و اما شاعر این غزل!
کنون که در چمن آمد، گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود (حافظ)
سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد
به آب چشم صراحی و سوز سینهی عود (فغانی)
قلم به طالع میمون و بخت بد رفته است
اگر تو خشم کنی ای پسر و گر خشنود (سعدی)
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد خواهم ازین پس به بوی او پیمود (سعدی)
غزلسرا شدم از دست عشق و دستزنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود (مولوی)
به نقد، خاک شدن کار عاشقان باشد
که راهبند شکستن خدایشان بنمود (مولوی)
ز نیک و بد نتوان رست تا خرد باقی است
که جامه از کف هشیار مشکل است ربود (کمال خجندی)
این غزل را آقای دکتر سیروس شمیسا در کتاب سیر غزل در شعر فارسی آورده ص 264. اما حرف به کجا رسیده بود و این شعر را شاهد بر چه چیزی گرفته؟ خودت بخون:
دکتر سیروس شمیسا: محدود بودن زبان و مضمون غزل به حدی است که غالبا غزلها شباهت فوقالعادهای به یکدیگر دارند. به طوری که به جز شاعران صاحب سبک نمیتوان در باب هویت گویندهی یک شعر به آسانی اظهار نظر کرد.
برای این که این معنی به خوبی روشن شود ما از غزلیات چند شاعر معروف ابیاتی را استخراج کرده و در زیر هم نوشتهایم به طوری که غزل مستقلی شده است و به هیچ وجه بوی تصنع از آنها به مشام نمیرسد. البته فقدان ظاهری وحدت طولی که گویا از ذاتیات غزل است به طبیعی جلوه نمودن غزل جعلی زیر کمک کرده است.[1]
و البته یک غزل دیگر را هم شبیه بالایی آورده.
[1] . سیر غزل در شعر فارسی، دکتر سیروس شمیسا، ص 263.
کلمات کلیدی : مولوی، سعدی، حافظ، فغانی، کمال خجندی