طراحی وب سایت ویرایش - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى دو گونه است : روزیى که آن را جویى ، و روزیى که تو را جوید و اگر پى آن نروى راه به سوى تو پوید . پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزى هر روز تو را بس است . پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید ، خداى بزرگ در فرداى هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست ، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست ؟ و در آنچه روزى توست هیچ خواهنده بر تو پیشى نگیرد ، و هیچ غالبى بر تو چیره نشود ، و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد . [ این گفتار پیش از این در آنجا که سخن از این باب بود گذشت لیکن در اینجا روشن‏تر و گسترده‏تر است ، بدین رو بر قاعده‏اى که در آغاز کتاب نهادیم آن را از نو آوردیم . ] [نهج البلاغه]

پس گردنی به سبک نیاگارا!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/11/19 9:32 عصر


گفت: از کار و بار چه خبر؟ گفتم: تعریفی نداره؛ دو سه جا درس می‌دادم که یا آنها دی‌پرتم کردند یا این که مالی نبود و خودم نرفتم. یه کار پژوهشی هم برای یه جایی انجام می‌دادم، که خورده‌اند به خنسی و گفته‌اند پول نداریم بدیم. فعلا کار رو متوقف کن، واسه دو، سه تا نشریه مطلب می‌نوشتم و قرار بود بعضی از آنها یک جا به صورت کتاب چاپ بشود که آنها هم گفته‌اند فعلا دست نگه‌دار بودجه نداریم. مقالات یه دانشنامه‌ی مجازی رو ویرایش می‌کردم که حدود نصفشان را انجام دادم که آنها هم گفتند کلا کار تعطیل شده، لطفا انجام نده...


گفت به نظرم بیا یه کار بکن. گفتم چی؟ گفت: تو که دست به جوکت خوبه. بیا مثل این تلفن 8 ستاره، شماره تلفن و شماره حسابت رو آگهی کن. ملت زنگ بزنند براشون جوک تعریف کن. صفا کنند. بهش گفتم همین الان یک کار دیگه هم به ذهنم رسید. گفت چی؟ هنوز یای چی‌اش تمام نشده بود، یه قفا خواباندم پس گردنش. جای شما خالی! چه فازی داد! از آخرین باری که قفا زده بودم آن قدر گذشته بود که یادم نمی‌آد کی بود. اصلا تکنیکش داشت یادم می‌رفت. با این قفای اخیر کلی خاطره‌ی دیرینه برایم زنده شد.

هنوز توی مرور خاطرات بودم. که یک دفعه کل پس‌زمینه‌ام سرد شد و خیس. نگو نامرد، در پاسخش تنوعی داده بود و پارچ پر آب را از قفایم ریخته بود و آن هم به سبک آبشار نیاگارا همین طور داشت می‌رفت پایین.


 




کلمات کلیدی : آموزش، ویرایش، پژوهش، نگارش، جوکش، پس گردنش، آبشار نیاگرش

درگوشی های یک ویراستار!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/3/17 11:16 عصر

 

- دانشنامه‌ای مجازی قرار است مقالاتش را چاپ کند. ویراستاری بخشی از مقالات آن به عهده‌ی من است. این کار باعث شده تا کتاب‌ها و مقالاتی را که سال‌ها پیش به علاقه‌ی خود یا به ضرورت تدریس خوانده بودم، باز بخوانم و نیز کتاب‌ها و مقالاتی تازه را که در چند سال اخیر نوشته شده؛ از دستور زبان و خط گرفته تا پاراگراف‌بندی و زبان‌شناسی و...

- از لذت‌های ویراستار، دیدن کاستی‌های ویراستاری در ویرایش‌شده‌های ویراستاران صاحب‌نام یا صاحب‌ادعا است. گذشته از لذت، رهاوردهای دیگری هم نصیبت می‌شود از این رهگذر؛ از جمله افزایش اعتماد به نفس و کاهش عذاب وجدان از کاستی‌هایی که ویراستاران دیگر در ویراسته‌های تو خواهند یافت و خواهند خندید.

- زمانی از جلال درباره‌ی سیمین پرسیده بودند، گفته بود:
"اولین خواننده‌ی آثار من که اگر نبود، شما مجبور بودید چرندیات زیادی از من بخوانید! (چیزی تو این مایه‌ها)"
به جان عزیزت اگر ویراستاران نبودند، خدا می‌داند که چه نوشته‌های شلخته و حال‌به‌هم‌زنی، الان دست من و تو بود.

- استادی عزیز که در نوشتن و ویراستن از او درس‌ها آموخته‌ام، روزی تعریف ‌کرد که در ویژه‌نامه‌ای که برای یکی از عالمان درجه‌دو معاصر (از بردن نام معذورم) فراهم و چاپ شده، در باب مردم‌داری و تواضع آن حضرت آمده است که خود ایشان گاهی شخصا به موسسه‌ای که آثار [معدود] ایشان را چاپ می‌کرد، تشریف می‌بردند و با ویراستاران و کارگران چاپخانه و... چای میل می‌فرمودند! استاد ادامه داد: تا وقتی این را نخوانده بودم، فکر می‌کردم ما آدم‌های مهمی هستیم!

- شاید باور نکنید ولی غالبا درجه‌ی فرهیختگی ویراستار (البته ویراستار نه ویرگولاستار!) از نویسنده بالاتر است. هر چند وقتی نوشته‌ای خوش بدرخشد، غالبا همه‌ی مدال‌ها به نویسنده می‌رسد.

- پیشنهادی برای انجمن ویراستاران ایران (هر چند اصلا نمی‌دانم چنین انجمنی اصلا وجود دارد یا نه؟): نسخه‌ی پیش از ویرایش بعضی از کتاب‌های مهم و مشهور را به هزینه‌ی شخصی چاپ کنند تا هم ملت از این که افتخار پیدا می‌کنند، با ویراستاری چای بخورند، سر از پای نشناسند و هم خوانندگان ببینند که ویراستار چه خون جگری می‌خورد تا نثری خوش به دست آنها برسد. با این تغییر نگرش‌ و بینش، شاید ویراستار در آینده سلام محترمانه‌تری از نویسندگان و خوانندگان بشنود. به امید آن روز!

 

 




کلمات کلیدی : جلال آل احمد، سیمین دانشور، ویراستار، ویرایش