ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/1 10:24 عصر
چند نکته مربوط به یادداشت پیش:
1. اینکه بسیاری از باورهای ما تحت تاثیر عوامل غیرعقلانی یا به تعبیری عاطفی است مسئله بسیار مهمی است که شاید بتواند باعث شود در عالَم معرفت اندکی متواضعتر باشیم و در نتیجه گاهی هم احتمال بدهیم دیگران هم مسلمانند!
2. توجه به نقش عوامل غیرشناختی (غیرعقلانی) در تشکیل باورهای ما پاسخ پرسشهای متعددی را که سالها در پی یافتن آنها بودم بر من روشن کرد که در ادامه یکی دو تا از آنها را عرض میکنم.
3. اینکه باوری ناشی از عوامل عاطفی باشد، لزوما به معنای نادرست بودن آن نیست. تصور کنید کسی باوری را از معلم محبوبی گرفته است و از قضا آن باور حقیقتا درست است.
4. بحث ما در اینجا دربارهی تاثیرات پوشیده و نااندیشیدهی عوامل عاطفی بر تشکیل باورهاست، نه مواردی که فردی نظر درست را دربارهی چیزی میداند؛ با این حال به دلایلی مثل منافع شخصی یا گروهی یا عاطفی یا تعصب و... آن را نادیده میگیرد یا کتمان میکند که آن حسابش با ما نیست بلکه با کرام الکاتبین است!
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (8)
کلمات کلیدی :
احساس،
باهوش،
خطا،
هوش،
اشتباه،
عقل،
عاطفه،
درست،
نادرست،
کتمان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/31 4:8 عصر
در پاسخ به این اشکال جالب و دقیق باید گفت که اگر فرایند تشکیل باور و عقیده نسبت به هر مسئلهای همیشه همین طور بود، بله نتیجه میگرفیتم که باهوشها، کمتر یا دستکم به اندازهی افراد دیگر در معرض خطا هستند؛ ولی مشکل اینجاست که باورهای ما انسانها (چه باهوش و چه متوسط) همیشه حاصل تامل و تجزیه و تحلیل و مقایسه و تفکر منطقی نیست. این امر حداقل دو سبب دارد:
1. شتابزدگی ما در رسیدن به اطمینان خاطر.
گرایش طبیعی ذهن این است که عمل بازشناختن را هر چه زودتر و با قطعیت انجام دهد؛ چون به دست آوردن اطمینان نسبت به امری، بدان معنا است که میتوان دست به عمل زد و بر عکس تردید در انتخاب یکی از گزینهها بدین معنا است که به هیچ عملی نمیتوان دست زد.[1]
نه این که رسیدن به اطمینان و یقین چیز مطلوبی نیست یا ماندن در شک چیز مطلوبی است؛ درست است که شک پل خوبی است ولی توقفگاه خوبی نیست؛ با این حال شتابزده و بدون بررسی جوانب مسئله و پاسخهای متعدد به یک پاسخ و سنجش آنها نباید در عبور از این پل عجله کرد؛ چون در این حالت پل که هنوز در دست تعمیر است برای ما خطرساز خواهد بود. به قول معروف از هول حلیم رسیدن به یقین در دیگ باورهای نادرست نیفیتم. به بیان دیگر تحمل شک و فرصتدادن به خود برای تامل کافی تا رسیدن به پاسخ درست پرسشهایمان، بهتر از شتابزدگی در انتخاب باورهایی است که هر چند در ما ایجاد اطمینان میکنند، ولی با شناخت و تفکر کافی انتخاب نشدهاند؛ بلکه صرفا برای خلاص شدن از شک، آنها را به خود باوراندهایم.
حال ممکن است باهوشی به دلیل همین شتابزدگی، بیآنکه به بررسی لازم بپردازد، پیش از موعد باوری را بپذیرد که خودش را از شر شک خلاص کند، چنان که افراد متوسط هم ممکن است گاهی چنین کاری بکنند.
و البته سر کردن در شک تا رسیدن به یقینی از سر تفکر و تامل مهارتی است که باید به دست آورد و فلسفه به ما در رسیدن به این مهارت کمک میکند. به گفتهی راسل:
آموختن اینکه چگونه میتوان بدون یقین و با این حال بدون فلج شدن از شک و تردید، زندگی کرد، شاید بزرگترین خدمتی باشد که فلسفه در عصر ما هم میتواند در حق جویندگان خود انجام دهد.[2]
2. عاطفی بودن ما انسان ها
ما آدمها اساسا موجوداتی صرفا عقلانی و تحت تاثیر بعد عقلانی خود نیستیم؛ بلکه بعد عاطفی [3] هم داریم و تاثیر عواطف بر ما، اگر نگوییم بیش از عقلانیت ماست، غالبا و در بیشتر آدمها کمتر از آن نیست.
یکی از بزرگترین خطاهای تفکر، استفاده از آن برای دفاع از عقیدهای است که قبلا شکل گرفته است. (بر اساس برداشت احساس اولیه، پیشداوری یا سنت). این یکی از خطاهای بزرگ ناشی از دام هوش است و افراد بسیار باهوش حتی بیش از دیگران دچار این خطا میشوند.[4]
در نتیجه در مواردی، فرد باهوش وقتی با پرسشی روبرو میشود، (مثل بقیه) به سرعت و تحت تاثیر عواطفش باوری در او شکل میگیرد و پس از آن دیگر او تنها به کار دفاع از آن میپردازد. بنابراین در چنین وضعیتهایی، آن باور، محصول تاملات و کوششهای عقلانی نیست که دفاع بهتر از آن مشکلی ایجاد نکند، بلکه چون محصول عواطف است. ممکن است درست باشد یا غلط؛ حال اگر غلط باشد، هر چه دفاع از آن بهتر باشد، دوری از حقیقت هم بیشتر خواهد بود. بنابراین در مواجهه با افراد باهوش چون ما دقیقا نمیدانیم باوری که او ارائه میکند؛ تحت تاثیر عقلانیت او بوده یا تحت تاثیر عواطف او، عقل حکم میکند که افسار تشخیصمان را به دست او ندهیم بلکه خودمان عقیده و دلیل او را بررسی کنیم و فکر نکنیم که چون او باهوشتر از ماست پس لزوما امکان خطای او کمتر است.
[1] . ر.ک: ادوارد دو بونو، درسهای درست اندیشیدن، ص 35.
[2] . ر.ک: برتراند راسل، تاریخ فلسفهی غرب، مقدمه، ص9.
[3] . منظور از جنبهی عاطفی در اینجا بخش غیرعقلانی (و نه ضد عقلانی) وجود ماست که شامل احساساتی مانند عشق، نفرت، ترس، امید، یأس و... خاطرات کودکی، تلقینهای والدین و معلمان و... منافع فردی و گروهی و...
[4] . ادوارد دو بونو، درسهای درست اندیشیدن، ص24.
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (6)
کلمات کلیدی :
باهوش،
خطا،
هوش،
ادوارد دو بونو،
اشتباه،
برتراند راسل
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/29 1:51 عصر
اشکالی که در اینجا به ذهن میرسد این است که حالا گیریم این حرف درست باشد که شخص باهوش چون بهتر میتواند از باوری نادرست دفاع کند، بیش از افراد دیگر در معرض خطا است؛ اما باید گفت از جهتی دیگر امکان و احتمال خطای افراد باهوش از دیگران کمتر است و آن در پذیرش باورها است. همان باورهایی که گفتید او از آنها دفاع بهتری میکند و معلوم نیست درست باشند یا غلط.
به بیان دیگر فردی باهوش و فردی دارای هوش متوسطی را در نظر بگیرید که هر دو در برابر پرسشی قرار گرفتهاند و باید برای آن پاسخی پیدا کنند؛ مثلا اینکه آیا بین زیبایی و هوش رابطهای وجود دارد؟ طبیعی است که هر کدام از آنها خواهان این است که در این مسئله به نتیجه ای (باوری) برسد. حال در اینجا فرد باهوش به دلیل برخورداری بیشتر از تواناییهایی از قبیل یادسپاری، تجزیه و تحلیل، مقایسه، خلاقیت، تفکر منطقی و... در پیدا کردن نظر درست نسبت به سایر افراد تواناتر و ضریب خطایش کمتر است؛ بر خلاف افراد دارای هوش معمولی که در این مرحله در معرض خطای بیشتری هستند.
بنابراین هر چند توانایی دفاع بهتر، افراد باهوش را در معرض خطر خطای بیشتری قرار میدهد، تواناییهای برتر شناختیشان آنها را در باوریابی مصونیت بیشتری میبخشد و آن ضعف با این قوت جبران میشود. بر این اساس در یک سخن میتوان گفت: احتمال دفاع از یک باور نادرست در افراد باهوش کمتر از بقیه است و در نهایت میتوان گفت که احتمال خطای باهوشها نسبت به بقیه دیگر بیشتر نیست بلکه کمتر یا حداقل به اندازه ی دیگران است.
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (4)
کلمات کلیدی :
باهوش،
خطا،
هوش،
اشتباه،
زیبایی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/1/26 10:4 عصر
یک آقایی به نام ادوارد دو بونو در این زمینه حرفی دارد که به نظرم قابل تامل است، عینا میارم اینجا ببینم میپذیرید.
"بیست و پنج سال تجربهی کاری در این زمینه مرا متقاعد کرده است که بسیاری از مردم که خود را باهوش میدانند، الزاما متفکران خوبی نیستند. آنان در دام هوش گرفتارند... شخص بسیار باهوش میتواند دربارهی موضوعی عقیدهای را بپذیرد و از هوش خود در جهت دفاع از این عقیده استفاده کند. این شخص هر چه باهوشتر باشد بهتر میتواند از عقیدهاش دفاع کند. هر چه دفاع از عقیده بهتر باشد، شخص نیاز کمتری به انتخابهای دیگر پیدا میکند، یا به حرف دیگری گوش میدهد. اگر شما خود را محق بدانید، چرا باید این کار را بکنید؟ در نتیجه، بسیاری از ذهنهای بسیار باهوش در دام فکرهای ضعیف میافتند؛ زیرا قادرند از این فکرها دفاع کنند."[1]
[1] . ادوارد دو بونو، درسهای درست اندیشیدن، ترجمه ملک دخت قاسمی نیک منش، تهران، اختران، چاپ سوم، 1384، ص 14.
لینک: آیا باهوش ها کمتر خطا می کنند؟ (1)
کلمات کلیدی :
خطا،
هوش،
ادوارد دو بونو