طراحی وب سایت منطق - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ کسانْ نزد خدا، دشمنِ کینه توزِ ستیزه گر است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

منطق هرگز کافی نیست!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/11/3 10:58 صبح

 

"منطق" هرگز کافی نیست!

 

عنوان یادداشتی در اون یکی وبلاگم برای دوستانی که دغدغه هایی منطقی نیز دارند.


با خواندن نظرات بعضی بزرگواران بهتر دیدم کمی بیشتر توضیح بدهم تا یا دوستان ادعای من را بپذیرند یا من متوجه بشوم که دارم اشتباه می‌کنم البته حالت‌های دیگری هم هست مثلا اینکه فعلا داوری نکنند بلکه در حالت شک باقی بمانند تا بعدا به نتیجه‌ی اطمینان‌بخشی برسند.


بگذارید مثالی بزنم تا معلوم شود منطق به ما چه می‌آموزد و ما به چه چیزی نیاز داریم. برای این مثال به سراغ کاربردی‌ترین بخش منطق یعنی مغالطات می‌روم آن هم با چهره‌ی امروزی آن.


بیشتر ما این وضعیت را تجربه کرده‌ایم که گاهی درباره‌ی موضوعی حکمی کرده‌ایم یا تصمیمی گرفته‌ایم بعد متوجه شده‌ایم دچار اشتباه شده‌ایم. چرا چون بعضی از حالت‌ها یا جنبه‌های موضوع از چشممان پنهان مانده بود والان متوجه انها شده‌ایم.


مغالطه‌ای هست به نام مغالطه‌ی طرد شقوق دیگر که در وقتی رخ می‌دهد که موضوعی دو یا چند حالت و گونه دارد ولی بعضی از حالت‌های آن به هر دلیلی نادیده گرفته می‌شود. مثلا اگر من بپندارم عامل افت تحصیلی دانش آموزان یا معلم است یا دانش آموز یا خانواده، بعد دلیل بیاورم که عامل افت تحصیلی دانش آموزان این مدرسه نه معلم است و نه خانواده و چون تنها گزینه‌ای که باقی می‌ماند، دانش‌ آموز است، و فرض هم بر این است که تنها سه عامل وجود دارد، نتیجه بگیرم که در این مورد، دانش آموز خود مقصر است. بعد نهایت چیزی که در این جا منطق به ما یاد می‌دهد این است این است که پسر/خوب حواست باشد وقتی درباره‌ی موضوعی می‌خواهی صحبت کنی همه‌ی حالت‌ها و جنبه‌ها و گونه‌های آن را در نظر بگیری. آ بارک الله. برو ببنیم چی کار می‌کنی. نوم خدا.


منطق در اینجا کار خودش را تمام شده می‌داند. در حالی که چیزی که من نیاز دارم این است که از اول من بدانم چگونه باید درباره‌ی موضوعی فکر کنم تا چیزی از حالت‌ها و جنبه‌های آن از قلم نیفتد. یعنی تکنیکی نیاز دارم که وقتی درباره‌ی چیزی می‌خواهم بیندیشم از حداکثر ظرفیت ذهنی‌ام استفاده کنم که جنبه‌های متعدد آن را ببینم.


اینجاست که شیوه‌های آموزش تفکر به ما چنین تکنیک‌هایی را یاد می‌دهد؛ شیوه‌هایی مانند نقشه‌ی ذهنی یا تکنیک شش کلاه تفکر و...

 

خبر داغ:

 

شنوندگان عزیز به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید:

بعد از نوشتن یادداشت بالا در وبلاگ منطقی‌ام، برای دوست و استاد عزیزم، پژوهشگر، مدرس و منطقدان برجستهی هم‌روزگارمان آقای دکتر فلاحی، کامنتی در وبلاگشان گذاشتم و خواهش کردم متن را بخوانند و نظر بدهند. نظر ایشان را می‌توانید در وبلاگم بخوانید.


پس فایده‌ی منطق چیست اووخت؟

 

اگر خواننده‌ای با خواندن یادداشت بنده، از ارادتش به منطق کاسته شود و ارزش پژوهش و نگارش در منطق در نظرش پایین بیاید، بداند که با عرض معذرت، جسارت نباشد، حرف بنده را اصلا درنیافته یا بد برداشت کرده‌ است یا شاید هم بنده نتوانسته‌ام خوب مطلب را کنم به خودتان نگیرید.

 

 پس چون بعضی خوانندگان این یادداشت که منطق خوانده‌اند یا می‌خوانند، گمان نبرند که بیهوده عمرشان را تلف کرده‌اند یا تلف می‌کنند و بنده در متن تعارف کرده‌ام که منطق لازم است، بعضی از ضرورت‌بخش‌های آموختن منطق را می‌آورم.


1.    مفاهیم و اصطلاحات منطقی در سراسر دانش‌های عقلی محض و گاه در زمینه‌هایی دیگر و حتی زندگی روزمره پیوسته به کار می‌روند که ناآشنایی با آنها باعث می‌شود درک درستی از بسیاری از تئوری‌ها و ایده‌های آن دانش‌ها و... پیدا نکنیم یا اصلا درکی پیدا نکنیم.


2.    درست است که ما نیاز بیشتری به دانستن راه‌های تفکر داریم که بیشتر برای مرحله‌ی آغاز اندیشیدن درباره‌ی موضوعی است؛ ولی ما نیاز به قواعد و معیارهایی هم داریم که پس از به نتیجه رسیدن، به ما کمک کنند تا بعضی از نتایجی را که احتمال می‌دهیم، درست نباشند، بسنجیم. و این کار قواعد منطقی است.


3.    راه‌های تفکر و تکنیک‌های آن بیشتر برای زمانی است که مثلا من خودم یا تیم من بخواهد درباره‌ی موضوعی فکر کند، تصمیم بگیرد و عمل بکند ولی دیگر لازم نباشد درستی نتایج به دست‌آمده را به کسی یا کسانی بباوراند؛ ولی اگر پای دیگری یا دیگران به میان بیاید، ما نیاز به قواعدی مشترک و مورد قبول هر دو طرف داریم تا اثبات کنیم حرفمان درست است. و این قواعد پذیرفته شده قواعد منطقی است. منظورم وقتی است که باید بحث کنیم، مناظره کنیم، مقاله یا کتاب ما قرار است چاپ بشود و...


به اندکی مسامحه می‌توان گفت راه‌ها و تکنیک‌های نو در تفکر که ما به شدت به آنها نیاز داریم به درد مقام ثبوت می‌خورد و قواعد منطقی به درد مقام اثبات.


4.    فایده‌ی بعدی این است که گاهی ما نیاز داریم به کسی نشان بدهیم که اشتباه می‌کند؛ در حالی که او مطمئن است درست می‌گوید. اینجا دیگر نمی‌شود به او گفت برو از تکنیک نقشه‌ی ذهنی استفاده کن تا ضریب درستی تفکرت بالاتر برود یا از روش تفکر معکوس استفاده کن یا از روش شش کلاه تفکر. تازه شاید اینها را توهین به خودش بداند چون به صورت سربسته به او گفته‌ایم که بلد نیستی فکر کنی. اینجاست که قواعد منطقی به داد ما می‌رسند و می‌توانیم او را از اشتباه بیرون بیاوریم.


5.    از تمام اینها گذشته یکی از مواد آزمون ارشد و دکتری در رشته‌های گروه فلسفه، نیز منطق است که معمولا هم از منطق قدیم سوال می‌آید و هم منطق جدید.

تازه فواید دیگری هم دارد که می‌ترسم آنها را بگویم دوباره برگردید به همان منطق و این همه برای جلب توجه شما به راه‌ها و تکنیک‌های نو برای بهتر فکر کردن، داد زدم، بی‌نتیجه بماند.


ولی خب حالا که کار به اینجا رسید، با تمام ارادت قبلی و قلبی‌ام به منطق، حرف دیگری از ناکارآمدی ذاتی منطق وجود دارد، که شاید لازم باشد آن را بگویم. و امیدوارم منبع مورد استنادم در آن مورد به زودی دستم برسد، تا عرض کنم. 



 

 




کلمات کلیدی : منطق، شیوه های تفکر، ارسطو، فرگه، ادوارد دوبونو

زنان منطقی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/9/16 11:38 صبح


قسمت اول

دکتر: خانم ببخشید می‌شه بفرمایید چند سالتونه؟

زن کمی فکر کرد و گفت: وقتی ازدواج کردم من 18 سالم بود و شوهرم 30 سالش. حالا اون 60  سالشه و 60 دو برابر 30 هست. پس من الان 36 سالمه!


قسمت دوم

زن از اتاق پرو بیرون آمد و مانتوی طوسی رو به فروشنده برگرداند و ازش خواست که اون مانتو قهوه‌ای یه رو براش بیاره. فروشنده آورد و گفت قیمت این یکی هم مثل اون یکیه. زن پوشید و پسندید و به طرف در خروجی رفت. فروشنده دنبالش دوید و گفت: ببخشید خانم پولشو حساب نکردید. زن گفت: ولی شما گفتید قیمت این یکی اندازه‌ی همون قبلیه‌س.

-  آره خب. ولی شما پول اون یکی رو که حساب نکردین.

-  از کی تا حالا چیزی رو که بر می‌گردونن، پولشو حساب می‌کنن؟

بعله. بچه‌های عزیز. خانم با اعتماد به نفس کامل از مغازه خارج شد و فروشنده هم این طوری (ببین این طوری...) ایستاده بود و به استدلال خانم فکر می‌کرد.

 





کلمات کلیدی : منطق، مانتو، زن، استدلال، سن

حدس منطقی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/7/8 10:52 عصر


مدتی بود زهرا (دختر پنج‌ساله‌ام) می‌گفت سی‌دی کارتون باب اسفنجی (زهرا بهش می‌گه بابا اسفنجی!) را برایم بگیر. امروز وقتی از مهد کودک آمد بیرون، گفتم: یه چیز واست گرفتم اگه می‌تونی بگو چیه؟ سه حدس می‌تونی بزنی. با خوشحالی گفت: عروسک گفتم: نه

-        اسباب‌بازی؟

-        نه

-        خوردنی؟

-        نه

-        خب. بده دیگه.

-        تو ماشینه.

دوید به طرف ماشین. تو ماشین گفتم: چشماتو ببند دهنتو باز کن. گفت: پس خوردنیه؟ گفتم: حالا. سی‌دی رو از تو داشبورد در آوردم و دادم دستش. این قدر ذوق کرد. بعد سی‌دی رو به من داد گفت: بابا یه بار دیگه بذار حدس بزنم! خنده‌ام گرفت گفتم: باشه. گذاشتم تو داشبورد. گفتم خب بگو.

-        درخت؟

-        درخت؟!

-        خب. خوردنی؟

-        نه

-        سی‌دی باب اسفنجی.

-        آفرین. درست گفتی! ...





کلمات کلیدی : منطق، مهد کودک، کارتون، باب اسفنجی، حدس

کل کل با دخترم!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/10/25 9:56 صبح



دیشب با زهرا (دختر سه ساله‌ام) کل افتادم. من می‌گفتم: بزرگ شده‌ام و او می‌گفت: نه تو کوچیکی من بزرگم. از من اصرار و از او انکار. بالاخره حرفی زدم که کم آورد. گفتم: من کوچیکم؟
- آره
- حالا که من کوچیکم پس، فردا می‌آم مهد کودکتون.
برای چند ثانیه ساکت شد. کمی فکر کرد.
- نمیشه
- واسه چی؟ من کوچیکم پس می‌آم.
جای ما عوض شده بود. او می‌گفت: تو بزرگ شدی و نمی‌تونی بیای و من می‌گفتم: کوچیکم می‌آم. بالاخره حرفی زد که من کم آوردم. کف دست کوچکش را بالا آورد و در حالی که نوک انگشتانش را تا جلوی صورتم بالا آورده بود، گفت:
- تو بزرگ شدی. ماشاء الله می‌ری سر کار.

 با لحنی این حرف رو زد که انگار مادر بزرگمه... بیشتر از همه،از "ماشاءالله" که برای اولین بار به کار می‌برد،خنده‌ام گرفته بود...

استفاده‌ی منطقی:
یکی از راه‌های قانع‌کردن طرف، وقتی که به هیچ طریقی از حرفش بر نمی‌گردد این است که حرفش را بپذیری و او را با تبعات حرفش روبرو کنی؛مخصوصا تبعاتی که او نمی‌تواند آنها را بپذیرد.




کلمات کلیدی : کل کل، منطق، دخترم