طراحی وب سایت رضا امیرخانی - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیورهای دنیا، خردهای ناتوان را تباه می سازد [امام علی علیه السلام]

مژده به دشمنان دین، کتاب دین و زندگی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/10/2 7:19 عصر

 

امشب کتاب دین و زندگی سال اول دبیرستان را از کتاب‌های پسرم گرفتم و ورقی گرداندم، به خانمم گفتم من همین الان به این نتیجه رسیدم که یکی از عوامل مهم رمیدن خیلی از جوان‌های ما از دین، همین کتاب‌ دین و زندگی است؛ یعنی اگر پول می‌دادند، کتابی نوشته شود که دین را طوری برای جوانان این کشور مطرح کند، که بعد از آن بروند و پشت سرشان را هم نگاه نکنند، بهتر از این، کتابی نوشته نمی‌شد.


و من همین جا به همه‌ی دشمنان اسلام و تشیع این خبر خوش را می‌دهم که نیازی نیست شما در این زمینه هزینه‌ای بکنید، منویات شما به خوبی با کتاب‌ درسی ما تامین
می‌شود. شما آسوده باشید.


البته خدای نکرده قصد جسارت به مولفان بزرگوار این کتاب را ندارم و در حسن نیت و میزان دانش آنها هم تردیدی ندارم، عرض بنده درباره‌ی شکل و محتوا و لحن و نثر و جذابیت و اثرگذاری این کتاب است و رویکرد و نظرگاه‌ و مبانی  و اصول تدوین و تالیف چنین کتاب مهمی برای فرزندان ماست. خدا ما را ببخشد.

 

ای کاش می‌توانستم با لحنی آرام‌تر و پوشیده‌تر، عمق فاجعه و بزرگی آسیب و شدت مصیبت و ناراحتی خودم را بیان کنم ولی... من می‌توانستم چیزی نگویم و خودم را در معرض ملامت احتمالی نگذارم ولی می‌گویم تا نسل بعدی من، نگوید کسی نفهمید یا سکوت کرد.

 

بزرگواری محترم ولی نادیده در نظرنوشتی (برابرنهادی که برای comment به نظرم رسیده)، گفته‌اند که اشکال‌هایی را که بر کتاب‌های دین و زندگی گرفته‌ام، آسوده‌تر و پوشیده‌تر توضیح دهم. با تمام احترامی که برای ایشان قائلم به دلایلی فعلا از انجام این کار عذر می‌خواهم. بله می‌دانم احتمالا با خودت می‌گویی حرفی برای گفتن ندارد، فقط آمد چند بد و بیراه گفت و در رفت. اشکالی ندارد تو می‌توانی این طور فکر کنی ولی اگر پایش بیفتد خواهی دید که این طور نیست.


اما چرا. قاعدتا انتظار می‌رفت من الان شروع کنم و برای هر ایرادی که گفته‌ام مستدلا یا مستندا حرفم را توضیح و اثبات کنم؛ اما راستش را بگویم امید چندانی به فایده‌دار بودن این حرف‌ها ندارم؛ یا بهتر بگویم خیلی بعید می‌دانم این فریاد و اعتراض به جایی برسد؛ اما اگر کسی که در این زمینه صاحب نفوذ و رای و تاثیرگذاری است از من بخواهد شفاهی یا کتبی دلایلم را برای اثبات حرف‌هایم بگویم، از عهده بر خواهم آمد.


شاید در صلاحیت بنده برای این ادعاها تردید داشته باشی. آن هم اشکالی ندارد فقط این را عرض کنم گذشته از اینکه خودم سال‌های سال مصرف‌کننده‌ی این محصولات بوده ام که به قول قرآن "لایسمن و لایغنی من جوع" به عنوان مبلغی که هم در سال‌ها در مدارس از ابتدایی گرفته تا دبیرستان کار تبلیغی کرده‌ام، در دانشگاه از کلاس گرفته تا خوابگاه و از سربازخانه گرفته تا مسجد بازار این قدر صلاحیت دارم که درباره‌ی تعلیم و تبلیغ دین اظهار نظر کنم.


شاید در صلاحیتم برای اظهار نظر درباره‌ی کتابی درسی که نیازمند آگاهی‌های روانشناسی از یک سو متد تدوین کتب درسی باشد، تردید داشته باشی که آن هم اشکالی ندارد فقط این را عرض بکنم که همین الان که با تو سرور خودم حرف می‌زنم در مراحل آغازین حال تدوین دو کتاب درسی برای دو موسسه‌ی معتبر این کشور هستم که شاید تعجب کنی، یکی از آنها انتشارات سمت است و دیگری به دلیلی بماند و موضوع‌ کتاب‌ها هم بماند. در دانش رواشناسی همین قدر عرض کنم که گذشته از سه سال پاس کردن دروس روانشناسی در دانشگاه شهید بهشتی در تمام این سال‌ها به ضرورت‌های شغلی و علاقمندی‌های شخصی کتاب‌های روانشناسی، منابع بالینی من بوده‌اند.


شاید در صلاحیت من در شیوه‌ی نثر و زبان تردید داشته باشی که آن هم بی‌اشکال است. همین قدر عرض کنم که گذشته از نوشته‌های ادبی متعدد در قالب‌های گوناگون به صورت رسمی و غیر رسمی، منتشر شده و منتشر نشده، پژوهشی و ترویجی، سال‌هایی است که مدرس نویسندگی هستم و اهل فنش به این سِمَت قبولم دارند.


پس می‌خواهم عرض کنم حرفی به گزاف و گتره نگفته‌ام؛ ولی خب گفته‌اند که نهی از منکر به شرط احتمال تاثیر، لازم می‌شود.


اما دو نکته باقی ماند.


یکی برای اینکه به هر حال فقط نفی نکرده باشم، پیشنهاد ایجابی هم داشته باشم یک نکته عرض بکنم که تا حدودی نظرگاهم معلوم شود.


به نظر من کتاب‌های دین و زندگی دبیرستان را باید تیمی مرکب از این چهارنفر بنویسند: سیدمهدی شجاعی، رضاامیرخانی، عرفان نظرآهاری و نفر چهارم هم آتشین صدف یا کسی مشابه او) به عنوان کارشناس دینی آشنا با روانشناسی و ادبیات و دین و اسلوب نگارش کتاب درسی و البته یک تیم مشورتی و ارزیابی مرکب از دست‌کم یک روانشناس، یک جامعه‌شناس، یک دبیر و یک کارشناس ارتباطات.


شاید با خودت بگویی یک کامیون نوشابه برای خودش باز کرد؛ اشکالی ندارد فقط دو سوال دارم اگر شما از یک رزمی‌کار پرسیدی کمربندت چه رنگیه؟ گفت مشکی، دان 1 مثلا خودمچکر است؟ متکبر است، عجب دارد. پس بگذار خراب‌تر کنم من توانایی‌هایم بیشتر از این چیزی است که اینجا نوشته‌ام ولی دو تا اما دارد اول اینکه چیز خاصی نیست، عمرم را داده‌ام چیزهایی به دست آورده‌ام شب‌ها تا دیر وقت بیدار مانده‌ام، وقت‌هایی که بعضی از هم‌ردیفانم خواب بوده‌اند من بیدار بوده‌ام، پیاده زیر باران بی‌چتر و کاپشن راه‌ها رفته‌ام، نیمه‌شب‌های زیادی از خواب بیدار شده‌ام و تنها از قم به تهران و زمانی به قم رفته‌ام که چهار واحد بگذرانم؛ تازه بهتر و بیشتر می‌توانستم از وقتم استفاده کنم و رشد کنم. دوم اینکه اینها هیچ کدام مال من نیست وقتی خودم مال خودم نیستم چطور توانایی هایم مال خودم است. عاریه هایی هستند، مایه‌ی امتحان من؛ مثل اینکه کسی ساناتای سفیدش را بدهد دست من برای چند روز. من که نمی‌توانم بگوی پراید است. آقا ساناتاس ولی خب مال خودم نیست، مبارک صاحابش باشد! (دربست صفائیه بدو!)


وای دو چیز دیگه داشت یادم می‌رفت ببخشید سه چیز. اگر پرحرفی می‌کنم ببخشید جبران مافات شود.


این مشکل در دروس معارف دانشگاه هم هست درست به همین دلیل است که من معتقدم با این که اسلامی کردن علوم انسانی به لحاظ مبانی تئوریک مشکلی ندارد و هر چند راه نسبتا درازی را در پیش داریم، بر اساس نگاه و رفتار ما تا اکنون، با قاطعیت و البته غمگنانه خدمتتان عرض کنم که پروژه‌ای اس محکوم به شکست بلاشک؛ مگر اینکه تغییری اساسی در نگاهمان به فرهنگ و دین و جامعه‌پذیری و تربیت دینی ایجاد شود.


روشن‌ترین و ساده‌ترین دلیل اینکه ببینید ما هنوز در آموزش و رساندن علومی که اسلامی هستند، به فرزندانمان ناکام مانده‌ایم حالا می‌خواهیم علوم آمده از غرب را اسلامی کنیم. می‌دانم اگر تیزهوش باشی که هستی می‌گویی این دو با هم تفاوت دارند؛ شاید ما در مقام رساندن آنچه هست به مخاطب موفق نباشیم اما این منافاتی ندارد که در مقام تولید زیربناهای نظری موفق شویم. از نظر بحث انتزاعی بله اما مشکل اینجاست که متولیان هر دو کار تقریبا یکی هستند و درست همان ناتوانی‌ها و بی‌دانشی‌ها و تصورات قالبی و احیانا تنگ‌نظری‌های بسیاری از آنها، در هر دو مقام تاثیر ویرانگر خودش را می‌گذارد.


بگذار بی‌پرده‌تر بگویم چون اگر قرار است تغییری بکنیم با ملاحظه‌کاری و روغن‌مالی (مداهنه؟) مدام همدیگر در استخر، اتفاق نمی‌افتد. بیاییم کمی با خودمان بی‌تعارف‌تر و روراست‌تر باشیم تا نسل بعدی حداقل ما را متهم به (معذرت می‌خواهم) حماقت نکند.


از ریشه‌های اصلی تمام این مشکل ها این است که "قدرت فرهنگی" جامعه‌ی ما در لایه‌های میانی مدیریتی، غالبا دست آدم‌های کم‌سواد و دگم و دارای ضریب هوشی‌ای کمتر از آن چیزی که برای راه‌بردن مجموعه‌ی زیر امرشان لازم است و ترسو و فاقد جسارت لازم برای نواندیشی و نوآوری است و البته غالبا آدم‌هایی پاک‌نیت و متشرع که اتفاقا همین ویژگی آخر وقتی کنار آن ناتوانی و ناکارآمدی‌ پیشگفته قرار می‌گیرد، کار را به مراتب بدتر می‌کند و سرعت سقوط را بیشتر می‌کند؛ به ویژه آن دسته از آدم‌های مخلصی که روزانه 25 ساعت احساس تکلیف می‌کنند و به هیچ وجه برای خود وظیفه‌ای در قبال نتیجه احساس نمی‌کنند...

 

 

تا یک ماه دیگر اگر کسی گفت چرا پست جدید نمی‌زنی با من طرف است.


اگر اشکالی در متن بود عذرخواهی می‌کنم فعلا وقت و حوصله‌ی بازخوانی‌اش را ندارم تو روزهای آتی اصلاحش می‌کنم.






کلمات کلیدی : کتاب، رضا امیرخانی، مصیبت، دین و زندگی، سال اول دبیرستان، فاجعه، سید مهدی شجاعی، عرفان نظرآهاری، مدیریت فرهنگی، قدرت، دروس معارف

امیرخانی و کتابفروشی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/5/9 9:19 عصر

 

داستان فروش اولین کتاب امیرخانی از زبان خودش

 

سال‌ها پیش که اولین کتابم را نوشتم، به دلیل نبود امکانات و غیرحرفه‌ای بودن ناشر، سه هزار نسخه از کتابم شش سال در انتشارات ماند و آخر سر هم ناشر 300 نسخه از آن را به عنوان حق‌التالیف به من داد. این 300 نسخه مدت‌ها روی دستم ماند، تا اینکه یک پخش کتاب پیدا کردم و آن را به آنجا بردم. به مسئول آنجا گفتم: استاد امیرخانی را که می‌شناسید؟ آنها هم فکر کردند استاد امیرخانی خوشنویس را می‌گویم، گفتم: کتاب جدیدشان چاپ شده است، آیا مایل هستید آن را پخش کنید؟ آنها هم گفتند: باعث افتخار است! و همه کتاب‌هایم را پذیرفتند و اینگونه شد که اولین کتاب من به فروش رفت.

 

بقیه‌ی مصاحبه‌ی خواندنی ایشان درباره‌ی تعریف داستان، فرق داستان و خاطره یا سفرنامه، نسبت خیال و واقعیت در داستان و...




کلمات کلیدی : کتاب، داستان، رضا امیرخانی، زبان فارسی