طراحی وب سایت محمد رضا آتشین صدف - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند متعال، کسی است که کار بد مؤمن را سرمشق قرار می دهد؛ امّا کار نیکش راسرمشق قرار نمی دهد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

زیبا کنار بأیُ نحو کان!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/14 3:39 عصر

 

 

این روزها، برای کارمندان سازمانی نامدار، کلاس "آیین نگارش نوشته‌های اداری" دارم. امروز موضوع جلسه، عربی‌گرایی در نگارش فارسی و کاربردهای نادرست عربی در فارسی بود، در بخش دوم کلاس که کارگاهی است، نامه‌ای را که از پیش آماده کرده بودم، روی تخته نوشتم و با هم کوشیدیم تا آن جا که می‌شود، آن را فارسی کنیم. اینک آن نامه:

 

 

 

 

تو هم اگر حوصله داشتی، بد نیست برای آزمایش توان فارسی‌نویسی‌ات، آن را باز بنویسی، ببینیم چه از آب در می‌آید. نوم خدا.

 

این هم پیشنهاد بنده:









کلمات کلیدی :

روزهای سخت رادیو جوان و رادیو معارف!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/10 2:21 عصر

 

 

به نظرم سخت‌ترین روزها از نظر برنامه‌سازی برای رادیو جوان، روزهای عزا و سخت‌ترین روزها برای رادیو معارف، روزهای عید است.


یه رازی را هم بذار برات فاش کنم: من رادیو جوان را روزای عزا گوش می‌دم و رادیو معارف را روزای عید!


اگر من رئیس رادیو بودم و کسی همچین نظری می‌داد، حتما می‌گفتم بیاد حداقل مشاورم بشه.

 


 

 




کلمات کلیدی : رادیو معارف، عید، رادیو جوان، عزا

چرا بعضی چیزها به نظر ما جالب می آیند؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/7 6:3 عصر


یکی از سوال‌هایی که گاه گاه به آن فکر می‌کنم این است که چه چیزی باعث می‌شود که ما چیزی را جالب بدانیم؟ برای مثال می‌گوییم این حرف یا این داستان یا این نکته جالب است ولی حرف، داستان یا نکته‌ای دیگر ما را نمی‌گیرد.


همچنین سوال دیگری که همسایه‌ی سوال قبلی است که چه می‌شود که از دو نفر یکی حرف یا... را جالب می‌داند و دیگری نمی‌داند؟

 

دوستان ممنون که به علت‌هایی اشاره کردید که بیشتر یا شاید همه‌ی آنها را قبول دارم؛ اما یک علت را که برای من برجستگی بیشتری دارد و کسی به صراحت آن را نگفت این است که گاهی ما در درون خودمان درباره‌ی موضوعی به نتیجه‌ای می‌رسیم ولی به هردلیل از جمله خام بودن ایده هنوز یا نداشتن توانایی فراوان ذهنی یا زبانی قادر به بیان آن به نحوی که راضی‌مان کند، نیستیم، برای همین وقتی می‌بینیم کسی آن را به‌گونه‌ای گفته که همیشه آرزو داشتیم، آن سخن برای ما جالب به نظر می‌آید و ما را می‌گیرد.

 

 




کلمات کلیدی :

پرسش های درس ادبیات فارسی عمومی رشته ی حسابداری

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/4 9:43 عصر

 

 

فایل فهرست پرسش های درس ادبیات فارسی عمومی رشته ی حسابداری

 

 




کلمات کلیدی :

مژده به دشمنان دین، کتاب دین و زندگی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/2 7:19 عصر

 

امشب کتاب دین و زندگی سال اول دبیرستان را از کتاب‌های پسرم گرفتم و ورقی گرداندم، به خانمم گفتم من همین الان به این نتیجه رسیدم که یکی از عوامل مهم رمیدن خیلی از جوان‌های ما از دین، همین کتاب‌ دین و زندگی است؛ یعنی اگر پول می‌دادند، کتابی نوشته شود که دین را طوری برای جوانان این کشور مطرح کند، که بعد از آن بروند و پشت سرشان را هم نگاه نکنند، بهتر از این، کتابی نوشته نمی‌شد.


و من همین جا به همه‌ی دشمنان اسلام و تشیع این خبر خوش را می‌دهم که نیازی نیست شما در این زمینه هزینه‌ای بکنید، منویات شما به خوبی با کتاب‌ درسی ما تامین
می‌شود. شما آسوده باشید.


البته خدای نکرده قصد جسارت به مولفان بزرگوار این کتاب را ندارم و در حسن نیت و میزان دانش آنها هم تردیدی ندارم، عرض بنده درباره‌ی شکل و محتوا و لحن و نثر و جذابیت و اثرگذاری این کتاب است و رویکرد و نظرگاه‌ و مبانی  و اصول تدوین و تالیف چنین کتاب مهمی برای فرزندان ماست. خدا ما را ببخشد.

 

ای کاش می‌توانستم با لحنی آرام‌تر و پوشیده‌تر، عمق فاجعه و بزرگی آسیب و شدت مصیبت و ناراحتی خودم را بیان کنم ولی... من می‌توانستم چیزی نگویم و خودم را در معرض ملامت احتمالی نگذارم ولی می‌گویم تا نسل بعدی من، نگوید کسی نفهمید یا سکوت کرد.

 

بزرگواری محترم ولی نادیده در نظرنوشتی (برابرنهادی که برای comment به نظرم رسیده)، گفته‌اند که اشکال‌هایی را که بر کتاب‌های دین و زندگی گرفته‌ام، آسوده‌تر و پوشیده‌تر توضیح دهم. با تمام احترامی که برای ایشان قائلم به دلایلی فعلا از انجام این کار عذر می‌خواهم. بله می‌دانم احتمالا با خودت می‌گویی حرفی برای گفتن ندارد، فقط آمد چند بد و بیراه گفت و در رفت. اشکالی ندارد تو می‌توانی این طور فکر کنی ولی اگر پایش بیفتد خواهی دید که این طور نیست.


اما چرا. قاعدتا انتظار می‌رفت من الان شروع کنم و برای هر ایرادی که گفته‌ام مستدلا یا مستندا حرفم را توضیح و اثبات کنم؛ اما راستش را بگویم امید چندانی به فایده‌دار بودن این حرف‌ها ندارم؛ یا بهتر بگویم خیلی بعید می‌دانم این فریاد و اعتراض به جایی برسد؛ اما اگر کسی که در این زمینه صاحب نفوذ و رای و تاثیرگذاری است از من بخواهد شفاهی یا کتبی دلایلم را برای اثبات حرف‌هایم بگویم، از عهده بر خواهم آمد.


شاید در صلاحیت بنده برای این ادعاها تردید داشته باشی. آن هم اشکالی ندارد فقط این را عرض کنم گذشته از اینکه خودم سال‌های سال مصرف‌کننده‌ی این محصولات بوده ام که به قول قرآن "لایسمن و لایغنی من جوع" به عنوان مبلغی که هم در سال‌ها در مدارس از ابتدایی گرفته تا دبیرستان کار تبلیغی کرده‌ام، در دانشگاه از کلاس گرفته تا خوابگاه و از سربازخانه گرفته تا مسجد بازار این قدر صلاحیت دارم که درباره‌ی تعلیم و تبلیغ دین اظهار نظر کنم.


شاید در صلاحیتم برای اظهار نظر درباره‌ی کتابی درسی که نیازمند آگاهی‌های روانشناسی از یک سو متد تدوین کتب درسی باشد، تردید داشته باشی که آن هم اشکالی ندارد فقط این را عرض بکنم که همین الان که با تو سرور خودم حرف می‌زنم در مراحل آغازین حال تدوین دو کتاب درسی برای دو موسسه‌ی معتبر این کشور هستم که شاید تعجب کنی، یکی از آنها انتشارات سمت است و دیگری به دلیلی بماند و موضوع‌ کتاب‌ها هم بماند. در دانش رواشناسی همین قدر عرض کنم که گذشته از سه سال پاس کردن دروس روانشناسی در دانشگاه شهید بهشتی در تمام این سال‌ها به ضرورت‌های شغلی و علاقمندی‌های شخصی کتاب‌های روانشناسی، منابع بالینی من بوده‌اند.


شاید در صلاحیت من در شیوه‌ی نثر و زبان تردید داشته باشی که آن هم بی‌اشکال است. همین قدر عرض کنم که گذشته از نوشته‌های ادبی متعدد در قالب‌های گوناگون به صورت رسمی و غیر رسمی، منتشر شده و منتشر نشده، پژوهشی و ترویجی، سال‌هایی است که مدرس نویسندگی هستم و اهل فنش به این سِمَت قبولم دارند.


پس می‌خواهم عرض کنم حرفی به گزاف و گتره نگفته‌ام؛ ولی خب گفته‌اند که نهی از منکر به شرط احتمال تاثیر، لازم می‌شود.


اما دو نکته باقی ماند.


یکی برای اینکه به هر حال فقط نفی نکرده باشم، پیشنهاد ایجابی هم داشته باشم یک نکته عرض بکنم که تا حدودی نظرگاهم معلوم شود.


به نظر من کتاب‌های دین و زندگی دبیرستان را باید تیمی مرکب از این چهارنفر بنویسند: سیدمهدی شجاعی، رضاامیرخانی، عرفان نظرآهاری و نفر چهارم هم آتشین صدف یا کسی مشابه او) به عنوان کارشناس دینی آشنا با روانشناسی و ادبیات و دین و اسلوب نگارش کتاب درسی و البته یک تیم مشورتی و ارزیابی مرکب از دست‌کم یک روانشناس، یک جامعه‌شناس، یک دبیر و یک کارشناس ارتباطات.


شاید با خودت بگویی یک کامیون نوشابه برای خودش باز کرد؛ اشکالی ندارد فقط دو سوال دارم اگر شما از یک رزمی‌کار پرسیدی کمربندت چه رنگیه؟ گفت مشکی، دان 1 مثلا خودمچکر است؟ متکبر است، عجب دارد. پس بگذار خراب‌تر کنم من توانایی‌هایم بیشتر از این چیزی است که اینجا نوشته‌ام ولی دو تا اما دارد اول اینکه چیز خاصی نیست، عمرم را داده‌ام چیزهایی به دست آورده‌ام شب‌ها تا دیر وقت بیدار مانده‌ام، وقت‌هایی که بعضی از هم‌ردیفانم خواب بوده‌اند من بیدار بوده‌ام، پیاده زیر باران بی‌چتر و کاپشن راه‌ها رفته‌ام، نیمه‌شب‌های زیادی از خواب بیدار شده‌ام و تنها از قم به تهران و زمانی به قم رفته‌ام که چهار واحد بگذرانم؛ تازه بهتر و بیشتر می‌توانستم از وقتم استفاده کنم و رشد کنم. دوم اینکه اینها هیچ کدام مال من نیست وقتی خودم مال خودم نیستم چطور توانایی هایم مال خودم است. عاریه هایی هستند، مایه‌ی امتحان من؛ مثل اینکه کسی ساناتای سفیدش را بدهد دست من برای چند روز. من که نمی‌توانم بگوی پراید است. آقا ساناتاس ولی خب مال خودم نیست، مبارک صاحابش باشد! (دربست صفائیه بدو!)


وای دو چیز دیگه داشت یادم می‌رفت ببخشید سه چیز. اگر پرحرفی می‌کنم ببخشید جبران مافات شود.


این مشکل در دروس معارف دانشگاه هم هست درست به همین دلیل است که من معتقدم با این که اسلامی کردن علوم انسانی به لحاظ مبانی تئوریک مشکلی ندارد و هر چند راه نسبتا درازی را در پیش داریم، بر اساس نگاه و رفتار ما تا اکنون، با قاطعیت و البته غمگنانه خدمتتان عرض کنم که پروژه‌ای اس محکوم به شکست بلاشک؛ مگر اینکه تغییری اساسی در نگاهمان به فرهنگ و دین و جامعه‌پذیری و تربیت دینی ایجاد شود.


روشن‌ترین و ساده‌ترین دلیل اینکه ببینید ما هنوز در آموزش و رساندن علومی که اسلامی هستند، به فرزندانمان ناکام مانده‌ایم حالا می‌خواهیم علوم آمده از غرب را اسلامی کنیم. می‌دانم اگر تیزهوش باشی که هستی می‌گویی این دو با هم تفاوت دارند؛ شاید ما در مقام رساندن آنچه هست به مخاطب موفق نباشیم اما این منافاتی ندارد که در مقام تولید زیربناهای نظری موفق شویم. از نظر بحث انتزاعی بله اما مشکل اینجاست که متولیان هر دو کار تقریبا یکی هستند و درست همان ناتوانی‌ها و بی‌دانشی‌ها و تصورات قالبی و احیانا تنگ‌نظری‌های بسیاری از آنها، در هر دو مقام تاثیر ویرانگر خودش را می‌گذارد.


بگذار بی‌پرده‌تر بگویم چون اگر قرار است تغییری بکنیم با ملاحظه‌کاری و روغن‌مالی (مداهنه؟) مدام همدیگر در استخر، اتفاق نمی‌افتد. بیاییم کمی با خودمان بی‌تعارف‌تر و روراست‌تر باشیم تا نسل بعدی حداقل ما را متهم به (معذرت می‌خواهم) حماقت نکند.


از ریشه‌های اصلی تمام این مشکل ها این است که "قدرت فرهنگی" جامعه‌ی ما در لایه‌های میانی مدیریتی، غالبا دست آدم‌های کم‌سواد و دگم و دارای ضریب هوشی‌ای کمتر از آن چیزی که برای راه‌بردن مجموعه‌ی زیر امرشان لازم است و ترسو و فاقد جسارت لازم برای نواندیشی و نوآوری است و البته غالبا آدم‌هایی پاک‌نیت و متشرع که اتفاقا همین ویژگی آخر وقتی کنار آن ناتوانی و ناکارآمدی‌ پیشگفته قرار می‌گیرد، کار را به مراتب بدتر می‌کند و سرعت سقوط را بیشتر می‌کند؛ به ویژه آن دسته از آدم‌های مخلصی که روزانه 25 ساعت احساس تکلیف می‌کنند و به هیچ وجه برای خود وظیفه‌ای در قبال نتیجه احساس نمی‌کنند...

 

 

تا یک ماه دیگر اگر کسی گفت چرا پست جدید نمی‌زنی با من طرف است.


اگر اشکالی در متن بود عذرخواهی می‌کنم فعلا وقت و حوصله‌ی بازخوانی‌اش را ندارم تو روزهای آتی اصلاحش می‌کنم.






کلمات کلیدی : کتاب، رضا امیرخانی، مصیبت، دین و زندگی، سال اول دبیرستان، فاجعه، سید مهدی شجاعی، عرفان نظرآهاری، مدیریت فرهنگی، قدرت، دروس معارف

به وقت مصیبت چه کنیم؟ (صوتی)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/1 3:53 عصر

 

 

برنامه ی کلیدهای زندگی، رادیو معارف



به وقت مصیبت چه کنیم؟      (از دقیقه ی 2:20 به بعد و  6:45 به بعد)



با مصیبت دیده چه کنیم؟         (از دقیقه ی 2:40 به بعد و  7:13 به بعد)


 

 

دیدم حرفی برای نوشتن نیست گفتم چیزی گفته باشم.

 

 

 


 




کلمات کلیدی : رادیو معارف، کلیدهای زندگی، مصیبت، راهکار

شعر سپید در رادیو معارف

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/9/28 10:41 صبح

 

برنامه‌ ارمغان، موضوع برنامه نیکی به پدر و مادر


بحث من تقریبا از دقیقه‌ی 16 شروع میشه که آخرششعر سپید خوندم از مرحوم حسین پناهی و بعدشم تصنیف بدون ساز زیبا پخش میشه که من اسمش رو گذاشتم پریزاد!


امیدوارم خوشتون وَیاد

 





کلمات کلیدی : رادیو معارف، شعر سپید، تصنیف، پریزاد، ساز

از سلام کردن نترسیم!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/9/24 2:23 عصر

 

 

این روزا رادیو معارف برنامه دارم، یه بخشش رو می ذارم اینجا (از دقیقه‌ی 12 به بعد ) اگه دوست داشتی.

 


 




کلمات کلیدی : سلام، رادیو معارف، ارمغان، بهشت

نوسان بین سهراب و حافظ!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/9/21 12:26 صبح

 

دست خودم نیست. گاهی تمام روز یک بیت در سرم می‌چرخد و دائما به زبانم می‌آیم. شعرهای دو نفر این کار را با من می‌کند. حافظ و سهراب. نه اینکه شاعران دیگر را دوست ندارم نه ولی این خاصیت برای من فقط در شعرهای این دو هست.


مثلا یک روز، تمام مدت در ذهنم می‌چرخید: دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند/ پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند.

 

یک روز دیگر این بیت: شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت


یک بار تمام روز در ذهنم این بود: صدا کن مرا/ صدای تو خوب است/ صدای تو آن سبزنیه‌ی آن گیاه عجیبی است/ که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید/ در ابعاد این عصر خاموش/  من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم/ بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...


و چند روز پیش عنوان شعری از سهراب با نام تپش سایه‌ی دوست. منتها این دفعه بی‌اختیار بین سهراب و حافظ نوسان داشتم. از یک طرف عنوان شعر سهراب که عرض کردم و از طرف دیگر این بیت حافظ که ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم/ یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت...




کلمات کلیدی : سپهری، حافظ

آخه به چی می خندی؟!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/9/18 6:52 عصر

 

خارج از شوخی تو چی فکر می کنی این فسقلی بامزه واسه چی داره می خنده؟

 

لطفا به آقای روحانی یا یارانه ها یا از این چیزا ربطش ندین. با تشکر

 

 

از کودکی‌ام تا حالا هر وقت بچه‌ای که در خواب می‌خندید یا یک دفعه می‌زد زیر گریه، بارها این باور عامیانه را از مادرم شنیده‌ام که خنده‌ی او مال این است که شیطان به او می‌گوید: مادرت مرده. بچه به او می‌خندد و می‌گوید: "دروغ می‌گی همین الان ازش شیر خوردم". و گریه‌ی او مال وقتی است که به او می‌گوید: پدرت مرده و اینجاست که بچه می‌زند زیر گریه!

 




کلمات کلیدی : بچه، خواب، گریه، خنده، مادر، پدر، شیطان

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >