عشق و مهندسی معکوس!
عنوان فرعی: چگونه عاشق نشویم!؟
برایم ایمیل زده و چند سوال درسی پرسیده بود که جواب دادم. آخرش نوشته بود یه سوال غیردرسی:
اگر آدم عاشق کسی بشه که نباید بشه یا نمیخواد عاشقش باشه ولی هر کاری میکنه نمیتونه بهش فکر نکنه و اون قدر بهش وابسته شده که یه کم که نبیندش، صداشو نشنوه، دلتنگش میشه و روز به روز هم اوضاعش داره بدتر میشه چی کار باید بکنه؟
برایش نوشتم باید از مهندسی معکوس استفاده کنه.
ایمیل را فرستادم. طولی نکشید که دوباره برایم میل فرستاد. نگو او هم الان پشت مانیتور نشسته. خلاصه ایمیلبازی ما شروع شد و شد چتمیل!
- مهندسی معکوس دیگه چیه؟
- یه داستان از عطار نیشابوری براتون بگم بعد خودتون متوجه میشین. تو منطقالطیر این داستان را آورده:
بود مردی شیردل خصم افکنی / گشت عاشق پنج سال او بر زنی
داشت بر چشم آن زن همچون نگار / یک سر ناخن سپیدی آشکار
زان سپیدی مرد بودش بیخبر / گرچه بسیاری برافکندی نظر
مرد، عاشق چون بود در عشق زار / کی خبر یابد ز عیب چشم یار
بعد از آن کم گشت عشق آن مرد را / دارویی آمد پدید آن درد را
عشقِ آن زن، در دلش نقصان گرفت / کار او برخویشتن آسان گرفت
پس بدید آن مرد، عیب چشم یار / این سپیدی گفت: کی شد آشکار
گفت: آن ساعت که شد عشق تو کم / چشم من عیب آن زمان آورد هم
چون ترا در عشق، نقصان شد پدید / عیب در چشمم چنین زان شد پدید
...
گرفتین؟
برایم نوشت: اذیتم نکنین لطفا قشنگ حرفتونو بزنین. به اندازهی کافی حالم بد هست.
نوشتم: عطار میگه وقتی عشقت به معشوقت کم شد، عیباش رو میبینی. حالا تو بر عکسش کن یعنی عیبهایش را پیدا کن و ببین تا عشقت به او کم بشه.
نوشت: آهان از اون لحاظ.
نوشتم: آره. بسه دیگه میخوام برم بخوابم شب بخیر.
کلمات کلیدی : عشق، عطار، منطق الطیر، مهندسی معکوس