ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 94/3/14 1:40 صبح
مدتی است گاهی از خوابیدن متنفر می شوم. می دانم که فردا صبح خیلی کار دارم و الان اگر نخوابم تمام فردا بی حالم و خمیازه می کشم ولی با تمام این حرف ها دوست ندارم بخوابم. نمی دانم تو هم این طور شدی تا حالا؟
تو تیتراژ یکی از سریال ها آقای لهراسبی می خواند: بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابو... اون موقع که پخش می شد، این تیکه اش برایم غریبه بود ولی حالا... تازه الان هم که گشتم تو نت و متن ترانه را پیدا کردم دیدم چقدر ابیات دیگرش هم به حس و حالم نزدیکه.
گاهی می بینم آن قدر کارِ نکرده و سوال بی جواب دارم و مهارت نیاموخته و... که دوست دارم تمام 24 ساعت بیدار باشم و یکسره کار کنم.
به من می گفت فاصله ی بین خود واقعی ات و خود ایده آلت زیاده و این باعث اضطرابت میشه. به خودت سخت نگیر.
جایی می خواندم که بسیاری از ما آدم ها دوست داشتن خودمان را مشروط به شرط هایی می کنیم که هیچ وقت تمامی ندارند.
تصمیم گرفته ام خودم را همین جوری که هستم دوست داشته باشم بی قید و شرط و شاد و خوشبخت بودنم را مشروط و موکول به هیچ چیز نکنم و همین حالا از از همین جایی که ایستاده ام خوشبختی ام را حس کنم و البته می دانم همیشه می توانم خوشبخت تر هم باشم.
پس می روم بخوابم.
با اجازه.
کلمات کلیدی :
خواب،
خوشبختی،
لهراسبی،
خود واقعی،
خود ایده آل
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/8/4 11:18 صبح
سقراط جملهی معروفی دارد که میگوید:"ازدواج کنید. اگر زن خوبی نصیبتان شد خوشبخت میشوید و اگر زن بداخلاقی نصیبتان شد فیلسوف میشوید (و این برای هر مردی خوب است).
تفسیر شما از این جمله چیست؟ (3 نمره)
تفسیر من:
مردی که زن بداخلاقی نصیبش شده بتدریج به جایی میرسد که یک روز به زنش میگوید: "مُردم از دست تو" اینجاست که مسئلهی مرگ برای او مطرح میشود. کمی بعد به خودش میگوید: "اینم زندگیه من دارم" و اینجاست که مسئلهی زندگی و چرایی آن برای او مطرح میشود. کمی بعد به مرحلهای میرسد که به خودش میگوید: "ای کاش اصلا به دنیا نیامده بودم" اینجاست که برایش این پرسش مطرح میشود: "من از کجا آمدهام و چه کسی مرا آورده است؟" و این گونه است که او بدون این که شاید حتی خودش بداند فیلسوف میشود. به همین سادگی!
کلمات کلیدی :
مرگ،
خدا،
زن،
خوشبختی،
بدبختی،
سقراط،
زندگی
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/7/2 10:58 صبح
جوانی از «اوناسیس»، میلیاردر مشهور یونانی، پرسید: «برای رسیدن به خوشبختی چه باید بکنم؟» اوناسیس گفت: «باید 20 سال مثل خر کار کنی و مثل سگ زندگی کنی!» جوان پرسید: «پس از آن میلیاردر میشوم؟» اوناسیس جواب داد: «نه، ولی به همان زندگی سگی عادت و احساس خوشبختی میکنی!»
از اوتانت، دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد، پرسیدند: «خوشبخت کیست؟» گفت: «مردی که زن ژاپنی داشته باشد، در خانهای انگلیسی زندگی کند، غذای چینی بخورد و حقوق آمریکایی دریافت کند.» دوباره از او پرسیدند: «بدبخت کیست؟» گفت: «مردی که زن آمریکایی داشته باشد، در خانهای ژاپنی زندگی کند، غذای انگلیسی بخورد و حقوق چینی بگیرد!»
کلمات کلیدی :
خوشبختی،
بدبختی،
اوناسیس،
اوتانت