طراحی وب سایت آیا می شود از رقص در رسانه حرف زد؟! (2) - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در قرآن است خبر آنچه پیش از شما بود ، و خبر آنچه پس از شماست ، و حکم آنکه چگونه بایدتان زندگى نمود . [نهج البلاغه]

آیا می شود از رقص در رسانه حرف زد؟! (2)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/12/16 2:19 عصر

 

بخش اول این یادداشت

 

چرا برای من مهم بود که موضوع رقص را مطرح کنم؟


واقعیت این است که طرح بعضی بحث‌ها برای مطرح کننده، چیزی شبیه دستمال بستن به سری است که درد نمی‌کند. من گاهی به خودم می‌گویم چرا خودت را توی مهلکه می‌اندازی. تو هم مثل بقیه سنگین و رنگین کار خودت رو بکن. ببین الان چی تو بورسه همون طور برو جلو. چرا حرف‌های شبهه‌ناک و شبهه‌دار می‌زنی که از همون اول باعث سوء تفاهم میشه، باعث در معرض تهمت قرار گرفتن میشه، حرف و حدیث درآمدن برایت میشه؟

 

مشکلات دیگری هم هست البته؛ برای مثال آدم یعنی من احساس می‌کنم یک جریانی هست در کشور که سال‌هاست سعی می‌کند تابوشکنی کند. چیزهایی را که حرام هستند، زشتی‌زدایی کند، چیزهایی هم که واجب هستند، کم اهمیت‌تر از آنی که هستند بکنند. تو زمان آقای خاتمی این جریان خیلی نمود و ظهور پیدا کرد الان در دور? آقای روحانی هم احساس می‌شود البته کمی دست به عصاتر و پخته‌تر. البته از حق نگذریم در دور? احمدی نژاد هم به نحوی دیگر. مثلا همین حرف و حدیث‌ها دربار? خوانندگی کردن زن یا بحث برداشته شدن یا نشدن فیلترینگ و...


حالا من آخوند هم که بیام یک مسئله مانند رقص رو مطرح کنم اولین یا یکی از اولین قضاوت‌ها که درباره‌ی من می‌شود که این هم نان به نرخ روز خور است. می‌بیند باد موافق می‌وزد این هم به هر دلیلی یا اینکه دولت تحویلش بگیرد یا اسمی در بکند یا بگوید خیلی باحالم یا از دختر پسرهای تیتیش مامانی دلبری بکند و... میاد همچین موضوعی را مطرح می‌کند. و کمی سنگین‌تر اینکه این آخوند از آن منحرف‌هاست که مثلا می‌خواهد به دین ضربه بزند ولی با ادبیاتی متفاوت و موجه.


من خودم به همه‌ی اینها توجه دارم و به خدا پناه می‌برم از شر نفس و شیطان و دنیا از اینکه این قدر احمق باشم که بخواهم چند روز عمر کوتاهم را که حدود دو سومش رفته به این چیزها این فکر کنم.


چیزی که باعث شد این بحث را طرح کنم این است که فکر می‌کنم نیازی به اثبات این موضوع نباشد که جامعه‌ی ‌ایرانی به دلایل مختلف جامعه‌ی چندان شادی نیست. همه‌اش هم بر نمی‌گردد به مشکلات اقتصادی و فقر و... یکی از مشکلات این است که ما به لحاظ تئوریک اعم از دینی و علمی درباره‌ی شادی و شادی کردن مشکل داریم.
آنهایی که دغدغه دارند معمولا سوادش را ندارند که کاری بکنند آنها هم که سوادش را دارند یا دغدغه ندارند یا اگر دارند معمولا عرضه‌اش را ندارند. ترجیح می‌دهند بچسبند به بحث‌ها بی‌خاصیت چشم‌پرکن و دهن‌پرکنی که صدها بار تا الان درباره‌ی آنها نوشته شده یا گفته شده بعضی از اهل فکر و دغدغه هم که میان در این زمینه‌ها کار می‌کنند معمولا آن قدر مباحث را کلی و بی‌بو و بی‌خاصیت مطرح می‌کنند که مشکلی را حل نمی‌کند.


برای همین است که من نمی‌گویم متخصص درجه یک یا حتی درجه دو در این زمینه هستم. می‌گویم درجه 3 (خداییش 3 بگ 3 خودزنیه همون 2) ولی می‌گویم که منابع را دیده‌ام، حرفی که می‌زنم پشتوانه‌ی قابل ‌اعتنایی دارد. نمی‌گویم تمام چیزهایی که می‌گویم درست است می‌گویم بیشترش درست است و بعضی‌اش هم نیاز به بحث دارد و شاید هم نادرست باشد.
من می‌بینم به لحاظ علمی و دینی راه‌هایی وجود دارد که می‌توان به جامعه پیشنهاد داد خب چرا من نگویم. به من تهمت خواهند زد به درک، داوری نادرست خواهند کرد به درک، ممکن است بعضی جاها راهم ندهند به درک، ممکن است انگ بزنند به درک.


عوضش پیش خدا و وجدانم راحتم که حق را نگذاشتم کتمان شود یا به گوشه‌ای پرت شود، سعی خودم را کردم و نسل بعد هم نخواهد گفت ای شرم باد بر نسل قبل از ما که دین خدا را آن طور که خودشان دوست داشتند و مصلحت می‌دانستند به خیال خودشان به ما گفتند.


به نظر من ما باید دین را آن گونه بیان کنیم که بیهقی در بیان تاریخش گفت: در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: (شرم باد این پیر را [یا به قول امیرخانی این بی‌پیر را!]) بلکه آن گوییم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند


خلاصه اینکه من می‌خواهم جامعه بداند اگر زنا حرام است ولی ازدواج حلال است. همین. حالا کسی برود سراغ ازدواج برای سرکیسه کردن پدر عروس و کلاهبرداری به من ربطی ندارد.

 

(کسی نیست بگه حالا چرا این قدر عصبانی نوشتی؟! راستش عصبانی نیستم خیلی هم ریلکسم نمی‌دونم فکر کنم جوگیر شدم و یه اوجی گرفتم دیگه این جوری شد بعدش دلم نیومد دیگه بهش دست بزنم.)

 

بخش بعدی بحث

 

 





کلمات کلیدی : روحانی، دین، رقص، رسانه، خاتمی، احمدی نژاد، ابوالفضل بیهقی