طراحی وب سایت مهارت های زندگی - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه شیفته بازی و دل باخته سرگرمی و طرب است، خردورزی نکرده است . [امام علی علیه السلام]

مهارت های زندگی و پیشگیری از اعتیاد

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 94/12/15 9:55 صبح


 

مصاحبه ی ستاد مبارزه با مواد مخدر با بنده



لزوم توجه به آموزش های مهارت های زندگی برای پیشگیری از اعتیاد

 

 

 

 

 




کلمات کلیدی : مهارت های زندگی، شادی، رسانه، اعتیاد، پیشگیری

دعوت به همکاری پژوهشگر و مدرس

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/12/14 6:45 صبح

 

دوستانی که در زمینه‌ی روانشناسی و مهارت‌های زندگی تحصیلات یا سوابقی دارند و توانایی کار پژوهشی یا برگزاری کارگاه در این زمینه را دارند، دعوت به همکاری می‌شوند. دوستانی که تمایل دارند، می‌توانند رزومه‌شان را به آدرس زیر بفرستند.


Ms.sahel2@gmail.com







کلمات کلیدی : مهارت های زندگی، روانشناسی، پژوهش، دعوت به همکاری، کارگاه

تواضع آزاردهنده!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/2/15 12:2 صبح

 

 

بهت نگفته بودم با اجازه ی شما یه دوره ی آموزشی مهارت های زندگی شرکت کردم. دیروز اولین جلسه اش بود. چند تا نکته ی شنیدنی استاد گفت که گفتم شاید برای تو هم جالب باشد.


1. بیشتر دختران ایرانی طبق پژوهش هایی که شده تا سن سه سالگی بلدن از با بچه شون بودن لذت ببرند و ارتباط سالم و موثر برقرار کنند بعدش دیگه نمی دوننو نمی تونن.


2. در چین وقتی جوانی می خواهد ازدواج کند، قبل از هر اقدامی باید چند جلسه دوره ی مهارت های زندگی را بگذراند و گواهینامه بگیرد.


3. پژوهش ها نشان داده که در کلاس ها و برنامه های مختلط بعد از گذشت 5 جلسه حداقل 40 درصد دلبستگی و وابستگی بین دو جنس ایجاد می شود؛ حتی اگر هر کدام متاهل باشند.


آخر جلسه از تک تک ما پرسید از این کلاس چی یاد گرفتید؟ احساستون درباره این کلاس چی هست؟ هر کسی چیزی گفت به من که رسید گفتم یاد گرفتم که خیلی چیزها هست که نمی دانم و احساسم این است که ای کاش این دوره رو خیلی زودتر ا اینها می گذراندم. استاد چند ثانیه سکوت کرد و بعد با لبخندی گفت: تواضع شما من رو آزار می ده.


این را نگفتم که بگویم حالا من مثلا خیلی آدم باحالیم که البته دروغ چرا، هستم مثل خود تو. جمله اش واسم شگفت آور بود. نیست؟





کلمات کلیدی : تواضع، مهارت های زندگی، دختران ایرانی، آزار، چین، گواهینامه، کلاس مختلط

7 چیز که باید از دیگران انتظار نداشته باشید!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/8/8 1:51 عصر

 

 

از متنی به زبان انگلیشی خوشم آمد، برایت می گذارم اینجا اگر لازم بود، بفرما ترجمه کنم.

 

خب انگار دوستان همه انگلیسی فول هستن. پس با اجازتون برای خودم ترجمه‌اش می‌کنم کم‌کم. لطفا کسی نخونه

 

 


7 چیز که باید از دیگران انتظار نداشته باشید!

 نوشته‌ی مارک چرنوف



من به این دنیا نیومده‌ام که اون جور که تو توقع داری زندگی کنم و تو هم به این دنیا نیومدی که اون جور که من توقع دارم زندگی کنی. (بروس لی)

 

علت اصلی بیشتر ناامیدی‌ها در زندگی، انتظارات نابه‌جا است؛ به‌خصوص وقتی پای روابط و تعامل با دیگران به میان می‌آید. متعادل کردن انتظاراتتان از دیگران، ناامیدی و رنج شما و آنها در زندگی را تا حد زیادی کاهش می‌دهد و به شما کمک می‌کند که به جای تمرکز روی چیزهای کم‌اهمیت یا بی‌اهمیت، دوباره روی چیزهای مهم تمرکز کنید.


پس حالا دیگر وقت آن رسیده که


1. از اینکه انتظار داشته باشید که دیگران با شما هم‌‌رای باشند، دست بردارید...(ادامه ندارد!)

 

 

امروز کاری کردم که بایستی و معمولا زودتر انجام بدهم و می‌دهم و آن جستجو در نت است برای دانستن اینکه آیا پیش از این، کسی این متن را ترجمه کرده یا خیر؟ چون دیدم ترجمه شده لینکش را اینجا می‌گذارم و من متن دیگری را که عنوانش برایم جذاب است و در این همین رابطه است، ترجمه می‌کنم.ا

 

نکته‌ی جالبی که با توجه به آدرس این لینک کشف کردم، سایتی است به نام Wikihow؛ سایتی به سبک ویکی‌پدیا با موضوع روش انجام دادن کارها. با نگاهی به بعضی لینک‌های صفحه‌ی اول چیزهای جالبی می‌بینی از روش درست کردن سالاد تخم مرغ تا روش بستن شال برای با حجاب شدن. اما عنوان مقاله‌ای که انتخاب کردم:


 

How to Stop Expecting Too Much from People

 

چگونه از دیگران انتظار بیش از حد نداشته باشیم؟

 

 

روابط آدم‌ها بسیار پیچیده است. اغلب ما وقتی ارتباطاتی را در هر حیطه‌ای از زندگی‌مان آغاز می‌کنیم، اول کار هیچ مشکلی نمی‌بینیم و این موضوع ممکن است باعث شود که انتظار داشته باشیم از دیگران تنها چیزهای مثبت ببینیم. اگر شما احساس می‌کنید که در زندگی‌تان، دیگران پیوسته شما را ناراحت می‌کنند، شاید به این خاطر باشد که شما دارید آنها را با انتظاراتی که قادر به برآورده کردنشان نیستند، ناراحت می‌کنید.


انتظارات غیرواقعی اغلب منجر به عصبانیت، ناامیدی و رنجش می‌شود. با تجدیدنظر در شیوه‌ی برخوردتان با دیگران، می‌توانید شادی‌ بیشتری را در روابطتان با آنها تجربه کنید. تمرینها و نگرشهایی هست که می‌تواند به شما کمک کند تا رفتار خود را اصلاح کنید.

 

در این مقاله بیان خواهد شد که چگونه می‌توان از دیگران انتظار بیش از حد نداشته باشید...

 


 


گام‌ها


1: برای سلامتی خودتان، در انتظاراتی که از مردم دارید، تجدید نظر کنید.
یک دلیل مهم برای رها کردن انتظارات غیرواقعی این است که مطالعات نشان داده افرادی که چنین انتظاراتی از دیگران در سر می‌پرورند، دچار ناراحتی‌های روحی به‌ویژه اضطراب، افسردگی و نارضایتی می‌شوند. واقع‌بینی بیشتر، می‌تواند رضایتمندی و به طور کلی سلامت روانی شما را افزایش دهد.


 

2: در انتظارات کودکی تجدیدنظر کنید.
بسیاری از ما وقتی سن کمتری داریم، در جستجوی نمونه‌ی کامل و بی‌عیب هر چیزی هستیم اما به وقتی بزرگ‌تر می‌شویم، یاد می‌گیریم که رسیدن به چیزهایی مانند مرد بی‌عیب و نقص، کودک بی‌عیب و نقص، دوست بی‌عیب و نقص، شغل بی‌عیب و نقص و بدن بی‌عیب و نقص، محال است. بهتر آن است که چنین مفاهیمی را تبدیل کنید به اموری دسترس‌پذیر مانند همسری خوب یا شغلی رضایت‌بخش تا همسر یا شغلی کامل و بی‌عیب و ایراد.


عادت پرتوقع بودن، ریشه در دوران کودکی دارد. کودکان تک‌والد یا دووالد که انتظارات بیش از حدی از والدین خود دارند، اغلب در دوران جوانی فاقد اعتمادبه‌نفس هستند. آنها ممکن است شروع کنند به اینکه به وسیله‌ی معیارهای دیگران، درباره‌ی خود قضاوت کنند یا سخت کار کنند تا به عنوان یک آدم بالغ، "کامل" باشند. باید در خود تامل کنید که آیا شما نیز در کودکی چنین عادتی پیدا کرده‌اید؟ و تلاش کنید که به جای انتظارهای نابه‌جا از دیگران، تایید و ستایش و  اطمینان خاطر دوباره‌ی خود را به آنها تقدیم کنید.

 

با وجود این واقعیت که ما کمال‌پرستی را به عنوان راهی برای مشخص کردن افراد هدف‌گرا و سازمان‌یافته در فرهنگ غرب به کار می‌بریم، افزون بر آن می‌تواند عادت یا خصوصیتی زیان‌بخش باشد. هیچ کسی نمی‌تواند حالت کامل یک چیزی را به چنگ آورد؛ بنابراین کمال‌گرایی افراطی باعث پدید آمدن انتظارات فردی یا شغلی غیرعقلانی می‌شود.


3. فهرستی از افرادی که معمولا شما را با برآوردن نکردن انتظاراتتان ناامید می‌کنند تهیه کنید.

  با پذیرش این احساسات نومیدانه، شاید بتوانید دریابید به طور کلی چه انتظارات نابه‌جایی از دیگران در محیط کار یا خانه دارید. اگر شما نسبت به یکی از جنبه‌های زندگی‌تان احساس امنیت یا رضایت نکنید، احتمالا تا زمانی که بعضی مسائل دیگر روشن نشود، نتوانید انتظارات واقع‌بینانه‌ای از دیگران داشته باشید.


4. به تفاوت بین توقع و وابستگی توجه کنید.

آدم‌ها معمولا نسبت به افرادی که با آنها نزدیکی‌ بیشتری حس می‌کنند، سختگیرتر هستند. وقتی ما به کسی وابستگی داریم، برآورده نشدن توقعاتمان، بر ما سنگین‌تر خواهد بود.

اگر فهرست شما با نام افرادی پر شده که شما به آنها نزدیک هستید، شاید شما بیش از حد متکی به آنها هستید. همه مهارت‌های یکسانی ندارند. دوباره ارزیابی کنید که آیا مسئولیت‌های نامعقولی بر دوش آنها نگذاشته‌اید؟ یا اینکه شما باید بردبارتر باشد و به آنها فرصت دهید تا بتوانند انتظارات شما را برآورده کنند.

 

5. فهرستی از ویژگی‌های مثبت کسانی که دوستشان دارید تهیه کنید.

 شاید یک ویژگی مثبت، مربوط به یک ویژگی منفی باشد که در آغاز رابطه‌تان از دیدتان پنهان مانده است؛ برای مثال یک آدم بی‌غل و غش ممکن است در بیان احساساتش رک باشد یا یک آدم خوش‌مشرب ممکن است لجوج باشد. به هر حال کار راحت‌تر این است که تصویر واقع‌بینانه‌تری از شخصیت کسی پیدا کنید تا اینکه بخواهید ویژگی نامطلوبی از دید خودتان را در او تغییر دهید.

 

6. خودتان را درگیر یک فعالیت عاطفی سازنده کنید.

برای مثال در یک گروه حمایت‌گر شرکت کنید یا مثلا برای همکاری با یک مرکز نگهداری کودکان بی‌سرپرست، داوطلب شوید یا در یک بیمارستان، به بیماران کمک کنید یا هر فعالیت دیگری که این فرصت را برای شما فراهم کند که مردم کوچه و بازار را ببینید و به آنها کمک کنید. فعالیتی را انتخاب کنید که شما در آن دارای نقش حامی باشید نه نقش مدیر.


مسئله‌ی داشتن انتظارات غیرواقع‌بینانه شاید نشان‌دهنده‌ی این باشد که شما خیلی روی خودتان زوم کرده‌اید. روان‌درمانگری به نام آلبرت الیس، می‌گوید: کجا نوشته‌ است که دیگران باید آن‌گونه که ما از آنها می‌خواهیم باید رفتار کنند. البته این ممکن است بهتر باشد اما بایدی در کار نیست.

 

7. تلویزیون کمتر تماشا کنید.

برنامه‌های تلویزیون تصویری غیرواقعی از جهان به ما نشان می‌دهد. به جای میخکوب شدن پای تلویزیون، وقتتان را در کنار کسانی که دوستشان دارید، بگذرانید یا دست‌کم پای آن دسته از برنامه‌ها بنشینید که هم قوت‌های آدم‌ها را  چه در نقش همسر و چه در نقش همکار و چه در نقش والدین یا چه در نقش فرزندان و... نشان می‌دهد و هم ضعف‌های آنها را؛ نه فقط قوت‌های آنها یا تنها ضعف‌های آنها را.

 

8. از ادبیات خودیاری (Self-help) فاصله بگیرید.

کتاب‌هایی با چنین رویکردی ممکن است برای ایجاد اهداف‌ و اندیشه‌های مثبت، مفید باشند؛ اما ممکن است اهدافی که از این راه پدید می‌آید، غیرواقعی باشند. افراد کمی وجود دارد که هر روز در بهترین حالت خود باشند؛ بنابراین به این مسئله توجه داشته باشید کسانی با آنها تعامل دارید، غالبا بین حال خوب و بد در نوسان هستند و ممکن است در آن لحظه که شما با او در ارتباط هستید، در بهترین حالت خود نباشد.

 

9. هرگز انتظار نداشته باشید که دیگران بداند شما چه احساسی دارید؛ اگر خودتان به او نگفته‌اید.

بسیاری از اوقات ما انتظار داریم که دیگران تنها با دیدن یا حرف زدن با ما، احساسمان را درک کنند. باید توجه داشت که چشم انداز عاطفی مردم کاملا با ما متفاوت است؛ لذا نباید انتظار داشت آنها نسبت به چیزی که از آن بی‌خبرند، پاسخگو باشند.

 

10. با کسانی که می‌دانید انتظاراتشان از دیگران واقع‌بینانه است، مشورت کنید.

شاید بتوانند برای شما شرح دهند که چگونه آنها توانسته‌اند انتظاراتشان ا دیگران را متعادل کنند. شما هم تلاش کنید که از روش آنها در زندگی‌تان استفاده کنید.

 

11. به انتظارات واقع‌بینانه به عنوان مجموعه‌ای از مهارت‌های باارزش نگاه کنید.

همین که توانستید توقع‌های خود از دیگران را باز تعریف کنید، شما می‌توانید این مهارت‌ها را در تصمیم‌های دیگر خود در زمینه‌های تجارت، سلامت، بازنشستگی و غیره نیز به کار بندید. اگر شما بتوانید یاد بگیرید که اهدافی دسترس‌پذیر برای خود تعیین کنید، به مهارتی مفید دست یافته‌اید.

 

 

خوشبختانه ترجمه‌ی این متن تمام شد. شما میتوانید یکی از موضوعات زیر را برای ترجمه به من پیشنهاد دهید.


1. How to Forget the Love of Your Life


2. How to Write Satire About Current Events


 

 




کلمات کلیدی : مهارت های زندگی، خطاهای شناختی، انتظارات، ویکی هو، wikiHow

دانشگاه مختلط و شناخت جنس مخالف؟!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/5/13 2:45 عصر


مصطفی گفت: به نظر من همین وضعیت مختلط لازمه. این جوری بهتر همدیگه رو می‌شناسن. فردا که رفتن تو جامعه سر کار به مشکل بر نمی‌خورن.

گفت: بیا دقیق‌تر به این مسئله نگاه کنیم.

اولا به نظر تو اگه دخترا جدا و پسرا جدا باشن دیگه نسبت به جنس مخالف شناخت پیدا نمی‌کنن. افراد خانواده و فامیل و مراجعه به ادارات و بازار برای خرید و ارتباط با رسانه‌هایی مثل تلویزیون و کتاب و روزنامه و... کلا فینیش؟

ثانیا این شناختی که می‌گی منظور چه جور شناختیه. منظورت شناخت تک تک افراد جنس مخالف با ویژگی‌های خاصشون که نیست؟ که اگه منظور این باشه هیچ دو آدمی دقیقا مثل هم نیستند و اطلاعاتی که درباره‌ی هر کسی به دست بیاری به درد ارتباط با بقیه نمی‌خوره.

اگه نه، منظورت ویژگی‌ها کلی و عمومی جنس مخالفه. خب این نیازی نیست که بری چشم تو چشم جنس مخالفت بدوزی که اینا را پیدا کنی. مگه این که با روش تحقیق استاندارد بیای فرضیه بدی و نمونه‌گیری کنی بعد آزمون و...!
راهش خوندن آیات و روایات و کتاب‌های روان‌شناسی و صحبت کردن با بزرگتر‌های عاقل و با تجربه است. تازه مگه دختر- پسرای دانشجو چقدر تو دانشگه فرصت پیدا  می‌کنند که بخوان این جور شناختی را به دست بیارن؟

یکی از بچه‌ها هول کرد و گفت: به قول خودت فرصت زیادی ندارند که با هم ارتباط داشته باشند پس دیگه از چی می‌ترسی بذار کنار هم تو دانشگاه درس بخونن.

 گفت: ببین این فرصت کم واسه شناخت پیدا کردن کافی نیست ولی واسه از راه به در کردن کافیه. چون یه نگاه، یه لبخند، یه طرز لباس پوشیدن خاص، یک ناز و عشوه، یه چشمک، یه متلک... همه‌ش تو دو سه ثانیه ممکنه اتفاق بیفته ولی فکر و خیال آدم رو روزها و بلکه سال‌ها می‌تونه به خودش مشغول کنه و بعدشم آدمو بکشونه به جاهایی که نباید بکشونه.

حبیب گفت: خوابگاه‌ها هم که حموم درس و حسابی ندارن که... (خنده‌ی مرگبار حضار)

 این رفیقمون که هول کرده بود، ادامه داد: خب همین‌ها که گفتی تو کوچه و خیابون و... هم می‌تونه اتفاق بیفته حالا تو دانشگاه نشد تو یه جای دیگه.

 گفت: حالا اونجا رو ما فعلا شاید نشه کاریش کرد ولی دلیل نمی‌شه که اینجا هم که می‌شه کاری نکرد. بالاخره زمینه‌ی گناه را هر چه کمتر کنیم بهتره. یک چیز دیگه هم بگم. خود پسرا که ارتباطاتشون با هم یا خود دخترا با هم که خیلی بیشتر از ارتباط با جنس مخالفه؛ تو کلاس، تو خوابگاه و اصلا خودشون هم همجنس اطرافیانشون هستن واقعا چقدر همدیگه رو می‌شناسن؟ یا اگه هم می‌شناسن، این شناخت چقدر مانع به وجود اومدن مشکلات ارتباطی بین اونا شده؟ تا چه برسه که بخوان جنس مخالف رو بشناسن که دو دقیقه که با هم صحبت می‌کنن، هزار تا فکر و خیال جور و ناجور درباره‌ی هم می‌کنن!

جواد که تا الان ساکت بود. یک چشمی نگاهی کرد و گفت: تو هم دیگه خیلی بدبینی.

گفت: ببین پسر خوب. اولا که  من الان سی و هفت سالمه و کلی موی سفید دارم. 14 ساله ازدواج کردم. یک پسر 13 ساله دارم و یک دختر چهار ساله. لااقل هفت سال دانشگاه درس خوندم و خوابگاه خوابیدم و وام صندوق رفاه دانشجویان گرفتم و کلی عکس با شورت ورزشی دارم. (خنده‌ی شدید حضار) و لااقل 10 ساله که دارم تو محیط‌ها مختلط و تک جنسی رسمی و آزاد درس می‌دم. و چند سالی هم واسه تبلیغ تو خوابگاه‌های دخترونه که هیچ کدومتون تجربه‌شو ندارین...

یکی از بچه‌ها گفت و آرزوشو داریم... که پس گردنی محکم من حرفش رو بدرقه کرد و البته مشتی هم حواله‌ی من کرد که خوشبختانه به آرش خورد. و به سرعت جام رو عوض کردم چون دیگر حاشیه‌ی امنم رو از دست داده بودم... "گفت" ادامه داد:

آره و خوابگاه‌های پسرانه . هنوز بگم؟ پنج ترم مشاوره خونده‌ام تو شهید بهشتی و همین الانش هم تو یه مرکز ملی مشاوره ارزیاب محتوایی هستم. حالا دیگه اگه ندونم چه خبره، باید برای لای جرز دیوار تغییر کاربری بدم. (باز هم خنده‌ی شدید حضار)
آقا مشکلات ارتباطی‌ای که بچه‌های ما با جنس مخالف دارن. ریشه‌های مهم‌تری داره از جمله نداشتن مهارت‌های زندگی؛ مثل مهارت اعتماد بنفس، مهارت تصمیم‌گیری، مهارت کنترل خشم، مهارت مواجهه با ناکامی، مهارت کنترل استرس، مهارت برنامه‌ریزی و... که اینا با مطالعه و مشاوره و کلاس‌ها و کارگاه‌های آموزشی-تربیتی حل می‌شه. نه این که سر کلاس بلوتوث روشن کنم و واسه دخترا کلیپ‌های ممنوعه بفرستم یا برم با دختر خوشگل/ پسر خوش تیپ کلاسمون تو کافی شاپ کافه گلاسه بخورم... آره داهاش.

 
بخش اول این گفتگو

بخش دوم این گفتگو

بخش سوم این گفتگو




کلمات کلیدی : دختران، پسران، تفکیک جنسیتی دانشگاه ها، شناخت حنس مخالف، مهارت های زندگی