نوحه ی شاد!
- آقا نوحهی شاد دارین؟ جدید باشه.
- تو چه مایهای میخوای؟ اصفهانی، افتخاری، معین؟
- هایده لطفا!
کلمات کلیدی : نوحه، نوحه شاد، اصفهانی، افتخاری، معین، هایده
- آقا نوحهی شاد دارین؟ جدید باشه.
- تو چه مایهای میخوای؟ اصفهانی، افتخاری، معین؟
- هایده لطفا!
شنیده بودم که نیچه مرگ خدا را اعلام کرده ولی همیشه این سوال در ذهنم بود که ایشان کی و چگونه دار فانی را وداع کرده. خوشبختانه به تازگی جواب را پیدا کردم.
حسینعلی بهاء، موسس بهائیت و خدای بهائیان در سال 1892 میلادی، 1309 قمری در اثر اسهال خونی از دنیا رفت و در شمال عکّا مدفون شد و قبرش قبلهگاه بهائیان شد.
به تازگی متخصصان دارند تلویزیونی را طراحی میکنند که قابلیتهای متفاوت و بسیار پیشرفتهای دارد. یکی از این قابلیتها، مهماندار تلویزیونی است! در این تلویزیونها در کنار صفحهی مانیتور، فضایی تعبیه شده که در آن عروسکی شبیه مهمانداران هواپیما با همان شکل و شمایل و سر و وضع قرار داده شده است. حتما این پرسش برای شما مطرح شده که کارکرد این سیستم چیست؟ عرض میکنم.
فرض کنید شما در یک روز تعطیل، اهل و عیال را راضی کردهاید که یکی دو ساعتی با شما کاری نداشته باشند. بعد با هزار شوق و ذوق پای تلویزیون نشستهاید. یک کیلو تخمهی آفتابگردان بروجرد را از یک سو آماده کردهاید و یک پارچه با ابعاد دو متر در دو متر را به عنوان فرودگاه پوست تخمهها از دیگر سو و چهار زانو در مقابل تلویزیون زدهاید و منتظر فیلم سینمایی هستید. کمی بعد متوجه میشوید قرار است الان فیلمی پخش شود که دو سه هفته پیش پخش شده و دو سه سال پیش هم سه، چهار بار.
اینجاست که این تلویزیون هوشمند متوجه این وضعیت بحرانی میشود و پوشش مقابل محفظه کنار میرود و مهماندار مذکور جلو میآید و با لحنی دلکَش و دلکُش، از آدم خواهش میکند، کیسهای را شبیه آنچه در هواپیما در چنین شرایطی در اختیار مسافران قرار میگیرد، از ایشان تحویل گیرد و با این تدبیر مانع از این میشود که (گلاب به روتون) آدم گند بزند به همهی زار و زندگی.
امیدواریم که این نسل جدید از تلویزیونها به زودی وارد بازار شوند و این مشکل ملت با رسانهی ملی را به خوبی و خوشی حل کنند. به امید آن روز.
مقدمه:
تربیت چیز خوبی است و ما بدین وسیله و هر وسیلهی دیگری که دستمان برسد حمایت همه جانبهی خود را از آن اعلام میداریم.
(از طرف جمعی از بازاریان، اتحادیهی تاکسیداران، صنف کامیونداران، صندوق بازنشستگان و رانندگان اتوبوسهای شرکت واحد خط انقلاب- آزادی...)
دلیل این که تربیت چیز خوبی است این است که اگر -بلانسبت شما- به کسی بگویند "بیتربیت" خونش به جوش میآید و ممکن است خون طرف را بریزد. چه واقعا تربیت داشته باشد و چه نداشته باشد.
نکتهای استراتژیک که در این جا وجود دارد و در واقع یک تصور رایج ولی غلط است، این است که خیلیها خیال میکنند تربیت فقط تربیت خانوادگی است و از مقولهای به نام تربیت جنسی پاک غافل شدهاند. برای این مسئله کاملا روشن شود مثالی عرض میکنیم.
حکایت:
یک روز دختری که تازه عقد کرده بود و در حال کشف اسرار مردان، از شاهرخ شوهرش پرسید: وقتی شما پسرا دور هم جمع میشین و صحبت میکنین بعد یهدفه همه با هم، بلند میخندین دربارهی چی صحبت میکنین؟
شاهرخ خان (و در بعضی نسخههای خط خطی "سلمانخان" ضبط شده است) گفت: دربارهی همون چیزایی که شما دخترا صحبت میکنین!
دختر خانم با شنیدن این حرف اخم کرد و گفت: خیلی بیتربیتین!
ممکن است شما فکر کنید منظور از این واژه در این جا تربیت خانوادگی است ولی همان طور که زبانشناسان تحقیق کردهاند، دربارهی معنای این کلمه در این جا، دو احتمال وجود دارد: یکی این که منظور، تربیت خانوادگی باشد و دیگر این که منظور تربیت جنسی باشد. و در بعضی از سنگنبشتههای کشف شده از دورهی پارینه سنگی اشاراتی وجود دارد دال بر این که منظور از واژهی "بیتربیتین" در این سند تاریخی، معنایی گسترده است که هم شامل تربیت خانودگی میشود و هم تربیت جنسی.
بنابراین لازم است که در این همین جا و به طور جداگانه حمایت خود را از تربیت جنسی اعلام بنماییم تا معلوم شود که چقدر این مسئله مهم است.
روانشناسی تربیت جنسی:
اصولا جنس، بر چند قسم است:
1. جنس اعلا: به جنسی گفته میشود که اعلا باشد.
2. جنس خوب: به جنسی گفته میشود که خوب باشد.
3. جنس خرده شیشهدار: به جنسی گفته میشود که در نگاه اول به نظر میرسد اعلا یا خوب باشد ولی با نگاه کارشناسی معلوم میشود که ای بابا! خرده شیشه دارد.
4. جنس خراب: به جنسی گفته میشود که خراب باشد. که خود این بر چند قسم است:
• ناجنس: به جنسی گفته میشود که در واقع جنس نیست بلکه "نا" جنس است.
• بدجنس: به جنسی گفته میشود که بد باشد.
• جنس دست دوم: به جنسی گفته میشود که دست دوم باشد.
• جنس قلابی: به جنسی گفته میشود که قلابی باشد.
• جنس بدلی: به جنسی گفته میشود که بدلی باشد.
نتیجه این که تربیت جنسی خیلی مهم است و همهی ما باید به حمایت از آن بپردازیم تا ببینیم کی جرئت دارد با ما مخالفت کند تا کار دستش بدهیم.
(جمعی از کسبهی محل، همسایگان، فدراسیون کاراته سبک کیوکوشین، اتحادیهی نگهبانان پارکها، سازمان میادین تره بار سراسر کشور و...)
این یاداشت در شمارهی 93-94 نشریهی پرسمان نیز چاپ شده است.
یادداشت طنزی که در سایت انجمن قلم نوشتهام
ر.ک: سمت چپ سایت، محمد رضا آتشین صدف
بدین وسیله از عموم جوانان قدیم و جدید مو بور، چشم سبز، خوش تیپ تو مایههای جناب آقای رامین که علاقمند به همکاری با شبکه 4 برنامه راز با اجرای خوب جناب آقای طالب زاده هستند دعوت به همکاری به عمل میآید. در ضمن کت و شلوار بور چهارخانه هم برای شرکتکنندگان عزیز مهیاست.
از طرف بر و بچ فیلمبرداری و دکور صحنه
با تشکر از همهی برادران تلاشگر فرقهی بهائیت در همین زمینه بستهی پیشنهادیای داشتیم که امیدواریم در پیشرفت کارشان بسیار موثر باشد:
1. ارسال آب شیرینکن برای شیعیان قم.
2. ارسال آب گرمکن برای شیعیان قطب شمال و جنوب.
3. ارسال آب میوهگیر برای شیعیان لبنان.
4. ارسال پمپ آب برای شیعیان پاکستان.
5. ارسال آب یخکن (یخساز) برای شیعیان مناطق استوایی.
فعلا شیعیان این مناطق را داشته باشید تا بعدا برای بقیه هم یک فکری میکنیم.
(این تصویر آرشیوی است!)
با معرفت، با مرام، لوطی، مشدی... آدم با شنیدن این کلمات فوری یاد پهلوانهای زورخانه یا داشمشدیهای قدیم با کت و شلوار و کفش قیصری و دستمال یزدی و سبیلهای کلفت میافتد و شاید آنها را تنها مصداق این کلمات بداند. ولی یک سوال.
یک استاد و مدرس معروف و برجسته که یک عمر تدریس کرده و ماهی n تومان بابت تدریس موظفی و هدایت پایاننامهها و مشاوره و سمینار و جلسه و کارهای مدیریتی و تدریس این طرف و آن طرف به عنوان استاد مدعو و... میگیرد، خانه از خودش دارد و ماشین شخصی و بچههایش را سر و سامان داده و پس اندازی و... حالا اگر بیاید و محض رضای خدا در مورد یکی دو تا از تدریسهایش که همچین درسهای شاقی نیستند و نیاز به شقالقمر ندارند، گذشت کند و دو سه تا از این تازه فارغالتحصیلهای با استعداد ننهمرده را معرفی کند یا از اعتبار و شهرتش استفاده کند به شکلی دیگر دستشان را جایی بند کند تا آنها هم یک حالی به زندگیشان بدهند و... این کار لوطیگری و مردانگی و معرفت و مرام و... نیست؟
- نظر تو دربارهی مشایی چیه؟
- دربارهی چیاش؟
- همین حرفایی که میزنه، سر و صدا میشه.
- مخالفم
- کلّا؟... یعنی به نظر تو همهی حرفاش غلطه؟... هیچ حرف جدیدی نداره؟
- ببین. یه نفر یه کتاب مینویسه میبره پیش یه عالم که بخونه نظرشو بده. چند روز بعد که میره کتاب رو پس بگیره، از عالمه میپرسه: نظرتون چیه؟ خوبه؟ عالمه بهش میگه: راستش تو این کتاب هم حرفای درست هست هم حرفای جدید. ولی مشکل اینه که حرفای درستش جدید نیست و حرفای جدیدش درست نیست...
- آقا چند تا میخوای؟
صدای شاگرد نانوایی بود.
- ده تا.
نانهایم را جمع کردم و راه افتادم و بقیهی حرفهایشان را نشنیدم ولی از نانوایی تا خانه، دائم توی ذهنم تکرار میشد. درست، جدید، درست، جدید... وقتی رسیدم، نانها را گذاشتم روی اپن آشپزخانه. دلم گرفته بود بدجور. رفتم توی اتاقم و یکی از فیلمهای مستربین را گذاشتم ببینم شاید کمی دلم وا شود...
داشتم روزنامه میخواندم. آمریکا باز هم برای ایران خط و نشان کشیده و کلی هارت و پورت کرده بود. خندهام گرفت. گفت: واسه چی میخندی؟ و سرک کشید به روزنامه و جایی که مطالعه میکردم. با تعجب گفت: به این میخندی؟ من وقتی یه خبر این جوری میخونم. موهای بدنم سیخ میشه.
بیشتر خندهام گرفت.
گفت: خب حالا کجاش خندهداره. بگو ما هم...
گفتم: داشتم اینو میخوندم لطیفهای یادم اومد، زود واسه خودم تعریفش کردم خندهام گرفت.
- خب چی بود؟
- یه خرده بیادبی داره.
- یه خرده یعنی چقدر؟
- زیاد نیست.
- اشکال نداره بگو.
- یه روز یکی تو جنگل یهو با یه شیر رو به رو میشه. شروع میکنه به داد و هوار کردن و همزمان و پشت سر هم تیز میده. یه نفر اونو میبینه میگه واسه چی داد و فریاد میکنی؟ میگه واسه این که شیر بترسه. میگه خب واسه چی تیز میدی؟ میگه آخه خودم هم میترسم!
- وقتی نگاهش کردم دستش روی شکمش بود و از خنده موهایش سیخ شده بود!