ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/13 11:25 صبح
با دخترم که کلاس دوم ابتدایی هست، داشتیم تو ماشین می رفتیم خرید که خاطرهای از مرحوم پدرم برای زهرا که به او آقاجون میگفت، تعریف کردم و همین باعث شد که سوالهایی از جهان آخرت از من بپرسد و دیگر نزدیک فروشگاه رسیده بودیم که پرسید: اونجا [یعنی بهشت] تلویزیون هست؟
- گفتم نه
- پس آدم حوصلهاش سربره باید چی کار کنه؟!
خندیدم و یاد لطیفهای افتادم که البته برای او نگفتم و الان مینویسم. اینکه از یک پرسیدن آدمها چرا خواب میبینند؟ گفت: برای اینکه تو خواب حوصلهشون سر نره!
(آرشیوی)
کلمات کلیدی :
تلویزیون،
بهشت،
رویا،
سر رفتن حوصله،
بی حوصلگی،
خواب دیدن
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/10/25 9:48 عصر
یکی از فانتزیام اینه مجری یه برنامهی تلویزیونی بشم. بعد بیام جلوی دوربین و با دست و سر و سینه اشاره کنم که سلام. بعد زل بزنم به دوربین یعنی بیننده و چند دقیقه همین طور بمونم یعنی با چشمام حرف بزنم. و چند تا لبخند بزنم به معانی مختلف مثل چطوری؟ میخوامت؟ ممنون که ما رو میبینی؟ چه خبر؟ کلی برنامه داریم واست؟ و... . بعد با دستم دعوت کنم بینندهها رو که اولین بخش برنامه را ببینند. یعنی نه رودهدرازی، نه پخش موسیقی، نه کلمات عاطفی نخنما، نه جملههای کلیشهای مهوّع فقط نگاه فقط لبخند. یک حالی از بعضی از این مجریا بگیرم که کف کنن و ماستاشونو کیسه کنن.
کلمات کلیدی :
تلویزیون،
فانتزی،
مجری
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/2 5:41 عصر
چهار تا از داداشهایم به اضافهی چهار تا از فسقلیهای خانواده؛ شامل زهرا دختر من، زهرا دختر داداشم، علی پسر اون یک داداشم و حمیدرضا پسر خالهام تو اتاق پذیرایی بودیم. مادر بزرگ مادریم که ما به او میگوییم ننه، هم نشسته بود.
کنترل تلویزیون دست محمود داداشم بود. شبکهها را به دنبال برنامهای که خودش یا لااقل یکی از ما از آن خوشش بیاید و بگوید همین خوبه، یکییکی رد میکرد. دستکم 10 تایی را پشت سر گذاشته بود که رسید به عمو پورنگ، فسقلیها همصدا با مادر بزرگم گفتند: خوبه خوبه، بذارش... بقیه همه مخالفتی نکردند... کیشتله. (تکیه کلام امیرمحمد)
کلمات کلیدی :
تلویزیون،
کودکان،
عمو پورنگ
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/8/29 11:43 صبح
به تازگی متخصصان دارند تلویزیونی را طراحی میکنند که قابلیتهای متفاوت و بسیار پیشرفتهای دارد. یکی از این قابلیتها، مهماندار تلویزیونی است! در این تلویزیونها در کنار صفحهی مانیتور، فضایی تعبیه شده که در آن عروسکی شبیه مهمانداران هواپیما با همان شکل و شمایل و سر و وضع قرار داده شده است. حتما این پرسش برای شما مطرح شده که کارکرد این سیستم چیست؟ عرض میکنم.
فرض کنید شما در یک روز تعطیل، اهل و عیال را راضی کردهاید که یکی دو ساعتی با شما کاری نداشته باشند. بعد با هزار شوق و ذوق پای تلویزیون نشستهاید. یک کیلو تخمهی آفتابگردان بروجرد را از یک سو آماده کردهاید و یک پارچه با ابعاد دو متر در دو متر را به عنوان فرودگاه پوست تخمهها از دیگر سو و چهار زانو در مقابل تلویزیون زدهاید و منتظر فیلم سینمایی هستید. کمی بعد متوجه میشوید قرار است الان فیلمی پخش شود که دو سه هفته پیش پخش شده و دو سه سال پیش هم سه، چهار بار.
اینجاست که این تلویزیون هوشمند متوجه این وضعیت بحرانی میشود و پوشش مقابل محفظه کنار میرود و مهماندار مذکور جلو میآید و با لحنی دلکَش و دلکُش، از آدم خواهش میکند، کیسهای را شبیه آنچه در هواپیما در چنین شرایطی در اختیار مسافران قرار میگیرد، از ایشان تحویل گیرد و با این تدبیر مانع از این میشود که (گلاب به روتون) آدم گند بزند به همهی زار و زندگی.
امیدواریم که این نسل جدید از تلویزیونها به زودی وارد بازار شوند و این مشکل ملت با رسانهی ملی را به خوبی و خوشی حل کنند. به امید آن روز.
کلمات کلیدی :
طنز،
تلویزیون،
روز تعطیل،
فیلم سینمایی،
تخمه آفتابگردان بروجرد،
تلویزیون هوشمند،
مهماندار هواپیما