نگاه خیره ی پدر
چندسالی میگذرد از وقتیکه اولین بار صدای حسین پناهی را شنیدم که میخواند:
...
ما باید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
و وقتی دیدیم به نقطهای خیره ماندهاند برایشان یک استکان چای بریزیم
پدران، پدران، پدرانمان را
ما باید دوست بداریم
...
سالهاست که از پدر شدنم میگذرد ولی تازه مدتی است که میبینم بیآنکه بخواهم گاهگاه به نقطهای خیره میمانم. شاید پیشازاین هم گاهی اینگونه بودهام؛ ولی گویا فاصلهی بین تکرار آنها آنقدر زیاد بوده که متوجه نشدهام؛ اما این روزها... و چقدر دوست دارم کسی برایم یک استکان چای بریزد.
کلمات کلیدی : شعر، حسین پناهی، چای، پدر، نگاه خیره