ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/2/3 10:37 عصر
تو جملاتی که از دکتر شمیسا تو یادداشت قبلی آوردم، یک نکته فکر من را به خودش مشغول کرده؛ "البته فقدان ظاهری وحدت طولی که گویا از ذاتیات غزل است به طبیعی جلوه نمودن غزل جعلی زیر کمک کرده است" سوال من این است که آیا بین ابیات غزل؛ مثلا در غزلهای سعدی یا مولوی یا حافظ، وحدت طولی نیست؟ یا ظاهرا نیست ولی واقعا هست؟
کلمات کلیدی :
مولوی،
سعدی،
حافظ،
غزل،
وحدت طولی،
شمیسا
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/2/2 10:35 عصر
کنون که در چمن آمد، گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود (حافظ)
سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد
به آب چشم صراحی و سوز سینهی عود (فغانی)
قلم به طالع میمون و بخت بد رفته است
اگر تو خشم کنی ای پسر و گر خشنود (سعدی)
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد خواهم ازین پس به بوی او پیمود (سعدی)
غزلسرا شدم از دست عشق و دستزنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود (مولوی)
به نقد، خاک شدن کار عاشقان باشد
که راهبند شکستن خدایشان بنمود (مولوی)
ز نیک و بد نتوان رست تا خرد باقی است
که جامه از کف هشیار مشکل است ربود (کمال خجندی)
این غزل را آقای دکتر سیروس شمیسا در کتاب سیر غزل در شعر فارسی آورده ص 264. اما حرف به کجا رسیده بود و این شعر را شاهد بر چه چیزی گرفته؟ خودت بخون:
دکتر سیروس شمیسا: محدود بودن زبان و مضمون غزل به حدی است که غالبا غزلها شباهت فوقالعادهای به یکدیگر دارند. به طوری که به جز شاعران صاحب سبک نمیتوان در باب هویت گویندهی یک شعر به آسانی اظهار نظر کرد.
برای این که این معنی به خوبی روشن شود ما از غزلیات چند شاعر معروف ابیاتی را استخراج کرده و در زیر هم نوشتهایم به طوری که غزل مستقلی شده است و به هیچ وجه بوی تصنع از آنها به مشام نمیرسد. البته فقدان ظاهری وحدت طولی که گویا از ذاتیات غزل است به طبیعی جلوه نمودن غزل جعلی زیر کمک کرده است.[1]
و البته یک غزل دیگر را هم شبیه بالایی آورده.
[1] . سیر غزل در شعر فارسی، دکتر سیروس شمیسا، ص 263.
کلمات کلیدی :
مولوی،
سعدی،
حافظ،
فغانی،
کمال خجندی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/11/9 11:32 صبح
پاسخ از زبان مولوی:
قرآن همچو عروسیست با آنک چادر او را کشی او روی بتو ننماید، آنک آنرا بحث میکنی و ترا خوشی و کشفی نمیشود، آنست که چادر کشیدن ترا رد کرد و با تو مکر کرد و خود را بتو زشت نمود، یعنی من آن شاهد نیستم، او قادرست بهر صورت که خواهد بنماید اما اگر چادر نکشی و رضای او را طلبی بروی کشت او را آب دهی از دور خدمتهای او کنی در آنچ رضای اوست کوشی بیآنک چادر او کشی بتو روی بنماید.(1)
________________________________________________________________________________
(1) مولانا جلالالدین محمد، فیه ما فیه، ص229، با تصحیحات و حواشی بدیعالزمان فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، تهران، 1378.
کلمات کلیدی :
قرآن،
علت لذت نبردن از قرآن،
مولوی،
فیه ما فیه