طراحی وب سایت ترانه - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به کسى که در محضر او أستغفر اللّه گفت ، فرمود : ] مادر بر تو بباید گریست مى‏دانى استغفار چیست ؟ استغفار درجت بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است : نخست پشیمانى بر آنچه گذشت ، و دوم عزم بر ترک بازگشت ، و سوم آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى چنانکه خدا را پاک دیدار کنى و خود را از گناه تهى سازى ، و چهارم اینکه حقّ هر واجبى را که ضایع ساخته‏اى ادا سازى و پنجم اینکه گوشتى را که از حرام روییده است ، با اندوهها آب کنى چندانکه پوست به استخوان چسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید ، و ششم آن که درد طاعت را به تن بچشانى ، چنانکه شیرینى معصیت را بدان چشاندى آنگاه أستغفر اللّه گفتن توانى . [نهج البلاغه]

پیامک به سبک رادیو کویت!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 94/6/23 10:56 عصر

 

من سیمکارت همراه اول دارم. امروز پیامکی تبلیغاتی برایم آمده که نوشته بود آموزش پیامکی بیلیارد. به دوستم گفتم این همراه اول و شرکت های مشابه آن هم دیگر سوراخ سنبه ای در زندگی مشترکانشان نمانده است که به آن سر نزنند که پولی در بیاورند. از دستورالعمل های اخلاقی مرحوم آیت الله بهجت گرفته تا آموزش بیلیارد!

همکارم خندید و گفت: اینا مثل رادیو کویت هستن.

گفتم: رادیو کویت!؟

گفت: آره. یه زمانی رادیو کویت گوش می کردم [لابد برای تقویت مکالمه ی عربی]. مثلا یه کم مانده به اذان یه ترانه ی مشتی پخش می کرد اونم خواننده ی زن. بعد اذان و بعد هم یک سخنرانی مذهبی و بعد دوباره برای تلطیف فضا، یه ترانه ی دیگه.

خندیدم و گفتم: همه ی سلیقه ها را لحاظ می کنند دیگه. همکارم گفت: حالا چه جوری می خوان آموزش بدن؟

گفتم: والا چه عرض کنم.

 





کلمات کلیدی : همراه اول، پیامک، ترانه، شرکت های تبلیغاتی، رادیو کویت، آیت الله بهجت، آموزش بیلیارد، خواننده زن

ضد عاشقانه ها و افعال معکوس!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/16 12:1 صبح


از دیدگاه روانکاوی فرویدی وقتی افراد تمایلاتی دارند که به علت عدم مقبولیت و تعارض آنها با موانع اخلاقی و اجتماعی برآورده نمی‌شوند، به بخش پنهان ضمیر ناخودآگاه رفته و تبدیل به عقده می‌شوند؛ بعد روان فرد با استفاده از شیوه‌هایی به نام مکانیسم‌های دفاعی در صدد جبران و گشایش آن عقده‌ها بر می‌آید.


یکی از این مکانیسم‌ها جا به جایی نام دارد که عبارت است از انتقال احساسات، هیجانات و تکانه‌های اضطراب‌زا از یک شخص و یا شیء تهدید کننده و غیرقابل دسترس به فرد و یا شیء امن‌تر و قابل پذیرش‌تر و تخلیه احساسات فروخورده بر سر اهدافی با خطر کمتر.


بعضی از جوانان ایرانی بین بلوغ جنسی و زمان ازدواجشان دست کم 9 سال فاصله است. تو این 9 سال هیچ راه مشروع قابل دسترسی برای برآورده کردن نیازهای جنسی و عاطفی‌شان در اختیار ندارند. می‌ماند راه‌های نامشروع که آن هم علاوه بر اینکه مشکلات و دردسرهای خاص خودش را دارد، معمولا احساس گناه و عذاب وجدانی به همراه دارد که باز آنها را (در صورت ارتکاب) به نحو دیگر به لحاظ روانی داغون می‌کند.


بنابراین این ناکامی طولانی مدت باعث خشم آنها می‌شود؛ خشم از خانواده، جامعه، قانون و حتی گاهی از شرع و اخلاق. به نظر او اینها مقصر هستند در نرسیدن او به عشق. اما او نمی‌تواند با هیچ کدام از اینها در بیفتد، پس او این خشم را سر کی خالی کند؟ کم‌خطرترین سوژه و امن‌ترین آن همان کسی است که او در خواب و بیداری در آرزوی رسیدن به اوست که البته کمترین تقصیر را در این زمینه دارد. یعنی جنس زن.


بنابراین از مکانیسم جا به جایی استفاده می‌کند و حس خشم و تنفرش را سر او خالی می‌کند و او در حالی که تمام وجودش فریاد می‌زند: بیا، نرو، بمون ولی به زبان می‌گوید: نیا، برو، نمون به درک...


پس طبق این تفسیر باز هم محتوایاین ترانه‌ها جدی نیستند و این ترانه‌ها عاشقانه‌اند نه ضدعاشقانه و من به نظرم چه بسا کشش کسانی که از این ترانه‌ها می‌سرایند یا گوش می‌دهند و نیاز آنها به جنس دیگر، از بقیه بیشتر باشد. (بر خلاف ظاهرشان)


مثال روشنی بزنم که بیشتر ما تجربه‌اش را داریم یا دیدیم. مثلا نوجوانی غذایی را به شدت دوست دارد ولی مادرش به دلیلی به او نمی‌دهد و او در حالی که عصبانی شده می‌گوید: به درک. من اصلا نمی‌خواهم. اگر بهمم بدی دیگه نمی‌خوام ولی واقعا از ته دل نمی‌گوید.


دلم نمی‌آید این را بگویم؛ چون خودم دلم برای این گروه می‌سوزد (هر چند با این نوع بیان عشق موافق نیستم)؛ ولی برای اینکه از شدت اندوه احتمالی خواننده بکاهم این خوشمزگی نا به جا را بر من ببخشید که طبق این تفسیر در این نوع ترانه‌ها به قول اهالی برره از افعال معکوس استفاده می‌شود!

 






کلمات کلیدی : عشق، ترانه، ترانه های نفرت، ضد عاشقانه ها، بلوغ جنسی، فروید، مکانیسم های دفاعی

آیا ترانه های نفرت عاشقانه اند؟!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/14 12:37 صبح


به نظر من نقش معشوقی عوض نشده بازیگر آن دارد عوض می‌شود. وقتی ما ادبیات عاشقانه فارسی و آیین عشق ورزی در فرهنگ ایرانی را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم که یک سری کارها همیشه در حیطه‌ی اختیارات معشوق بوده. برای مثال

ناز کردن

عتاب کردن

رو برگرداندن

سخن سرد گفتن

سخن سخت گفتن

سخن تلخ گفتن

عاشق را در آتش فراق سوزاندن

 عاشق را مجازات کردن

...

و عاشق در برابر همه‌‌ی اینها نه تنها صبور بوده که لذت هم می‌برده و می‌گفته حتما لیلی با من نظری داشته که ظرف مرا بشکسته


این ابیات را ببین:


رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین‌دل

                                      چون تواند که کشد بار غمش چندین دل (خواجو)

سنگین‌دل یعنی سخت دل . بی رحم . قسی القلب


اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

                                              جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را (حافظ)



به تیغم گر کشد دستش نگیرم              وگر تیرم زند منت پذیرم

کمان ابرویت را گو بزن تیر                   که پیش دست و بازویت بمیرم (حافظ)


وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

                                                  که در طریقت ما کافری است رنجیدن (حافظ)


کافی است یک بار دیوان حافظ یا سعدی را با این نگاه مطالعه کنی که معشوق چه اختیاراتی دارد و چگونه با عاشق خود سخن می‌گوید یا رفتار می‌کند.


به نظر من در زمان ما آرام آرام دارد معشوق که در گذشته غالبا زن بوده، مرد می‌شود. بنابراین همان اختیارات به او تفویض می‌شود. به بیان دیگر در روزگار ما حداقل عده‌ای از مردها خود را در مقام معشوقی می‌بینند و مجاز به ناز و عشوه و پرخاش و سرزنش عاشق که حالا دیگر زن است.


و البته چون زن‌ها معمولا مودب‌تر از مردها هستند تا زمانی که مقام معشوقی در اختیار آنها بود ناز و پرخاششان با لطافتی همراه بود ولی خب وقتی این منصب به مردها برسد دیگر ادبیات عاشقانه هم بی‌پرده‌تر و خشن‌تر و البته گاهی بی‌ادبانه‌تر می‌شود.


لذا این جور ترانه‌ها برآمده از این واقعیت است و نشانگر آن؛ بنابراین از این دیدگاه این نوع ترانه‌ها را  که اسشمان را گذاشته‌اند ترانه‌های نفرت یا ضدعاشقانه، واقعا و به طور جدی بیان نفرت یا ضدعشق نیستند بلکه عاشقانه‌اند منتها بازیگران نقش ها جایشان عوض شده. به عبارتی در طول تاریخ مردها از جایگاه عاشقی شعر عاشقانه گفته‌اند و الان بعضی از آنها از مقام معشوقی. در گذشته، عاشق مرد، ناز و عتاب و ملامت و تلخ‌گویی معشوق (زن) را روایت می‌کرد ولی حالا خود معشوق تازه به دوران رسیده دارد مستقیما اختیارات معشوقی‌اش را در ترانه‌هایش بازگو می‌کند.


و از آنجایی که معشوق برای گرم شدن بازار خودش هم که شده نیازمند عاشق است، عاشقش را دوست دارد و واقعا نمی خواهد آنها را از دست بدهد ولی خب به هر حال او معشوق شده و باید متناسب با نقشش رفتار کند و حرف بزند و تا حدودی هم خیالش راحت است که عاشقش را از دست نمی‌دهد چون عاشق هم نقش عاشقی‌اش را بلد است.


حالا اینکه چه عواملی باعث شده جای عاشق و معشوق همیشگی حداقل در بخشی از ادبیات این عصر عوض شود یا بتدریج در آستانه‌ی عوض شدن باشد، بحث دیگری است.


به هر حال الان به تدریج خانم‌ها در نقش عاشق ایفای نقش می‌کنند و چون در طول تاریخ غالبا نقش عاشقی از آن مردها دانسته شده، حالا که خانم‌ها می‌خواهند این نقش را بازی کنند طبیعی است که رفتار و منش مردانه را تقلید کنند و از آن طرف مردها کم‌کم از تجربیات تاریخی معشوق‌ بودگی زن‌ها استفاده کنند.


بنابراین پاسخ بعضی از پرسش‌ها هم معلوم می‌شود:

1.     چرا آرایش آقایان کم کم دارد زنانه می‌شود و برعکس.

2.     چرا لباس جنس دیگر را پوشیدن یا شبیه آن را پوشیدن کم کم دارد بیشتر می‌شود.

3.     چرا حرف زدن خانم‌ها دارد کم کم شبیه مردها می شود و بر عکس.

4.     چرا جشنواره‌ی زیباترین سبیل بین خانم‌ها برگزار می‌شود.

5. و اگر مسخره ام نمی کردی می گفتم از علت های هجوم خانم ها برای آموختن رانندگی این است که از ابزارهای مفید برای سرکردن با معشوق این مهارت است!

...


به نظرم این حرف‌ها جزء عجیب‌ترین حرف‌هایی باشد که تا به حال شنیده‌ای نه؟!







کلمات کلیدی : عشق، ترانه، نفرت، عاشقی، معشوقی

ترانه های نفرت، چرا؟ (2)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/12 10:50 عصر


خب برگردیم سر بحث خودمان. همان طور که دوستان دیدند این بحث جبنه‌های مختلفی دارد که بسیاری از آنها سزاوار تامل و تفکر است.منتها چیزی که بنده الان برایم مهم است و برای همان این بحث را طرح کردم بخشی از این شاخ و برگ گسترده است. سوال من به طور دقیق این است:

چرا بر خلاف سنت رایج در آیین عاشقی در فرهنگ و ادب ایرانی، ترانه‌هایی سروده و خوانده می‌شود و عده‌ای (ظاهرا بیشتر پسرها) هم طالبشان هستند که در آنها عاشق به معشوق (دختر) توهین می‌کند و می‌گوید: برو به درک، خیالی نیست، منتظرت نمی‌مونم و...؟

در این بحث من کاری با توهین‌هایی که در زندگی واقعی گاهی پسری به دختری می‌کند که حالا شاید قبلا مورد علاقه‌ی او هم بوده، ندارم. بحث من ترانه است. چرا عده‌ای از پسرها در خلوت خودشان از این ترانه‌ها گوش می‌دهند و خوششان می‌آید و آنها را زبان حال خودشان می‌دانند و وقتی آن را زمزمه می‌کنند در واقع آنها دارند به معشوقی که حتی ممکن است در آن لحظه برای آنها مصداق عینی و مشخصی هم به عنوان معشوق توی ذهن و زندگی‌اش نداشته باشد می‌گویند. به تعبیر سیروس شمیسا  "معشوق کلی" که غالبا هم مونث است. 

 

نکته: بحث "معشوق کلی" بحث مهمی در فهم ادبیات عاشقانی فارسی است که آقای شمیسا حداقل در دو کتاب آن را مطرح کرده: یکی سیر غزل در شعر فارسی و دیگری  کتاب نگاهی به فروغ فرخزاد. ببخشید الان هیچ کدام از این کتاب ها پیشم نیست و گرنه آدرس می‌دادم.


برای مثال این ترانه رو ببین.


یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

یکی مثل من عاشق

یکی مثل تو بود


اومد که فریاد بزنه

اما دیگه نایی نداشت

خواست بمونه پیشش ولی

تو قلب اون جایی نداشت


آی دختره آی بی وفا

آی تو که تنهام میذاری

تو قاب عکست جای من

عکس کیو می خوای بذاریییییی


برو برو که مثل تو

زیاده توو دنیا واسم


برو برو ولی بدون

که تا ابد جایی نداری تو دلم


زدم به سیم آخر و

گفتم ولش کن بی‌خیال

اون واسه من یار نمیشه

بی خیال این عشق محال


گفتم توی مرام ما منت‌کشی

نیست با مرام


می خواد بره خوب به درک

همینی که هست ختم کلام



حالا مقایسه‌اش کن با این:


 

اگه بی تو تنها ،گوشه ای نشستم

تویی تو وجودم ، بی تو با تو هستم


اگه سبز سبزم ، تو هجوم پاییز

ذره ذره ی من ، از تو شده لبریز


ای همیشه همدم ، واسه درد دلهام

عطر تو همیشه ، جاری تو نفسهام


ای که تارو پودم ، از یاد تو بی تاب

با منی ولی باز دوری مثل مهتاب


بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم

بی تو اما یادت با منه هنوزم


تویی تو ی حرفام ، تویی تو نفسهام

ولی جای دستات ، خالیه تو دستام


من به شوق و یاد بارون ، زندم و پژمرده نمیشم

تشنه ی یه قطرم اما ، زرد و دل آزرده نمیشم


سخته وقتی تو غزلها ، از من و تو واژه ای نیست

سخته بی تو با تو بودن ، سخته اما چاره ای نیست


بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم

بی تو اما یادت با منه هنوزم

 

 

 




کلمات کلیدی : عشق، غزل، ترانه، ترانه نفرت، سیروس شمیسا

ترانه های نفرت! چرا؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/12 11:46 صبح


یکی از پرسش‌هایی که چند سالی است گهگاه به آن فکر می‌کنم و درباره‌ی آن مطالعه، این است که چرا فضای شعرهای عاشقانه‌ی ما از قدیم تا الان، چه غزل و چه ترانه، پر از غم و درد و فراق و حسرت و خستگی و افسوس و تنهایی و... است.


پرسش تازه‌ای که حدود یک سالی است به قبلی اضافه شده این است که چرا این روزها ترانه‌های زیادی سروده و خوانده می‌شود که در آنها از سوز و گدازهای عاشقانه دیگر خبری نیست؛ از دوستت دارم و بیا و بمون و از دوریت می‌میرم و منتظرم برگردی و همیشه به یاد توام و... خبری نیست؛ به جای اون، حرف‌ها چیزی تو  این مایه‌هاست:


دوستت ندارم

ازت بدم می‌آد

برو

نمون

رفتی برو به درک

گندیدی بریدمت

رفتی با یکی دیگه دوست شدی هیچ خیالی نیست

کی گفته تو نباشی/ ستاره بی‌فروغه / عروسکا بدونین/ که عاشقی دروغه!

...


چیزی که به آن "ترانه‌های نفرت" یا "ضدعاشقانه‌ها" می‌گویند.

 






کلمات کلیدی : شعر، غزل، عاشقانه، ترانه، ضدعاشقانه، ترانه نفرت

مدگرایی در پژوهش!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/25 11:31 عصر

 

سه گونه‌ی ادبی وجود دارد که پرمخاطب‌ترین گونه‌های ادبی هستند و بیش‌ترین تاثیر را بر باورها و عواطف ما دارند ولی کمترین کار علمی و پژوهش درباره‌ی آنها شده و می‌شود: طنز، نوحه و ترانه. جالب نیست؟! کمترین کار درباره‌ی تاثیرگذارترین (یا حداقل از تاثیرگذارترین) بخش ادبیات!


برای مثال وقتی شما سری بزنید به سایت نورمگز که از گسترده‌ترین بانک‌های اطلاعاتی کشور در زمینه‌ی نشریات علوم انسانی است و سه عنوان طنز، ترانه و نوحه را در نشریات علمی- پژوهشی جستجو کنید، می‌بینید که تعداد مواردی که پیدا می‌کنید به ترتیب 26، 8 و 0 است. باورتان می‌شود؟!


حالا شما بیایید سه واژه‌ی فوتبال، والیبال و بسکتبال را جستجو کنید. می‌بینید که به ترتیب 118، 45 و 34 مورد است. نمی‌خواهم بگویم چرا در این سه موضوع تحقیق شده نه می‌خواهم بگویم چرا در آن سه موضوع قبلی حداقل به اندازه‌ی این سه تا تحقیق نشده؟ و گرنه در خود این موضوعات (فوتبال و...) هم ما همچنان نیازمند پژوهش‌های بیشتری هستیم.

 

گاهی با خودم فکر می‌کنم مد و مدگرایی فقط در لباس و سر و وضع نیست گاهی در کارهای پژوهشی هم هست. در بعضی موضوعات کم اهمیت ده‌ها کتاب و مقاله نوشته شده ولی...

 

بی‌تعارف عرض کنم به کسی بر نخورد شاید بعضی از ما درباره‌ی بعضی موضوعات کاوش می‌کنیم چون کلاس دارد و بعضی موضوعات مهم وجود دارد که بی‌خیال از کنارشان رد می‌شویم چون...

 

 

چند نکته‌:


1. منظورم از گونه‌ی ادبی در اینجا معنای لغوی آن است نه معنای اصطلاحی و به معنای ژانر.

2. منظورم از نوحه و ترانه جنبه‌ی موسیقیایی و آوازی آنها نیست بلکه متن یا به تعبیر بهتر شعری آنهاست.

 






کلمات کلیدی : طنز، نوحه، ادبیات، مد، پژوهش، ترانه