• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : اميرخاني و كتابفروشي!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آ...دل...ه 
    يعني اونجا که گفته شاعر ورشکسته‌ست خيلي کيف کردم.

    من هم شاعر ورشکسته‌م

    دوستان! مي‌تونيد آينده‌ي منو پيش‌بيني کنيد
    پاسخ

    حتما داستان نويس خوبي بشين.
    + بي نام 
    سلام
    استفاه کردم از مقاله. تشکر از حسن انتخابتون
    پاسخ

    سلام. نوش جانتون.
    + مرسي 


    سلام

    "وقتي شروع به نوشتن داستان مي‌کنيم، انگار دري از آسمان به روي ما باز شده است." واي واي واي من اين جمله رو باهمه وجودم حس کردم. عجب قلمي داره. من با من او ش زندگي ميکردم. چقدر دوسش داشتم. ممنون که اين حس خوب رو گذاشتيد.

    پاسخ

    سلام. خواهش مي شود.
    + ذره بين 
    آخـــــــــــــــــي!
    خدا رو شکر که من همون موقع تو عالم نوجووني از نمايشگاه مدرسمون يه نسخه از ارميا خريدم و قدّ خودم در فروش رفتن اين نسخه هاي روي دست مانده سهم داشتم!

    و چه روز و شبهايي که با خوندن و خوندن و خوندن ارميا نگذروندم...
    پاسخ

    خدا اجرتون بده.