء فروع است، یا احیانا جزء فروع هم نیست، جزء شعائر است، یا خیر جزء اصول است ولی بالاخره اصلی است در عرض اصلهای دیگر، آن چنان حساسیت نشان میدهند که حتی توهم خدشهای بر آن، یا شایعه دروغ خدشه بر آن، آنها را به جوش میآورد.
یکی از آقایان نقل میکردند که در یکی از شهرستانها مردی از کسبه که خیلی مقدس بود، خدا به او فرزندی نداده بود جز یک پسر، آن پسر برایش خیلی عزیز بود، طبعا لوس و ننر و حاکم بر پدر و مادر بار آمده بود، این پسر کمکم جوانی برومند شد. جوانی، فراغت، پولداری، لوسی و ننری دست به دست هم داده بود و او را جوانی هرزه بار آورده بود. کار به جایی رسید که کمکم در خانه پدر که هیچ وقت جز مجالس مذهبی مجلسی تشکیل نمیشد بساط مشروب پهن میکرد. تدریجا زنان هر جایی را میآورد، پدر بیچاره دندان به جگر میگذاشت و چیزی نمیگفت.
در آن اوقات تازه "گوجه فرنگی" به ایران آمده بود. عدهای علیه این گوجه ملعون فرنگی! تبلیغ میکردند به عنوان این که فرنگی است و از فرنگ آمده حرام است و مردم هم نمیخوردند و تدریجا مردم آن شهر حساسیت شدیدی درباره گوجه فرنگی پیدا کرده بودند و از هر حرامی در نظرشان حرامتر بود. در آن شهر به این گوجه " ارمنی بادمجان " میگفتند، این لقب از لقب " گوجه فرنگی " حادتر و تندتر بود، زیرا کلمه گوجه فرنگی فقط وطن این گوجه را مشخص میکرد، ولی کلمه " ارمنی بادمجان " مذهب و دین آن را معین کرد! قهرا در آن شهر تعصب و حساسیت مردم علیه این تازه وارد بیشتر بود.
روزی به آن حاجی که پسرش هرزه و لاابالی شده بود و خودش خون میخورد و خاموش بود، اهل خانه خبر دادند که امروز آقا پسر کار تازهای کرده است، یک دستمال "ارمنی بادمجان" با خود به خانه آورده است. پدر وقتی که این خبر را شنید دیگر تاب و توان را از دست داد آمد پسر را صدا زد و گفت : پسر شراب خوردی صبر کردم، دنبال فحشاء رفتی صبر کردم، قمار کردی صبر کردم، خانهام را مرکز شراب و فحشاء کردی صبر کردم، حالا کار را به جایی رساندهای که "ارمنی بادمجان" به خانه من آوردهای، این دیگر برای من قابل تحمل نیست. دیگر من از تو پسر گذشتم باید از خانه من به هر گوری که میخواهی بروی.[1]
[1] . استاد شهید مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص151- 155 (با اندکی تلخیص)
لینک1: بحران جنسی در جامعه ی ایرانی و دو تابوی آن!
لینک2: اگر زنان ایرانی از هوو نمی ترسیدند!
کلمات کلیدی :
ایران،
شهید مطهری،
حساسیت های اجتماعی،
دین
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/9/27 11:6 صبح
بیهیچ مقدمهای پاسخ این پرسش راهبردی را از زبان استاد شهید مرتضی مطهری میشنویم:
"... این کفشهای پاشنه بلند برای چیست؟ جز این است که حرکات ماهیچههای کفل را به دیگران نشان دهد؟..."[1]
اکنون پرسش راهبردی دیگری مطرح میشود و آن این که پیش از اختراع کفش پاشنه بلند، این نیاز اساسی که در راس هرم مزلو قرار دارد، چگونه برآورده میشد؟
بعضی از پژوهشگران؛ از جمله پسر خالهی میشل فوکو بر اساس بعضی فسیلهای به جا مانده از دوران پارینه سنگی[2]به این نتیجه رسیده اند که گذشتهی دور، بعضیها با زاویهایی بستهتر از نیم صفحه راه میرفتند؛ مثلا 170 درجه، 160 درجه، 150 درجه... تا 90 درجه و در بعضی موارد نادر حتی کمتر از 90 درجه. اما از آنجا که این نوع خط مشی اندکی بیکلاس و ضایع بازی بود، بتدریج به این نتیجه رسیدند این نوع زاویهبندی را به کف پا منتقل کنند، که با این تدبیر هم به همان هدف پیشگفته نائل میشوند و هم کلاسش بیشتر است و این چنین بود که کفش پاشنه بلند اختراع شد. (3)
دیری نپایید که معلوم شد این شیوه با تمام مزایایی که دارد، پیامدهای انکارناپذیری هم دارد. چشمگیرترین آنها پیدایش پدیدهی "قر کمر" بود. در تعریف این پدیده گفتهاند: میلی مقاومت ناپذیر در ناحیهی کمر که موجب میشود فرد، کمر و سطح پایینتر از آن را در جهتهای مختلف به حرکت درآورد و اشکال مختلف هندسی را در فضای سه بعدی ترسیم کند.
در واقع تا پیش از اختراع کفش پاشنه بلند، به دلیل استفادهی مداوم از کمر، اساسا چیزی به نام قر به وجود نمیآمد اما با اختراع این نوع کفش و انتقال نقش کمر به پاشنه، بتدریج انرژی پتانسیل فراوانی در این ناحیه به وجود آمد و از آن جایی که میدانیم بر اساس قانون بقای انرژی، انرژی هرگز از بین نمیرود بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل میشود، با نواخته شدن کوچکترین دریم درامی، این انرژی نهفته در ناحیهی مزبور، به انرژی جنبشی تبدیل میشد. چنان که افتد و دانی.
این کلیپ رو هم در این زمینه ببینید بد نیست. از زاویهی دیگری به قضیه نگاه کرده.
[1] . استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب مسئلهی حجاب، ص 109 و 100.
[2] . دورهای که عقل بعضی از آدمها پاره آجر و قلوه سنگ بر میداشت.
(3) البته واضح است که بسیاری از کاربران محترم، اگر از این مبانی مطلع بودند در استفادهی از آنها تجدید نظر میفرمودند.
کلمات کلیدی :
شهید مطهری،
اختراع،
کفش پاشنه بلند،
مازلو،
فوکو،
انرری پتانسیل،
قانون بقای ماده،
انرژی جنبشی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/9/30 10:59 صبح
حادثهی عاشورا دو صفحه دارد: صفحهای سفید و نورانى و صفحهای سیاه و ظلمانى.
صفحهای که جنایت است و تراژدى و مصیبت و رثاء که از این نگاه، قهرمان حادثه یزید بن معاویه است و عبیداللَّه بن زیاد و عمر سعد و شمر بن ذى الجوشن و خولى و...
وقتى این صفحهی سیاه تاریخ را مطالعه مىکنیم، فقط جنایت و رثاء بشریت را مىبینیم. پس اگر بخواهیم شعر بگوییم چه باید بگوییم؟ باید مرثیه بگوییم مثلا:
زان تشنگان هنوز به عیّوق مىرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا (محتشم)
اما تاریخچهی عاشورا یک صفحه دیگر هم دارد که در آن، قهرمان حسین است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدى نیست، بلکه حماسه است، و افتخار و نورانیت و تجلى حقیقت و انسانیت و حقپرستی.
چرا باید حسین بن على همیشه از آن جنبهاى که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعهی ما قرار گیرد؟ چرا شعارهایى که به نام حسین بن على مىدهیم و مىنویسیم، از صفحهی تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانى این داستان را کمتر مطالعه مىکنیم، درحالى که جنبه حماسى این داستان صدبرابر بر جنبه جنایى آن و نورانیت این بر تاریکى آن مىچربد.
پس باید اعتراف کنیم که یکى از جانیهاى بر حسین بن على ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحهاش را مىخوانیم و صفحه دیگرش را نمىخوانیم. جانیهاى بر امام حسین آنهایى هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و مىکنند.
(مطلب بالا ویراستهی سخنان استاد مطهری است)
___________________________________
1. ر.ک: استاد شهید مطهری (ره)، حماسه حسینی، ج1، ص121.
کلمات کلیدی :
حادثه کربلا،
امام حسین (ع)،
شهید مطهری،
حماسه حسینی،
یزید،
جنایت