سرّ خودستایی هنرمند
یکی از پرسشهای دیرینهام که این روزها دوباره در ذهنم پروندهاش به جریان افتاده، این است که چرا هنرمندان درجه یک و حتی درجه دو با پایینتر کم و بیش خودستایی کرده و میکنند؟ برای مثال ببینید:
حافظ
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ سرود زهره به رقص آورد مسیحا
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید که گفته سخنت میبرند دست به
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز
حافظ از معتقدان است گرامی دارش زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی هیچش هنر نبود و خبر نیز هم
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
چه رشک میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و حسن سخن خداداد است
سعدی
عجبست پیش بعضی که ترست شعر سعدی ورق درخت طوبیست چگونه تر نباشد
سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد تنها در این مدینه که در هر مدینهای
شعرش چو آب در همه عالم چنان شده کز پارس میرود به خراسان سفینهای
زمین به تیغ بلاغت گرفتهای سعدی سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست
بدین صفت که در آفاق صیت شعر تو رفت نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند
بچه کار آیدت ز گل طبقی از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد
فردوسی
چواین نامور نامه آمد ببن ز من روی کشور شود پرسخن
از آن پس نمیرم که من زندهام که تخم سخن من پراگندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین
اگر در کلام مولانا هم جستجویی شود حتما مواردی یافت میشود در دیوان سایر شاعران هم همین طور برای مثال خاقانی که داد همه را دیگر در آورده است. در نوشتهها و گفتگوها و مصاحبهها هنرمندان دیگر و غیر شاعر نیز کم و بیش ستایش خود و اثر خود دیده میشود. آیا این خودشیفتگی است؟ آیا ناشی از عقدهی حقارت است؟ به طوری کلی آیا چیز بدی است؟ یا خوبی است؟ یا نه خوب است و نه بد؟...
مرزبندی چالشگاه (تحریر محل نزاع)
(این اصطلاح فارسی بر ساختهی خود بنده است)
چیزی که من دنبالش هستم این است که آیا میتوان برای سخنان خودستایانهی گاهگاهی هنرمندان توجیهی یافت که از نظر روانشناختی و اخلاقی پذیرفتنی باشد؟
اقسام خودستایی:
الف) گاهی هنرمند چیزی را که واقعا دارد میستاید و گاهی ممکن است چیزی را واقعا ندارد ولی خیال میکند دارد بستاید. من کاری به نوع دومش ندارم.
ب) بعضی از خودستاییها همراه با تحقیر صریح یا ضمنی دیگران و احیانا توهین به آنهاست به تعبیری اثبات خود همراه با نفی دیگران و گاهی صرفا ستایش خود است بیآنکه تعریضی یا توهینی به دیگران باشد. من کاری به نوع اول ندارم.
در پی پاسخ:
در پژوهشهایی که تاکنون شده و بعضی از دوستان هم در نظرات این یادداشت اشاره کردند علتهای متعددی برای این پدیده بیان شده از جمله:
1. ناهنجاری روانی خودشیفتگی و عقدهی حقارت؛
2. واکنش به ستیزهجوییها همکاران؛
3. تلاش برای به دست آوردن موقعیتی بهتر نسبت به همکاران؛
4. طبعآزمایی در گونهای از اقسام رایج شعر (مفاخره) در آن روزگار؛
5. واکنش نسبت به ناقدردانی مردم روزگار و نادیده گرفته شدن خود و هنر خود؛
6. کوشش برای معرفی خود و در آمدن از گمنامی؛
7. آگاهی از جایگاه والای خود و هنر خود و شیفتگی نسبت به آن، چنان که گویی ارزش هنر شخص دیگری غیر از خود را دریافتهاند.
هر کدام از این عوامل یا مجموعهای از آنها میتواند رفتار نازشمندانهی بعضی از هنرمندان را تبیین کند. علتهای بالا را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1. علتهای درونی (=روانشناختی) بیمارگونه (یک)؛
2. علتهای بیرونی تا حدودی پذیرفتنی و البته قابل چون و چرا (دو تا شش)؛
3. علت درونی غیر بیمارگونه (هفت)؛
پاسخ:
علت شمارهی هفت چیزی است که من در پی آن بودم؛ به این معنا که معتقدم دست کم بعضی از ستایشهای هنرمندان نیکخو و معتدلی مثل حافظ را میتوان پدید آمده از این سبب دانست؛ هر چند هنوز نمیدانم که به لحاظ اخلاقی این کار چقدر قابل دفاع است.
این پاسخ به همراه نکتههای دلپذیر دیگری در مقالهی خودستایی شاعران آمده است.
نکتهی جالب این مقاله این است که وقتی این مقاله چاپ شده من یکساله بودهام. و این جادوی نوشتن است که من را شیفتهی خودش کرده است. اینکه باعث میشود دو نفر از پشت 38 دیوار بلند و ستبر همسخن بشوند و احساس کنم که چقدر به ذهن و زبان این مرد نزدیک هستم.
به قول سهراب: روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهرهی من پیداست.
و از همین جا به کودکان یکسالهای که خوانندگان احتمالی من هستند، درود میفرستم!
کلمات کلیدی : سعدی، حافظ، مولانا، هنرمن، خودستایی، خودشیفتگی، عقده حقارت، خاقانی