راز طنزآوری شگرف شعر حافظ
یکی از کارکردهای وبلاگ که باعث شده با تمام فراز و فرودی که در این سالها از آغاز تا اکنون داشتهام نه تعطیلش کنم و نه به سایت تبدیلش کنم، این است که وبلاگ برای من گاه حکم دفتر یادداشتی را دارد که چیزهای عزیزی را که هر جای دیگری بنویسم ااحتمال آنکه یادم برود کجا نوشهام زیاد است و از طرفی آن قدر هم فرم پیدا نکردهاند که در جایی رسمی منتشرش کنم، اینجا می نویسم.
ببخشید شلخته مینویسم. بس که ذوق کردهام، بیویرایش اینجا می نویسم. الان جز در حمام نبودن و در آپارتمان نشسته بودن، فرقی با ارشمیدس ندارم که فریاد میزد اورکا.
یکی از چیزهایی که هم حافظپژوهان و هم طنزشناسان و به تعبیر بهتر حافظپژوهان طنزشناس یا طنزپژوهان حافظشناس (حالتهای دیگری هم این بازی زبانی دارد) بر آن همرای هستند، طنز شگرف و وحشتناک حافظ است. وحشتناک اینجا قید است نه صفت یعنی شعر حافظ به طرز وحشتناکی طنزآمیز است که البته به تعبیر امروز زیرپوستی و ظریف است ولی اگر درکش کنی خندهای که در تو ایجاد میکند شبیه عطسه است. یعنی ناگهانی و تکاندهنده و فراگیرندهی سرتاپایت و البته کوتاه چون هر چه به تعبیر فرویدی انرژی داری یک دفعه از تو میگیرد و خالی میکند شبیه اینکه چاقویی بلند در تایر پرایدی برود و یکدفعه بادش را تخلیه کند.
به نظرم دو سالی است که به این فکر کردهام که حافظ چطور توانسته است این حجم عظیم طنز را که در گوشت و پوست و خون شعرش جاری کند. نمیفهمیدم چرا؟
البته این اواخر به این نتیجهای با احتمال 90 درصد درستی رسیدم که حافظ مثل ما طنزنویسان امروز نبوده که ذره ذره و آجر آجر طنز تولید کند و بعد دفتر فراهم کند و پارههای را به فندی یا ترفندی کنار هم بگذارد و چاپ کند بلکه هر چه کرده یکباره کرده. یعنی یک کار کرده که با آن یکدفعه انگار که لولهای با قطر بزرگ (مثل لولههای زیر زمین انتقال آب از سرچشمههای دز به قم که تلویزیون نشان میدهد کامیون میرود داخل آنها ) را به مخزن شعرش وصل کرده و بعد با خیال راحت رفته کنار و در سایهای نشسته و مثل رانندهی کامیون سیگاری آتش زده و خاطر جمع که از این نظر دیگر لازم نیست کاری انجام بدهد، مخزن شعرش از طنز پر خواهد شد.
امشب راز کار حافظ والبته راز تکرار ناپذیری آن را (نمیدانم شاید هم بشود به نوع دیگری آن را تکرار کرد) فهمیدم.
حافظ واژههای خراباتی را به پشتوانهی حکمتی ذوقی، واژههایی را که در زبان طبیعی ارزش منفی دارند، ارزش مثبت داد و این ایجاد تضادی میکند که بنیاد طنز است. و همچنین از اینجا پیدا میشود که چرا اساسا طنز در تمام شعر عرفانی پیش از حافظ مثلا در آثار عطار، سعدی، مولانا و... حضور جدی دارد که البته مثل بسیاری چیزهای دیگر در شعر حافظ به اوج رسید.
اگر اصلیترین بخش این نوشته را که بند آخر آن است، درست درک نکردی، خیالی نیست. این چکیدهی یکی مقالهی دو بخشی از حافظشناس برجستهی روزگار ما دکتر نصر الله پور جوادی است که پیوند دریافت آن را این پایین میگذارم. با یادکرد این نکته که او یک در این مقاله چیزی از طنز نگفته، کشف من از من (البته به لطف خدا) و البته بر پایهی نکاتی است که ایشان در این مقاله آوردهاند.
البته بهتر است راه را نبندم شاید این یکی از رازهای کار او باشد و رازهای دیگری هم در کار باشد.
کلمات کلیدی : طنز، سعدی، حافظ، مولانا، عطار، رندی، نصر الله پور جوادی، شعر عرفانی