طراحی وب سایت رقص - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسلمان، برادرِ مسلمان است، به او خیانت نمی کند، او را وا نمی گذارد، بر او خرده نمی گیرد، او رامحروم نمی سازد و غیبتش را نمی کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

آیا می شود از رقص در رسانه حرف زد؟! (3)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/12/16 9:27 عصر

 

بخش پیشین بحث

 

اینکه چرا طرح این بحث این همه پرسش‌ و نقد به همراه داره علت‌های گوناگونی دارد. البته نمی‌خواهم خود نقد کردن را نقد کنم ابدا. ممکن است گاهی لحنم تند به نظر بیاد ولی واقعا استفاده می‌کنم از بسیاری از نقدها حتی نقدهای تند.


صرفا می‌خواهم نگاهی تحلیلی‌تر به اصل نقدهایی که در چنین بحث‌هایی وارد می‌شود بکنم. من معتقدم در همنی بحث‌هاست که می‌فهمیم ما به لحاظ فرهنگ به طور کلی و فرهنگ دینی کجاها مشکل داریم.


ببخشید این جوری حرف می‌زنم. فکر نکن که می‌خواهم بگویم من مسائل فرهنگی را بهتر از بقیه می‌فهمم یا کارم خیلی درسته نه. ولی می‌توانم ادعا کنم که درکی در حد خودم و تا حدودی قابل دفاع از این جور مسائل دارم و البته شاید یک جاهایی از آن هم نادرست باشد.


یکی از مشکلاتی ذهنی که بسیاری از ما داریم این است که وقتی یه مفهومی مطرح می‌شود، مبنای داوری ما در پذیرفتن یا نپذیرفتن آن، اولین مصداق یا برجسته‌ترین مصداق آن است. این طور که بسته به نوع تربیتمان، تجربیات خودمان، چیزی که در جامعه رواج دارد و شناخته‌شده تر است، مصداقی را در نظر می‌گیریم بعد بسته به این که آن شدنی‌بودن یا درست بودن آن مصداق را بپذیریم یا نپذیریم، کل آن مفهوم با تمام مصادیقش را می‌پذیریم یا نمی‌پذیریم.


دیگر به این نکته توجه نمی‌کنیم که ممکن است این مصداق برجسته، ناشدنی و ناپذیرفتنی باشد ولی مصادیق دیگر پذیرفتنی یا شدنی باشد. این موضوع در پذیرفتن یا رد طرح‌ها و برنامه‌های کاری در مراکز مدیریتی کشور هم زیا دیده می‌شود و بنده خودم هم از نزدیک با آن برخورد کرده‌ام.


یک مثال می‌زنم. مثلا خنداندن دیگران یک مصداقش کاری است که آقای ماهی صفت می‌کند یک مصداقش هم این است که تو یک جلسه‌ی کاری بعد از دو ساعت بحث جدی، یک نفر برای رفع خستگی یک لطیفه تعریف می‌کند و همه می‌خندند.


اشتباه نشود کاری به میزان درستی یا نادرستی کار آقای ماهی صفت ندارم. نمونه آوردن از کار ایشان صرفا مثال برای نمونه‌ی برجسته و نمونه‌ی عادی بود. همین.


توی رقص هم همین طور است؛ یک مصداقش این است که یک رقاص حرفه‌ای لباس مخصوص بپوشد و بیاید با یک موزیک تند به شکلی تحریک‌آمیز جلوی همه بچرخد یک شکلش هم این است که زنی تو خانه‌ی خودش که غیر از شوهرشم کسی نیست، در حد چند ثانیه بیشتر هم از روی شوخی و تنوع و چرخی بزند و تمام شد و رفت.


خدا وکیلی این کار که خدا و پیغمبر حلال می‌دانند این همه جار و جنجال دارد؟ و تازه اگر پژوهشی فقهی بشود شاید از این باب که باعث ایجاد محبت بیشتر و بستگی بیشتری بین زن و شوهر می‌شود و زمینه‌ی جستجوی نمونه‌ی حرامش را برای آدم متدین کمتر می‌کند، شاید مستحب هم باشد.


یا مثلا زنی در خانه تنهاست خیلی غمگین است امروز، حالا برای اینکه از این حالت در بیاید، خودش شروع کند به خواندن آوازی حلال یا اصلا بدون آواز چند دقیقه برای دل خودش برقصد، اشکالی دارد؟

 





کلمات کلیدی : حلال، رقص، رسانه، حمید ماهی صفت، مستحب

آیا می شود از رقص در رسانه حرف زد؟! (2)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/12/16 2:19 عصر

 

بخش اول این یادداشت

 

چرا برای من مهم بود که موضوع رقص را مطرح کنم؟


واقعیت این است که طرح بعضی بحث‌ها برای مطرح کننده، چیزی شبیه دستمال بستن به سری است که درد نمی‌کند. من گاهی به خودم می‌گویم چرا خودت را توی مهلکه می‌اندازی. تو هم مثل بقیه سنگین و رنگین کار خودت رو بکن. ببین الان چی تو بورسه همون طور برو جلو. چرا حرف‌های شبهه‌ناک و شبهه‌دار می‌زنی که از همون اول باعث سوء تفاهم میشه، باعث در معرض تهمت قرار گرفتن میشه، حرف و حدیث درآمدن برایت میشه؟

 

مشکلات دیگری هم هست البته؛ برای مثال آدم یعنی من احساس می‌کنم یک جریانی هست در کشور که سال‌هاست سعی می‌کند تابوشکنی کند. چیزهایی را که حرام هستند، زشتی‌زدایی کند، چیزهایی هم که واجب هستند، کم اهمیت‌تر از آنی که هستند بکنند. تو زمان آقای خاتمی این جریان خیلی نمود و ظهور پیدا کرد الان در دور? آقای روحانی هم احساس می‌شود البته کمی دست به عصاتر و پخته‌تر. البته از حق نگذریم در دور? احمدی نژاد هم به نحوی دیگر. مثلا همین حرف و حدیث‌ها دربار? خوانندگی کردن زن یا بحث برداشته شدن یا نشدن فیلترینگ و...


حالا من آخوند هم که بیام یک مسئله مانند رقص رو مطرح کنم اولین یا یکی از اولین قضاوت‌ها که درباره‌ی من می‌شود که این هم نان به نرخ روز خور است. می‌بیند باد موافق می‌وزد این هم به هر دلیلی یا اینکه دولت تحویلش بگیرد یا اسمی در بکند یا بگوید خیلی باحالم یا از دختر پسرهای تیتیش مامانی دلبری بکند و... میاد همچین موضوعی را مطرح می‌کند. و کمی سنگین‌تر اینکه این آخوند از آن منحرف‌هاست که مثلا می‌خواهد به دین ضربه بزند ولی با ادبیاتی متفاوت و موجه.


من خودم به همه‌ی اینها توجه دارم و به خدا پناه می‌برم از شر نفس و شیطان و دنیا از اینکه این قدر احمق باشم که بخواهم چند روز عمر کوتاهم را که حدود دو سومش رفته به این چیزها این فکر کنم.


چیزی که باعث شد این بحث را طرح کنم این است که فکر می‌کنم نیازی به اثبات این موضوع نباشد که جامعه‌ی ‌ایرانی به دلایل مختلف جامعه‌ی چندان شادی نیست. همه‌اش هم بر نمی‌گردد به مشکلات اقتصادی و فقر و... یکی از مشکلات این است که ما به لحاظ تئوریک اعم از دینی و علمی درباره‌ی شادی و شادی کردن مشکل داریم.
آنهایی که دغدغه دارند معمولا سوادش را ندارند که کاری بکنند آنها هم که سوادش را دارند یا دغدغه ندارند یا اگر دارند معمولا عرضه‌اش را ندارند. ترجیح می‌دهند بچسبند به بحث‌ها بی‌خاصیت چشم‌پرکن و دهن‌پرکنی که صدها بار تا الان درباره‌ی آنها نوشته شده یا گفته شده بعضی از اهل فکر و دغدغه هم که میان در این زمینه‌ها کار می‌کنند معمولا آن قدر مباحث را کلی و بی‌بو و بی‌خاصیت مطرح می‌کنند که مشکلی را حل نمی‌کند.


برای همین است که من نمی‌گویم متخصص درجه یک یا حتی درجه دو در این زمینه هستم. می‌گویم درجه 3 (خداییش 3 بگ 3 خودزنیه همون 2) ولی می‌گویم که منابع را دیده‌ام، حرفی که می‌زنم پشتوانه‌ی قابل ‌اعتنایی دارد. نمی‌گویم تمام چیزهایی که می‌گویم درست است می‌گویم بیشترش درست است و بعضی‌اش هم نیاز به بحث دارد و شاید هم نادرست باشد.
من می‌بینم به لحاظ علمی و دینی راه‌هایی وجود دارد که می‌توان به جامعه پیشنهاد داد خب چرا من نگویم. به من تهمت خواهند زد به درک، داوری نادرست خواهند کرد به درک، ممکن است بعضی جاها راهم ندهند به درک، ممکن است انگ بزنند به درک.


عوضش پیش خدا و وجدانم راحتم که حق را نگذاشتم کتمان شود یا به گوشه‌ای پرت شود، سعی خودم را کردم و نسل بعد هم نخواهد گفت ای شرم باد بر نسل قبل از ما که دین خدا را آن طور که خودشان دوست داشتند و مصلحت می‌دانستند به خیال خودشان به ما گفتند.


به نظر من ما باید دین را آن گونه بیان کنیم که بیهقی در بیان تاریخش گفت: در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: (شرم باد این پیر را [یا به قول امیرخانی این بی‌پیر را!]) بلکه آن گوییم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند


خلاصه اینکه من می‌خواهم جامعه بداند اگر زنا حرام است ولی ازدواج حلال است. همین. حالا کسی برود سراغ ازدواج برای سرکیسه کردن پدر عروس و کلاهبرداری به من ربطی ندارد.

 

(کسی نیست بگه حالا چرا این قدر عصبانی نوشتی؟! راستش عصبانی نیستم خیلی هم ریلکسم نمی‌دونم فکر کنم جوگیر شدم و یه اوجی گرفتم دیگه این جوری شد بعدش دلم نیومد دیگه بهش دست بزنم.)

 

بخش بعدی بحث

 

 





کلمات کلیدی : روحانی، دین، رقص، رسانه، خاتمی، احمدی نژاد، ابوالفضل بیهقی

آیا می شود از رقص در رسانه حرف زد؟!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/12/14 10:23 عصر

 

امروز بحثی داشتم که برای رسانه‌ای ضبط می‌شد. موضوع کلی بحث این بود که چگونه شادتر باشیم؟ یکی از راه‌های که هست و من مطرح کردم تقلید از رفتارهای آدم‌های شاد بود یا به بیانی دیگر تقلید از رفتار آدم‌ها وقتی شاد هستند. و در این باره چند مورد را گفتم از جمله لبخند زدن، بلندتر حرف زدن و پرانرژی راه رفتن و زیر لب یا بلندتر چیزی را زمزمه کردن حالا چه قرآن باشد، یا مداحی یا آواز و... تا رسیدیم به رقص.


گفتم نم
ی‌دونم این را که می‌خواهم بگویم می‌تونین پخش کنید یا نه؟ یا نمی دونم بعد از گفتن این درباره‌ی من چه فکر می کنید ولی من به نظرم گفتنش لازمه.


یکی از رفتارهای آدم‌ها وقت شادی رقصیدنه که بیشتر مراجع فعلی هم گفتن با شرایطی مثل فلان و فلان حلاله حتی بعضی رقص شوهر برای همسر یا رقصیدن شخص در تنهایی یا رقص در مجلس زنانه را حلال می دونن. بالاخره خدا حلال کرده چرا ما حرام کنیم؟ خدا که از ما به این چیزا حساس‌تره و مراجع هم که دین رو بهتر و بیشتر از ما می‌شناسن. بله الان بیشتر رقص‌ها حرامه ولی این نباید باعث بشه که ما حلالش را هم نفی کنیم...

 

همه‌اش ضبط شد حدود 3 دقیقه ولی خب آخرش گفتن که ما نمی‌تونیم پخش کنیم به جاش ورزش را بگید و گفتیم.

 

با خودم گفتم: رقص حرام از رسانه پخش می‌شود ولی حکم شرعی رقص حلال را نمی‌شود پخش کرد؟!

 

بخش دوم این یادداشت




کلمات کلیدی : حکم شرعی، رقص، رسانه، مراجع تقلید

اولین باری که...

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/7/14 7:11 عصر


مراسم چهلم پدر یکی از بستگان بود و رفته بودیم سر خاک. پسران و برادران و نوه‌های مرحوم در دو طرف قبر به صف ایستاده بودند و به کسانی که برای تسلیت‌گویی‌ می‌آمدند، ادای احترام می‌کردند و از آنها تشکر. این طرف‌تر بستگانِ دورتر ایستاده بودیم و منتظر تا غریبه‌ترها بروند و ما هم برویم و فاتحه‌ای بر مزار بخوانیم و خداحافظی بگیریم.


زن‌ها یک طرف و مردها هم این طرف و آن طرف در دسته‌های کوچک چند نفری ایستاده بودند و با هم گپ می‌زدند. از قیمت آپارتمان گرفته تا درخواست کارت سوخت دارای بنزین لیتری 400 تومن به صورت تعارفی.


من هم کنار یکی از این اجتماعات بیش از سه نفر ایستاده بودم و منتظر؛ پنج نفر که با من می‌شدند شش تا و بنده هم کوچک‌ترین آنها بودم و همه بین 50 تا 60 سال. هم محله‌ای‌های سابق و دوستانی قدیمی بودند و داشتند خاطراتشان را یادآوری می‌کردند و می‌خندیدند و چاشنی‌اش هم بد و بیراه‌های صمیمانه‌ای بود که یکی در میان به هم می‌دادند و در ضمن، گاهی هم از من معذرت‌خواهی می‌کردند که دو منظوره بود؛ یعنی معذرت‌خواهی بابت ناسزای پیشین و رخصت بابت ناسزای در راه.


در این بین دو نفر از آنها، به طور خاص افتاده بودند به جان یک نفر دیگر که اتفاقا از همه مسن‌تر بود و تیکه بارش می‌کردند و او هم بار آنها؛ تا جایی که که آن یک نفر کم آورد و از یکی دیگر از دوستان حاضر در جمع که داشت با نفر پنجم صحبت می‌کرد، خواست که به دادش برسد. او هم شروع کرد به گفتن اینکه چقدر به این بنده‌خدا ارادت دارد و برای اثبات این حرف دلیلی محکم آورد:


ببینین به جان خودم اولین عروسی‌ای که رقصیدم، عروسی این آقا بوده...


که یکی از همان دو نفر حرف او را با همان لحن ادامه داد (انگار که خود گوینده همچنان دارد حرف می‌زند): و از آن به بعد بود که دیگر پیشرفتم شروع شد...


نکته‌ی فنی: تاریخ ازدواج مزبور برمی‌گردد به حدود 40 سال پیش.

 





کلمات کلیدی : رقص، خاطرات، مراسم چهلم، قبرستان، عروسی

شادی با شعر غمگین!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/11 5:19 عصر

 

روزی دوستی لینکی به یارانه، نه رایانامه‌ام فرستاد که در آن نوشته بود: فقط یه ایرانی می‌تونه با آهنگِ باز منو کاشتی رفتی/ تنها گذاشتی رفتی/ دروغ نگم به جز من/ یکی دیگه داشتی رفتی... بندری برقصه! 



مدتی پیش دوستی برایم گفت که از کوچه‌ای که پنجره‌ی کلاس‌اولی‌های مدرسه‌ا‌‌ی ابتدایی در آن بود، رد می‌شده که می‌شنیده بچه‌ها با دست‌زدن ریتمیک، شعرخوانی موزون خانم معلم را با صدای بلند همراهی می‌کرده‌اند! شعر این بوده:


بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از جدایی‌ها شکایت می‌کند


کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند


سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

...

(مولانا)







کلمات کلیدی : شعر، مولانا، آهنگ، غم، شادی، رقص، دست