طراحی وب سایت مددپور - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما تکیه گاه میان راهیم . آن که از پس آمد به ما رسد ، و آن که پیش تاخته به ما بازگردد . [نهج البلاغه]

ما و آیین جوانمردی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/11/8 6:19 عصر

 

مدتی است متوجه شده‌ام چند سالی است که در سطح عموم مردم و تا آنجایی که پای ابراز احساسات به قهرمانان کربلا در میان است، کسی که بیش از همه مورد توجه مردم است، حضرت ابوالفضل(ع) است. با نگاهی به سوژه‌ی نوحه‌ها، نام گذاشتن روی بچه‌ها و... این ادعا ثابت می‌شود. البته وقتی پای مباحث علمی و تحلیلی و نظری به میان می‌آید، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بیشتر مطرح می‌شود. خیلی اوقات به این فکر می‌کنم که چرا؟ یعنی برای من غیرطبیعی است، چون قاعدتا در بخش اول هم حضرت امام حسین(ع) باید بیشتر در نظرها باشد؟

 

 

همه یا بیشتر سبب‌هایی که دوستان فرمودند یا بعدها کسانی خواهند فرمود درست و من قبول دارم. اساسا پدیده‌های اجتماعی معمولا بیش از یک سبب دارند؛ اما من می‌خواهم به سببی اشاره کنم به گمانم اصلی‌ترین یا یکی از اصلی‌ترین سبب‌ها است.


حضرت ابوالفضل(ع) نماد چیزی است که روزگاری در این سرزمین فراوان بود و امروز کمیاب است و غمگنانه باید گفت روز به روز هم کمیاب‌تر می‌شود و در همان حال همه آرزو داشتنش را داریم و دوست داریم سکه‌ی رایج باشد و از نداشتنش در رنج و عذاب وجدانیم؛ اما چون داشتنش دردسر دارد و نداشتنش آسان‌تر، نداشتنش به مذاق ما خوش‌تر می‌آید و  به همین خو کرده‌ و به ستایش مظهر آن بسنده کرده‌ایم. آن همان است که "جوانمردی" و "فتوت" نام دارد.


اگر بخواهیم از منظر روانکاوی به این پدیده نگاه کنیم، می‌توان گفت که جامعه‌ی ایرانی چند سالی است که دارد از مکانیسم دفاعی "جبران" یا شاید مکانیسم "جا به جایی" یا مکانیسم روانی دیگری استفاده می‌کند. در حالت اول می‌توان گفت که سعی می‌کند، این نقص خود را به اظهار ارادت به کسی که قله‌ی فتوت و جوانمردی جبران کند و از طریق احساس می‌کند یا وانمود می‌کند که خود او هم به این اوج دست یافته و در حالت دوم می‌توان گفت حالا که او می‌بیند، نمی‌تواند به حقیقت این صفت در درون خودش دست پیدا کند، به جای آن می‌آید و از کسی که معدن این صفت است قدردانی می‌کند و او را بی‌حد و حصر ستایش می‌کند و از این راه تسلای خاطری پیدا می‌کند.


ببخشید اگر تلخ بود. قصد جسارت به قوم دوست‌داشتنی ایرانی را نداشتم که خود از آنم و کارد دسته‌ی خود را نمی‌برد؛ اما عشق من به تبارم نباید باعث شود و نمی‌شود که کاستی‌ها و عیب‌هایش را نبینم و برای درمانش به راهی نیندیشم.

 


نمی‌دانم شاید هم بیراه گفتم. به هر حال ببخشید.

 

از روی مهر (=لطفاً) در همین رابطه ببین:


1. شاعر ملی

 

 

قیدار امیرخانی را هنوز نخوانده‌ام ولی همان روزهای اول و شاید پیش از کاغذی شدن آن، درباره‌اش خوانده بودم. وقتی از نهاده‌اش (= موضوعش) آگاه شدم، نخستین واکنشم در ذهنم شگفتی بود از اینکه سراغ چنین نهاده‌ای رفته است: فتوت و جوانمردی یا به سخن او: جوان‌مردی.


 

از بودش و ریشه‌های دور و دراز این درخت کهن در تاریخمان، آگاه بودم؛ گرچه شگفت‌زده بودم؛ چون این نهاده را جرجیسی می‌پنداشتم در کنار محمد و عیسی و موسی و... (درود خدا بر همه‌ی آنها باد)، ولی پس از راه‌بردن به آنچه که برای تو خواننده‌ی عزیز نوشتم، دریافتم که چه گزینش درست و به‌جایی بوده و چقدر اکنون نیاز داریم به بازدیدن این مفهوم و تیره و تبار گمشده‌ی آن در دالان‌های تو در توی فرهنگ چندپاره‌ی امروز ما قوم ایرانی.

 

باز ببین:


2. قیدار داغ ما را تازه می‌کند.

 

و اما اینکه چرا شیوه‌ی اندیشیدن و زیستن جوانمردان با آن همه درخشندگی فراموش شد، پرسشی شایسته‌ی جستجو است که سال‌ها پیش در جستاری (= مقاله‌ای) از مرحوم دکتر محمد مددپور در کتاب اول از مجموعه‌ی "خودآگاهی تاریخی" پاسخی برای آن را دیدم. در آن جستار دوره‌های زندگی بشر بازنموده شده بودند و اینکه عصر پهلوانان و قهرمانان که مصداق آنها در فرهنگ ما جوانمردان بودند و در فرهنگ کشورهای آسیای جنوب شرقی مانند ژاپن، سامورایی‌ها و در فرهنگی مسیحی اروپایی، شوالیه‌ها، سپری شده و سبب این سپری‌شدن نیز کاویده شده بود.


هر چه در اینترنت گشتم، مقاله را پیدا نکردم. اگر کسی دسترسی داشت، خواهش می‌کنم، آن مقاله را از راهی مانند تایپ کردن، یا عکس گرفتن با موبایل یا فایل صوتی به شیو
ه‌ی کتاب صوتی برای دوستان بیاورد.

 

 


 




کلمات کلیدی : مددپور، امیرخانی، کربلا، امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، آیین جوانمردی، فتوت، بابایی، قیدار، قهرمانان، خود"اهی تاریخی

کودکی و حقیقت و ملکوت آسمان ها

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/4/23 11:20 صبح

  


... کودکی مظهر بی‏غرضی، بی‏تعلقی، وارستگی‏ و معصومیت و نجات است...

کودکی معصومی و فراموشی است و یک مبدأ نو، یک بازی بی‏غرضانه، یک چرخ خودآیین و جهشی آغازین و یک گلوی مقدس. آری برای بازی‏ آفرینش وجود یک بله‏گوی مقدس ضروری است...

... عیسی‏ علیه السلام به روایت متی فرمود: «بگذارید کودکان‏ نزد من بیایند و مانع آنان نشوید؛ زیرا پادشاهی‏ آسمانی به چنین کسانی تعلق دارد.» یا در روایت‏ مرقس و لوقا آمده: «یقین بدانید که اگر کسی‏ پادشاهی خدا را مانند کودک نپذیرد هیچ وقت وارد آن نخواهد شد.»

ادیان که کودکان را «برکت‏ خداوند» و گلی از گلهای بهشت تلقی می‏کنند، کودکان را به سبب حضور در عالم بی‏غرضی و بی‏گناهی نزدیکترین انسانها به ملکوت می‏بینند، آنها که حقیقت را حضورا دریافته‏اند سیرشان‏ آزادانه و در عالم قدسی است بدون تصرف و پرده‏ کشیدن بر حقیقت برای اغراض نفسانی و اینجهانی خویش، فقط با این خصلت کودکانه است‏ که می‏توان در جوهر نظام غیرقدسی تکنیک و مدرنیته تصرف کرد. امّا این بزرگسالان‏اند که روح‏ پاک و قدسی کودکان را به پلیدی و آلودگی‏ می‏کشانند و از حقیقت بیگانه می‏کنند. «کل مولد یولد علی الفطرة فاتواه یهوّدانه،او ینصرّانه،او یمجّسانه».

نجم الدین رازی با رجوع به حکمت انسی در مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد می‏نویسد کودکان زمانی به یاد عالم ملکوت و ارواح قبل از نزول و آمدن به دنیا می‏افتند و دچار دلتنگی‏ می‏شوند و به حال سوگ و حزن و گریه می‏افتند، امّا بزرگسالان گرد او می‏آیند و می‏کوشند با اسباب‏ و آلات، نسیان را بر تذکر او غالب کنند و حجاب‏ تذکر او شوند. عقل بزرگسالان بر قلب کودکان‏ سیطره پیدا می‏کند،چنانکه راه انکار شاعران و عارفان و حکمای انسی چونان جنونمندان و شهودیان عالم را می‏پیمایند.[1]

بخشی از مقاله‏ و گفتگوی خواندنی مرحوم دکتر محمد مددپور درباب ادبیات دینی کودکان‏ حقیقت،آزادی و عالم کودکی
 

 

[1] . پژوهش نامه ادبیات کودک و نوجوان » شماره 18 (صفحه 65)

 





کلمات کلیدی : کودکی، حقیقت، مددپور، ادبیات دینی کودکان و نوجوانان