طراحی وب سایت مادر - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همنشینی با حکیمان، زندگی بخش خردها و درمان جانهاست . [امام علی علیه السلام]

مادر موقت!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 95/1/13 12:46 عصر


کیفش را برداشت و به طرف در رفت. دستگیره را چرخاند ولی انگار که چیزی یادش آمده باشد برگشت و به طرف امیرحسین که داشت کتاب‌هایش را در کیفش می‌گذاشت رفت. کنارش نشست و دستش را زیر چانه‌ی او گذاشت و کمی بالاتر آورد و گفت: یه بوس دیگه بده به مامان. بوسید و گفت: اگه دیکته‌ی فردات رو خانمتون «بسیار خوب» بده، سی دی «بری زنبوری» رو برات می‌گیرم.

بلند شد برود که مرد گفت: پس باباش چی؟ زن به او نگاه کرد. مرد لبخندی زد و با انگشت به گونه‌اش اشاره کرد. زن به طرف در رفت. مرد هم پشت سرش به طرف در رفت. زن دستگیره‌ی در را چرخاند. مرد گفت: امشب هم می‌موندی. زن بیرون رفت و کفشش را از جاکفشی در آورد و گفت: اگر می‌خواستم هر شب بمونم که لازم نبود از هم جدا بشیم.

مرد ساکت ایستاده بود. زن ادامه داد. داره برام خواستگار میاد. لطفاً مدت باقیمونده رو ببخش. مرد گفت:

-  اگه نبخشم؟

زن لبخندی زد و گفت: مشکلی نیست. یادت نرفته که؟ شرط کردیم که هر وفت وکالت خواستم بهم بدی که تمومش کنیم.

زن به سمت در آسانسور رفت و در همان حال گفت: صبح‌ها زودتر بیدارش کن که صبحانه‌ خوب بخوره.

مرد جلوی انگشت‌هایش را به علامت بوسه روی لب‌هایش گذاشت. زن لبخندی زد و گفت سه روز دیگه قسط مهریه‌س یادت نره.


زن به طرف آسانسور رفت.





کلمات کلیدی : مادر، عقد موقت، وکالت بلاعزل

خاک پای او...

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/3/29 9:38 عصر

 


هر چقدر هم گنده باشم و بشوم باز وقتی ناراحتم دوست دارم کنار مادرم باشم.

و مهم نیست چقدر مهم باشم یا بشوم مادرم را همیشه مامان صدا می زنم

مثل همان روزهایی که وقتی می ایستادم کنارش، تازه کف سرم به کمرش می رسید.

و فرقی نمی کند چند سالم باشد یا بشود باز وقتی پیش مامانم هستم گاهی خودم را برایش لوس می کنم و منتظر می مانم که نازم را بکشد.

خاک پای مادرش است


محمدرضا آتشین صدف


 

 




کلمات کلیدی : مادر، مامان

آخه به چی می خندی؟!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/9/18 6:52 عصر

 

خارج از شوخی تو چی فکر می کنی این فسقلی بامزه واسه چی داره می خنده؟

 

لطفا به آقای روحانی یا یارانه ها یا از این چیزا ربطش ندین. با تشکر

 

 

از کودکی‌ام تا حالا هر وقت بچه‌ای که در خواب می‌خندید یا یک دفعه می‌زد زیر گریه، بارها این باور عامیانه را از مادرم شنیده‌ام که خنده‌ی او مال این است که شیطان به او می‌گوید: مادرت مرده. بچه به او می‌خندد و می‌گوید: "دروغ می‌گی همین الان ازش شیر خوردم". و گریه‌ی او مال وقتی است که به او می‌گوید: پدرت مرده و اینجاست که بچه می‌زند زیر گریه!

 




کلمات کلیدی : بچه، خواب، گریه، خنده، مادر، پدر، شیطان

من اینو میفهمم شما چی؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/10/14 9:23 عصر

 

وقتی یه خانمی که هم شوهر داره و هم پسر بزرگ ولی همیشه خودش می‌آد سر صف نون، شما چی می‌فهمین؟

من که می‌فهمم خیلی کارای دیگه هم هست که تو خونه باید بقیه انجام بدن ولی میندازن رو دوش مادر.


                    مادر توی صف نان چرا؟






کلمات کلیدی : مادر، شوهر، صف نون، پسر بزرگ

مادر هم مادرای قدیم

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/6/10 6:42 عصر


چند متر مانده بود که برسم به ماشینم که خانم از ماشینش که آن را دوبله کنار ماشینم پارک کرده بود، پیاده شد. جای خواهرم باشد (هر چند خدا نکند!) روسر‌‌ی‌اش مدلی بود که موها را از عقب و جلو به آفساید برده بود... مانتویش که چند هزار پا از زانو ارتفاع داشت... احتمالا نمایندگی چند تا از کارخانه‌های لوازم آرایش را هم به عهده داشت...

خلاصه تا آمدم بگویم: "خانم لطفا ماشینتون رو بردارین" وارد بانک شد. نزدیک ماشین که رسیدم، دیدم دختر نوجوانی تو ماشین نشسته. گفتم: دخترم می‌ری به آبجیت بگی، بیاد ماشین رو ور داره من عجله دارم؟

- حاج‌ آقا مامانم رو می‌گی؟

کمی مکث کردم. گفتم: آره.

از ماشین پیاده شد...

با خودم گفتم: مادر هم مادرای قدیم (و البته خیلی از مادرهای امروز).


مادر







کلمات کلیدی : مادر، آبجی، روسری، مانتو، آرایش

دمپایی مرغوب برای پدر!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/6/4 1:2 عصر


بقا


ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم
غژ و غژ گهواره‌های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله‌ها
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد
ما باید مادرانمان را دوست بداریم
وقتی اخم می‌کنند و بی‌دلیل وسایل خانه را به هم می‌ریزند
ما باید بدویم دستشان را بگیریم
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند
ماباید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
و وقتی دیدیم به نقطه‌ای خیره مانده‌اند برایشان یک استکان چای بریزیم
پدران، پدران، پدرانمان را
ما باید دوست بداریم

 

زنده‌یاد حسین پناهی




کلمات کلیدی : پدر، مادر، حسین پناهی، دمپایی مرغوب