ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/2/20 12:48 عصر
بعضی دوستان در ضمن بحث، اطلاعاتی دربارهی نظر اسلام در باب موسیقی خواستند. بدون منت عرض میکنم حدود 3 ساعت در اینترنت به روشهای گوناگون گشتهام تا سه تا لینک مفید و معتبر در این زمینه پیدا کردهام و در پایین آنها را میذارم. این کمترین کاری بود که میتوانستم برای شما خوانندگان گرامی وبلاگ ناقابلم انجام بدم. امیدوارم خوشتون بیاد.
بر اساس ترتیب زمانی
جایگاه موسیقی در اسلام (صوتی)
(15 دقیقه)
موسیقی و حامعهی اسلامی (متن)
موسیقی و عرفان (صوتی)
(27 دقیقه)
همین الان خیلی فکر کردم! به نظرم رسید برای تکمیل بحث دو لینک مفید و نسبتا جامع که نظر مراجع بزرگوار تقلید را درباره ی پرسش های مختلف در باب موسیقی دارد، معرفی کنم.
پرسمان دانشجو
اسلام کوئیست
کلمات کلیدی :
مقام معظم رهبری،
فقه،
اسلام،
موسیقی،
رحیم پور ازغدی،
شهید بهشتی،
عرفان
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/10/7 1:24 عصر
آیا سپهری با فقه مشکلی داشت؟
مثل یک تکه چمن روشن است که روز به روز بر شهرت سپهری افزوده میشود و گروههای متعدد و متنوع مردم هر روز علاقهی بیشتری به شعرهای او نشان میدهند. اما مواردی در شعر سهراب وجود دارد که گاه زمینهای را برای اعتراض به او وجود میآورند. و آدم به اندازهی یک ابر دلش میگیرد وقتی میبیند که بسیاری از این خردهگیریها ناشی از عدم آشنایی با ذهن و زبان سهراب است. بنابراین لازم است این موارد توضیح داده شوند تا قدر و منزلت این شاعر برجسته و تاثیرگذار بیشتر آشکار و از مزایای شعر او بیشتر استفاده شود.
یکی از این موارد بخشی از شعری است که خواننده در نگاه اول برداشت میکند که سپهری نظر خوشی نسبت به فقه نداشته است. و با این برداشت ممکن است خاطر نازک علاقمندان به فقه عزیز اندکی مکدر میشود.
در این نوشتار به این موضوع پرداخته و کوشیدهام با استناد به اصول و ضوابط حاکم بر شعر به طور کلی (نه خصوص شعر سهراب)و بعضی نوشتههای خود سهراب و نوشتههای دیگران دربار? او نشان دهم که این تلقی از شعر سهراب، سوء تفاهمی بیش نیست. نخست این بخش مورد نظر از شعر ندای آغاز را با هم بخوانیم:
"من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم حوری
-دختر بالغ همسایه -
پای کمیابترین نارون روی زمین فقه میخواند."[1]
در بدایت، دو شاهد در باب التزام عملی سهراب به فقه و شریعت عرض میکنم تا خدای نکرده شبههای در این باره در ذهن کسی نباشد بعد نکتهای دربارهی حوری خانم و در نهایت دربارهی تبیین معنای شعر.
نکتهی اول آن که سهراب اهل نماز بوده است و وضو با تپش با پنجرهها میگرفته است. او مینویسد: "عبادت را همیشه در خلوت خواستهام. هیچ وقت در نگاه دیگران نماز نخواندهام (مگر وقتی که بچههای مدرسه را برای نماز به مسجد میبردند و من میانشان بودم)"[2]
یا در روزگاری که مشروب بین جوانان همتیپ و همردیف سهراب مثل آبخوردن و آبِ خوردن بوده، سهراب در خاطرات سفرش به ژاپن مینویسد:
"... دوستی گفت جانوران نیز گیاههای سکرآوری را به بو میشناسند و از پی آن میروند. چنین هم که بینگاریم، مستی آنها را تا چه پایه میپنداری. یک سر خوشی هشیارانه. یا یک هشیاری پاک، حالی برهنه و بیغش، و گرنه، مستی را راهی نه بجایی. نه گرهی میگشاید، نه دریچهای به رازی. و بگذر از این که در دیار خودت مینوشند، و از پی مستی، سخن از شور و حال به میان میآورند. سرشان که گرمی گرفت، از سوز درون میگویند. و بر این گمان که از پیکرستان و ساده دشت گذری دارند. و تو دیدهای که در مستی دریچهی مشاهده بسته و نقشها نیامده میروند. محمد (ص) گفت ننوش، زردشت نیز چنین گفت، بودا نیز، موسی نیز، و مسیح انگار آهسته گفت." (توکیو، 6دسامبر)[3]
حال نوبت به حوری خانم میرسد که لازم است دربارهی ایشان شفافسازی کنیم. شاید کسی فکر کند خب سهراب از کجا و چه طوری حوری خانم را دیده که چه کتابی میخواند؟! حتما خانهی همسایه را دید میزده است! پناه بر خدا از بدگمانی!
پریدخت، خواهر سهراب، میگوید:
"بچّههای کوچهای در امیر آباد که سهراب زمانی با خانواده آنجا سکونت داشت، به دیدنش هورا میکشیدند و ابرازِ شادمانی میکردند. با شنیدن صدای بستنیفروشِ دوره گرد، پنجرهی اُتاقش را میگشود و از بالا پولی روی بساطش میریخت و بچّههای کوچه را به میهمانی بستنی فرا میخواند. یکی از بچّهها شاید همان حوری دخترِ بالغ همسایه باشد که زیرِ کمیابترین نارونِ کوچه گرگم به هوا بازی میکرد:
"من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم حوری
-دختر بالغ همسایه-
پای کمیابترین نارونِ روی زمین
فقه میخواند."[4]
سهراب هنگامی که قطعهی ندای آغاز را سروده بود، با خنده میگفت: "حوری که بالغ نیست".[5]
این را عرض کردم که وقت خواندن اشعار سهراب یادمان باشد که اساسا در شعر (اگر حقیقتا شعر باشد) غلبه با مجاز است نه حقیقت. از دیگر سو آیا مجاز و کنایه و سمبل فقط در شعر سعدی و مولانا و حافظ است.
اما معنای شعر:
با بالغ شدن هر دختری (از جمله حوریخانم) وقت جفتجویی او فرا میرسد. یعنی فصل عاشقی او.[6]حال حالت ایدهآل برای حوری خانم چیست؟ این که شوهری پیدا کند مهربان و درست و درمان و زندگی تازهای را شروع کند. زندگیای بر اساس عشق. ویژگی این نوع زندگی چیست؟
در این زندگی بسیاری از چیزها وجود دارد که از نظر فقهی حق حوری است ولی برای او اصلا اهمیتی ندارند. چرا؟ به خاطر جناب و جانب عزیز عشق. مواردی از این قبیل:
- از نظر فقهی مهریه عندالمطالبه است و او حق دارد از همان روز اول آن را تقاضا کند.
- از نظر فقهی زن وظیفه ندارد در زندگی مشترکشان، از اموال خود چیزی هزینه کند.
- از نظر فقهی کار منزل وظیفهی زن ندارد و میتواند در ازای آن اجرت دریافت کند.
- از لحاظ فقهی زن میتواند در ازای شیر دادن به بچه اجرت دریافت کند.
- ...
شما تا به حال چند دختر را دیدهاید که بخواهند چنین مواردی را پیدا کنند تا بعدا اجرا کنند؟ یا اگر هم به اینها واقف هستند بخواهند بر اساس اینها زندگی کنند؟ چرا؟
فهم علت این مسئله آیکیوی بالایی نمیخواهد. روشن است وقتی پای عشق در میان باشد دیگر نوبت به این حرفها نمیرسد. بله حالا یک وقت خدای نکرده بین زن و شوهری شکرآب شد و زدند به تیپ هم و احیانا کار به دادگاه کشید بله این جا این احکام موضوعیت پیدا میکند. ولی پیداست که در این وضعیت باید بر عشق بین آن دو پنج تکبیر زد.
پس آغاز زندگی مشترک، جای عشق است و فقه مال وقتی است که عشق بین دو نفر به کما برود. یعنی آخر یک زندگی مشترک. حالا خدا وکیلی اگر شما باشید و بینید دختر بالغی را که در آستانهی ازدواج به جای این که به عشق بیندیشد و زیباییهای آن و چگونگی حفظ و تعالی آن، هی کتاب فقه را ورق میزند تا مواردی مانند موارد یاد شده را پیدا کند و به خاطر بسپارد تا از فردا روز عروسی مو به مو اجرا کند، آسمان دلتان ابری نمیشود؟
[1] . هشت کتاب، سهراب سپهری، انتشارات طهوری، چاپ سوم، تهران، 1380، ص392.
[2] . اتاق آبی، سهراب سپهری، ویراست? پیروز سیار، انتشارات سروش، چاپ چهارم، تهران، 1382، ص22.
[3] . ... هنوز در سفرم (شعره و یادداشتهای منتشر نشده از سهراب سپهری)، به کوشش پریدخت سپهری، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ سوم، تهران، 1382، ص56.
[4] . هشت کتاب، پیشین.
[5] . سهراب، مرغ مهاجر، پریدخت سپهری، انتشارات طهوری، چاپ نهم، تهران، 1389، ص73.
[6] . البته عشق به معنای مثبتش کز پی رنگی نبود و گرنه آن که اصلا عشق نیست و عاقبت ننگی بود بدجور.
کلمات کلیدی :
سپهری،
ندای آغاز،
فقه