با معرفت، با مرام...
(این تصویر آرشیوی است!)
با معرفت، با مرام، لوطی، مشدی... آدم با شنیدن این کلمات فوری یاد پهلوانهای زورخانه یا داشمشدیهای قدیم با کت و شلوار و کفش قیصری و دستمال یزدی و سبیلهای کلفت میافتد و شاید آنها را تنها مصداق این کلمات بداند. ولی یک سوال.
یک استاد و مدرس معروف و برجسته که یک عمر تدریس کرده و ماهی n تومان بابت تدریس موظفی و هدایت پایاننامهها و مشاوره و سمینار و جلسه و کارهای مدیریتی و تدریس این طرف و آن طرف به عنوان استاد مدعو و... میگیرد، خانه از خودش دارد و ماشین شخصی و بچههایش را سر و سامان داده و پس اندازی و... حالا اگر بیاید و محض رضای خدا در مورد یکی دو تا از تدریسهایش که همچین درسهای شاقی نیستند و نیاز به شقالقمر ندارند، گذشت کند و دو سه تا از این تازه فارغالتحصیلهای با استعداد ننهمرده را معرفی کند یا از اعتبار و شهرتش استفاده کند به شکلی دیگر دستشان را جایی بند کند تا آنها هم یک حالی به زندگیشان بدهند و... این کار لوطیگری و مردانگی و معرفت و مرام و... نیست؟
کلمات کلیدی : معرفت، کفش قیصری، سبیل کلفت، پهلوان های زورخانه، داش مشدی های قدیم، استاد، تدریس، فارغ التحصیل، دستمال یزدی