ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 94/1/28 5:31 عصر
همیشه تئاتر دیدن را بیشتر از فیلم دیدن دوست داشته ام. تئاتر خلاصه تر است. پرگویی ندارد. عمیق تر است. جمله های ناب و تامل برانگیز بیشتر دارد. نمی دانم شاید از علاقه ام به زبان و پیچیدگی هایش باشد که دوست دارم از کلمات و واژه ها بیشتر یاد بگیرم تا ببینم. شاید هم نوع پرورشم طوری بوده که بیش از اینکه ببینم، خوانده ام. الان همه وقتی چیزی را می بینم بیشتر سراغ خوانده هایم می روم. باورت می شود؟ و نمی دانم این خوب است یا بد؟ مثلا فیلم مستند زیگورات چغازنبیل را ببینی آن هم کنار دیوارش و در همان وقت به دیرینه شناسی فوکو و تبارشناسی او ونشانه شناسی دریدا فکر کنی!
به هر حال تئاتر را بیشتر دوست داشته ام و دارم ولی خب فیلم بیشتر دیده ام و تئاتر کمتر. امروز تئاتر دیوار چهارم را دیدم، یعنی فیلمش را! وقتی یک تئاتر می بینم انگار که ده فیلم خواستنی عمیق دیده ام، بس که سرشار می شوم و ذهنم درگیر می شود و تاثیر می پذیریم. حسی که بعد از تئاتر دارم بعد از دیدن هیچ فیلمی ندارم. نمی دانم شاید چون تئاتر ساده تر است و بی غل و غش تر.
خوشم آمد از دیوار چهارم. چقدر ایجاز! من عاشق ایجازم. دو بازیگر کار ده بازیگر را کردند. پر از ابهام، ایهام، کژتابی و رک، شفاف، عریان. زیبا بود. باید بیشتر تئاتر ببینم یعنی تئاتر بیشتر ببینم چون فرصت ندارم.
کلمات کلیدی :
فیلم،
سینما،
تئاتر،
کوهستانی،
رامبد جوان،
نگار جواهریان،
زیگوارت،
چغازنبیل،
فوکو،
دریدا،
دیرینه شناسی،
تبارشناسی،
نشانه شناسی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/11/7 8:5 عصر
گفته بودم که با بعضی دوستان داریم بعضی فیلمهای برجستهی فارسی را بازخوانی میکنیم. فیلمهای دورهی پس از انقلاب. کیارستمی و دیگران. کیارستمی را که میبینم از آغاز فیلم تا پایان دائما در نوسانم که آیا اینها بازیگرند و دیالوگها از پیش نوشته شده یا فیلم مستند است و دیالوگها بداهه و بس که از حامد پرسیده ام هر بار و او گفته نمیدانم کلافه شده ام و است. هفتهی آینده هم که «خانهی دوست کجاست؟» احتمالا!
کلمات کلیدی :
فیلم،
کیارستمی،
سینمایی،
مستند،
خانه ی دوست کجاست؟
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/9/13 12:20 صبح
این روزها با بعضی از دوستان داریم بعضی فیلم های کیارستمی را دوره می کنیم. کلوزآپ را دیدیم و این هفته هم که قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم حس یاد و دریغ (نوستالوژیک) خواستنی و دلچسبی برای من دارند صحنه ها و سکانس هایی که مرا می برد به روزهای دور از دسترسی که به قول فروغ باد ما را با خودش برد از آن روزها.
فیلم دوم و فیلم دیگری که مدتی پیش دیدم با نام پذیرایی ساده ساخته مانی حقیقی گذشته مرا به این فکر انداخته که بار دیگر دیدگاه های موجود در فلسفه ی اخلاق درباره ی معیار اخلاقی دانستن یک کار را دوره کنم و این سوال مدتی است چشم در چشم من دوخته و دست بردار هم نیست که ما ( یکیش خودم؟) واقعا چقدر و تا کجا موجوداتی اخلاقی هستیم؟
کلمات کلیدی :
فیلم،
کیارستمی،
کلوزآپ،
قضیه شکل اول، شکل دوم،
پذیرایی ساده،
مانی حقیقی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/10/8 10:35 صبح
این هفته سه فیلم دیدم (بیکار هم خودتی، علاف هم خودتی)؛ چهل سالگی، شلیک از فاصلهی نزدیک، کارآموز. ایرانی و خارجی و خارجی. انتظار داشتم چهل سالگی خیلی زیباتر از این باشه. شلیک از فاصلهی نزدیک را برای بار دوم بود که میدیدم و دوست دارم حداقل یه بار دیگر هم آن را ببینم بس که زیبا بود، سومی را هم چون بازیهای آلپاچینو را دوست دارم.
چهل سالگی عاشقانهای متوسط بود که آن قدر سازندهاش توضیح میداد و تصریح میکرد که انگار نه برای چهلسالهای باسوادی که عشق را تجربه کرده است که انگار برای 20 سالهای که داستان اول مثنوی هم باید از اول تا آخر برایش تعریف کرد، ساخته شده است.
شلیک از فاصلهی نزدیک فیلمی جنایی با درونمایهای قوی از عشق با بازی خیرهکنندهی کلارا و آن موسیقی متن مسحورکننده. ترکیب متوازنی از جنایت، معما، عشق. کارآموز هم فیلمی معمایی- جاسوسی که من عاشق آن هستم. با جملات قصار همیشگی آلپاچینو.
صرفا جهت اطلاع: اولی را از ودیئو کلوپ گرفتم و دومی و سومی را هم تلویزیون خودمان پخش کرد.
کلمات کلیدی :
فیلم،
چهل سالگی،
شلیک از فاصله نزدیک،
کارآموز،
آل پاچینو
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/8/20 9:18 صبح
چهارشنبه، پنجشنبه و جمعهی این هفته، بعد از مدتها نشستم و چند تا فیلم را که مدتها بود فایلهایشان را آماده کرده بودم؛ ولی فرصت نکرده بودم، دیدم. آواز گنجشکها، یه حبه قند، طلا و مس، قلادههای طلا و دو فیلم توقیف شدهی وطنی؛ زندگی خصوصی و گشت ارشاد.
کاری به محتوای آنها ندارم ولی خداوکیلی از حیث هنری هم مالی نبودند، شخصیتپردازی نصفه و نیمه، رها کردن بیان هنری و حرفزدن روزنامهای، ساختار ضعیف و گاه غیرمنطقی و... باز قلادههای طلا کمی هیجان داشت. هر چند آن هم مالی نبود. با خودم گفتم: همان بهتر که توقیف شدند. آدم بنشیند اخراجیهای دو و سه (الی خدا بده برکت) را ببیند، بهتر است؛ لااقل کمی میخندد.
کلمات کلیدی :
فیلم،
گشت ارشاد،
آواز گنجشکها،
یه حبه قند،
طلا و مس،
قلاده های طلا،
زندگی خصوصی،
اخراجی ها
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/5/25 5:5 عصر
امروز به یکی از آرزوهایم رسیدم؛ دیدن و شنیدن
فیلم و صدای جلال. نویسنده و روشنفکری که مقام معظم رهبری (حفظه الله) دربارهی او در جایی نوشتهاند:
با تشکر از انتشارات رواق، اولا به خاطر احیاء نام جلال آل احمد و از غربت درآوردن کسی که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد، و ثانیا به خاطر نظرخواهی از من که بهترین سالهای جوانیم با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است...(1)
برای پیدا کردن چنین چیزی ساعتها در اینترنت گشتهام و از بعضی از دوستانم صدا و سیما هم خواسته بودم سری به آرشیو آنجا بزنند تا بالاخره امروز، یعنی همین الان، این فایل را از اینترنت گیر آوردم. این را عرض کردم که حجم عرقی را که ریختهام و قدر آن را بدانی. برو حالش را ببر.
بعضی دیگر از دیدگاههای مقام عظمای ولایت دربارهی جلال آل احمد و افکارش.
__________________________________________________________
(1) لازم به ذکر است که هیچ انسانی از جمله جلال، معصوم نیست الا آن انسانهایی که معصومند!
کلمات کلیدی :
آرزو،
فیلم،
صدا،
جلال آل احمد،
نویسنده،
روشنفکر،
مقام معظم رهبری