ترانه های نفرت، چرا؟ (2)
خب برگردیم سر بحث خودمان. همان طور که دوستان دیدند این بحث جبنههای مختلفی دارد که بسیاری از آنها سزاوار تامل و تفکر است.منتها چیزی که بنده الان برایم مهم است و برای همان این بحث را طرح کردم بخشی از این شاخ و برگ گسترده است. سوال من به طور دقیق این است:
چرا بر خلاف سنت رایج در آیین عاشقی در فرهنگ و ادب ایرانی، ترانههایی سروده و خوانده میشود و عدهای (ظاهرا بیشتر پسرها) هم طالبشان هستند که در آنها عاشق به معشوق (دختر) توهین میکند و میگوید: برو به درک، خیالی نیست، منتظرت نمیمونم و...؟
در این بحث من کاری با توهینهایی که در زندگی واقعی گاهی پسری به دختری میکند که حالا شاید قبلا مورد علاقهی او هم بوده، ندارم. بحث من ترانه است. چرا عدهای از پسرها در خلوت خودشان از این ترانهها گوش میدهند و خوششان میآید و آنها را زبان حال خودشان میدانند و وقتی آن را زمزمه میکنند در واقع آنها دارند به معشوقی که حتی ممکن است در آن لحظه برای آنها مصداق عینی و مشخصی هم به عنوان معشوق توی ذهن و زندگیاش نداشته باشد میگویند. به تعبیر سیروس شمیسا "معشوق کلی" که غالبا هم مونث است.
نکته: بحث "معشوق کلی" بحث مهمی در فهم ادبیات عاشقانی فارسی است که آقای شمیسا حداقل در دو کتاب آن را مطرح کرده: یکی سیر غزل در شعر فارسی و دیگری کتاب نگاهی به فروغ فرخزاد. ببخشید الان هیچ کدام از این کتاب ها پیشم نیست و گرنه آدرس میدادم.
برای مثال این ترانه رو ببین.
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
یکی مثل من عاشق
یکی مثل تو بود
اومد که فریاد بزنه
اما دیگه نایی نداشت
خواست بمونه پیشش ولی
تو قلب اون جایی نداشت
آی دختره آی بی وفا
آی تو که تنهام میذاری
تو قاب عکست جای من
عکس کیو می خوای بذاریییییی
برو برو که مثل تو
زیاده توو دنیا واسم
برو برو ولی بدون
که تا ابد جایی نداری تو دلم
زدم به سیم آخر و
گفتم ولش کن بیخیال
اون واسه من یار نمیشه
بی خیال این عشق محال
گفتم توی مرام ما منتکشی
نیست با مرام
می خواد بره خوب به درک
همینی که هست ختم کلام
حالا مقایسهاش کن با این:
اگه بی تو تنها ،گوشه ای نشستم
تویی تو وجودم ، بی تو با تو هستم
اگه سبز سبزم ، تو هجوم پاییز
ذره ذره ی من ، از تو شده لبریز
ای همیشه همدم ، واسه درد دلهام
عطر تو همیشه ، جاری تو نفسهام
ای که تارو پودم ، از یاد تو بی تاب
با منی ولی باز دوری مثل مهتاب
بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم
بی تو اما یادت با منه هنوزم
تویی تو ی حرفام ، تویی تو نفسهام
ولی جای دستات ، خالیه تو دستام
من به شوق و یاد بارون ، زندم و پژمرده نمیشم
تشنه ی یه قطرم اما ، زرد و دل آزرده نمیشم
سخته وقتی تو غزلها ، از من و تو واژه ای نیست
سخته بی تو با تو بودن ، سخته اما چاره ای نیست
بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم
بی تو اما یادت با منه هنوزم
کلمات کلیدی : عشق، غزل، ترانه، ترانه نفرت، سیروس شمیسا