مجری بیکلام
یکی از فانتزیام اینه مجری یه برنامهی تلویزیونی بشم. بعد بیام جلوی دوربین و با دست و سر و سینه اشاره کنم که سلام. بعد زل بزنم به دوربین یعنی بیننده و چند دقیقه همین طور بمونم یعنی با چشمام حرف بزنم. و چند تا لبخند بزنم به معانی مختلف مثل چطوری؟ میخوامت؟ ممنون که ما رو میبینی؟ چه خبر؟ کلی برنامه داریم واست؟ و... . بعد با دستم دعوت کنم بینندهها رو که اولین بخش برنامه را ببینند. یعنی نه رودهدرازی، نه پخش موسیقی، نه کلمات عاطفی نخنما، نه جملههای کلیشهای مهوّع فقط نگاه فقط لبخند. یک حالی از بعضی از این مجریا بگیرم که کف کنن و ماستاشونو کیسه کنن.
کلمات کلیدی : تلویزیون، فانتزی، مجری