طراحی وب سایت مشکل - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه از مالت رفت و تو را پند آموخت ، از دستت نشد و نسوخت . [نهج البلاغه]

حل مشکل جمعیتی ایران با کارت سوخت!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/6/30 6:22 عصر


کلّا زیاد حرف نمی زند. در بیشتر بحث ها ساکت نشسته است و در حالی که برای بقیه چای می ریزد یا بلند می شود دوباره گاز را زیر کتری روشن کند، گوش می دهد و وقتی هم می پرسیم نظر تو چیه مهران؟ با لحنی مخصوص می گوید: چه عرض کنم!؟


خودش که معتقد است از عقل زیادش است که بیشتر وقت ها ساکت است ولی بعضی از کارشناسان از جمله خود من و دو سه تا دیگر از بچه ها به او می گوییم: بدبخت چیزی بارت نیست که همیشه ساکتی.


خلاصه حالا در کف مانده بودیم که دارد با حرارت درباره ی راه های افزایش فرزندآوری در ایران بحث می کند. سرت را درد نیاورم. خلاصه ی نظرش این بود که دولت باید سیاست های تشویقی را در پیش بگیرد و پیشنهاد روشنش هم این بود که دولت به همه ی خانم های جوان، یک شلوار بارداری هدیه بدهد و به آقایان هم در طول دوران بارداری همسرشان، ماهانه حداقل 10 لیتر بنزین هدیه در کارت سوختشان.


می گفت: به شما قول می دهم سر یک ساله مشکل جمعیتی ایران حل بشود...


امیدوارم که توانسته باشم با این برش از دیدگاه های ایشان، درستی ادعای خود و سایر کارشناسان را اثبات کرده باشم.


 







کلمات کلیدی : دولت، مشکل، بچه، بحران، جمعیت ایران، زاد و ولد، شلوار بارداری، کارت سوخت

مشکل نمک

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/9/3 12:0 عصر

 

... با خوشحالی گفتم: الحمد الله مشکل نمک هم داره حل می‌شه.
دزدگیر ماشینو زد و گفت: آره انگار. فقط خدا کنه سر هموسو واسطه‌ی جوش خوردن معامله نباشه.
گفتم: چقدر بدبین!...

 




کلمات کلیدی : مشکل، نمک، هموسو

مشکل صحنه های عاشقانه در رمان فارسی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/4/29 2:15 صبح

 

یکی دو شب پیش دوستی که یکی دو سالی هست ندیدمش و گاه به وبلاگم سر می‌زند ولی ارتباط رایانامه‌ای با هم داریم آمد روی خط. گفتگویی شد که با بحث‌های خونینی که این روزها بعضی دوستان درگیر آن هستند، پیوند دارد. بعد از گفتگو از او خواهشیدم که اجازه دهد متن آن را عینا در وبلاگ بگذارم رضایت نمی‌داد. آقا از من اصرار از او انکار. می‌گفت من با تو راحتم نه با سیصد نفر خواننده‌ی وبلاگت. بالاخره گفت بعد جواب می‌دم. گفت یا الان یا هیچ وقت. دیدم جواب سربالا می‌دهد عصبانی شدم و گفتم ولش کن اصلا نمی‌زنم. خلاصه گذشت تا اینکه چند ساعت بعد دوباره آمد روی خط آقا که من تغییراتی کوچک داده‌ام حالا بزن. آقا از او اصرار و از من انکار بالاخره حریفش نشدم. یَک لجبازیه که دومی نداره به جون تو. (حالا بعد باید کلی سین جیم بشم که چرا اینو گفتم ولی خب حقشه)

خب بگذریم:

شما هم که غریبه نیستی. این هم متن گفتگو. البته کمی طولانیه حتما یک فلاسک چای دم دستت باشه.

 


درباره‌ی


  مشکل صحنه‌های عاشقانه در رمان فارسی

 

 

(ببخشید شمار کلمات متن آن بیش از حد مجاز پارسی بلاگ بود دست به دامن پرشین بلاگ شدم.)

 

 

 

 

 





کلمات کلیدی : رمان، رمان فارسی، صحنه های عاشقانه، مشکل