ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/10/8 10:44 عصر
شاعر، شعرهای زیادی نوشته بود،
شعرهای زیادی خوانده بود.
شاعر، کتابهای زیادی نوشته بود،
کتابهای زیادی خوانده بود.
اما حالا فکر میکرد:
"زیادی شعر و کتاب، خوانده و نوشته است."
با خود میگفت:
"کاش به استخدام بانک درآمده بود،
کاش شبها به فرمان شهردار، زبالههای کارمندان بانک را
پرواز میآموخت،
کاش هر روز صبح،
چشم در چشم کاسهای
کنار باجهی بانکی مینشست.
کاش، کاش، کاش...
اگر میشد،
حالا حقوق ثابت ماهیانه داشت.
کلمات کلیدی :
شاعر،
حقوق ماهیانه،
کارمند بانک
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/2/1 1:39 عصر
کسی هست از دوستان ادبدوست و ادبدون، بدونه این غزل مال کیه؟
کنون که در چمن آمد، گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد
به آب چشم صراحی و سوز سینهی عود
قلم به طالع میمون و بخت بد رفته است
اگر تو خشم کنی ای پسر و گر خشنود
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد خواهم ازین پس به بوی او پیمود
غزلسرا شدم از دست عشق و دستزنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود
به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد
که راهبند شکستن خدایشان بنمود
ز نیک و بد نتوان رست تا خرد باقی است
که جامه از کف هشیار مشکل است ربود
کلمات کلیدی :
شعر،
شاعر،
غزل
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/2/3 9:46 صبح
به احترام شجاعتت، پاکیات، عاطفهات، مظلومیتت و به احترام بیستسالگیات، تمام شعرهای دنیا، تمام قامت برخاستند.
آیات گرامی
چه باک بر دریا اگر سگها بر آن پوزه بمالند و چه باک بر مادّه شیر تنها، اگر گلهی کفتارها بر او حمله آورند و چه باک بر قلهی سر به فلک کشیده اگر لاشخورها بر آن بنشینند.
آیات گرامی
در اندوه تو تکتک ابیات مثنوی را بغض کردیم و تمام غزلهای حافظ را گریستیم و همهی سخنهای فردوسی را فریاد کردیم و آیه آیهی قرآن را برایت دعا خواندیم...
کلمات کلیدی :
شاعر،
آیات القرمزی،
بحرین،
آل خلیفه
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/6/1 5:33 عصر
خوش به حال سهراب
پدرش وقتی مرد، پاسبانها همه شاعر بودند
مرد بقال از او میپرسد، چند من خربزه میخواهد.
ولی سهراب به او میگوید: دل خوش سیری چند؟
ولی سهراب عزیز
پدرم وقتی مرد، پاسبانها همه هیتلر بودند!
مرد بقال دکانش را بست، تا نپرسد از من، آیا خربزه میخواهم؟
خوش به حالت سهراب
...
کلمات کلیدی :
پدر،
سهراب،
پاسبان،
شاعر،
بقال،
خربزه،
هیتلر