بهای ادبیات به دلار!
- سلام علیکم. آقای آتشین صدف
- سلام علیکم و رحمه الله. بله بفرمایید.
- خوبین ان شاء الله.
خواستم بگم مرسی که دیدم با او جوابی که اول دادهام ناهمساز است. گفتم: ارادت دارم.
خودش را معرفی کرد. پدرش را میشناختم. پدری نامدار در سیاست که دستی نیز در ادبیات و نوشتن دارد.
- استاد ببخشید.
- جان بفرمایید.
- یه درس ادبیات فارسی داریم برای بچههای حسابداری. خواستیم اگه شما قبول کنید...
- کارشناسیاند؟
- آره، دیپلم گرفتن اومدن دانشگاه.
- چند واحده؟
- سه واحد.
نمیدونی چقدر خوشحال شدم. فکر کن. یک درس سه واحدی ادبیات فارسی خالص. یه فرصت بعد از مدتها که بازخوانی کنم چیزهایی را در طی سالها خواندهام و تازهخوانی کنم چیزهایی را که در طی این سالها نخواندهام. آن وقت هفتهای دو ساعت و نیم دربارهاش حرف بزنم؛ از
آهوی کوهی در دشت چگونه دودا یار ندارد بی یار چگونه رودا
داستانهای مینیمال.
پذیرفتم و قرار مدار برای روز و ساعت و خداحافظی.
تا نیم ساعت بعد همچنان گرم و کیفور بودم. درست مثل موقعی که با موتور بخوری زمین و بلند بشوی و بیایی خانه و نیم ساعت بعد ببینی تمام بدنت درد میکند.
خودم را گذاشتم جای دانشجوها. آخر دانشجوی حسابداری سه واحد ادبیات فارسی! آن هم در روزگاری که دانشجوی ادبیاتش هم خیلی اوقات ادبیات را جدی نمیگیرد. حالا دانشجوی فلسفه یا تاریخ هم بودند میشد توضیح داد که آقا ادبیات به کار رشتهی شما هم میآید ولی آخر ادبیات به چه درد دانشجوی حسابداری میخورد؟ تازه دانشجویی که چهار سال ادبیات خوانده توی دبیرستان و رُسَش را کشیدهاند و امتحانش را داده.
بخواهم بگویم همه باید یه حداقلی از ادبیات بدانند که توی آن چهار سال دانستهاند ولی بیشتر از آن چه؟
حالا من ماندهام که در زمانهی دلار، هر دانه، از قرار 2935 تومان، چگونه دانشجوی حسابداری را قانع کنم که ادبیات به دردش میخورد؟ تازه بعد از این، مشکل بعدی این است که از ادبیات چه برایش بگویم که به کارش بیاید.
بچهها به دادم برسید. تو رو خدا.
کلمات کلیدی : ادبیات فارسی، رشته ی حسابداری، کارشناسی، دلار، فایده ی ادبیات