مرثیه داریم تا مرثیه!
در آن وقت مرثیهگوها مثل مرثیهگوهاى حالا نبودند. کُمَیت اسدى و دِعبل خُزاعى مرثیهگو بود؛ آنها طورى مرثیه مىگفتند که تخت خلفاى اموى و عباسى را متزلزل مىکرد. آنها که محتشم نبودند. شعراى ما چرخ و فلک را مسؤول شهادت حسین دانستهاند!
بسیار تفاوت است میان مرثیههایى که آنها مىگفتند و مرثیههایى که در زمانهاى اخیر، امثال جوهرى و حتى محتشم مىگویند. مضامین، از زمین تا آسمان تفاوت دارند. آنها خیلى آموزنده است و اینها آموزنده نیست، و بعضى از اینها اصلًا مضرند.
کمیت و دعبل دو نفر روضهخوانند اما نه روضهخوانانی که بیایند چهارتا شعر مفت بخواند و پول بگیرد و بروند؟ روضه خوانند اما نه مثل محتشم و غیره. آنها مرثیه گفتهاند اما نه به صورت "عمّه من غریبم". حماسهها گفتهاند چه حماسههایى! یک قصیدهی آنها به اندازهی یک سلسله مقالات که یک نفر متفکّر انقلابى بنویسد اثر دارد. اینها در زیر چتر مرثیه سالار شهیدان امام حسین علیه السلام چه انتقادهاى گزندهاى از بنىامیه و از بنىعباس کردند و چهها بر سر آنها آوردند!
در طول تاریخ، برداشتها از حادثهی کربلا خیلى متفاوت بوده است. مثلًا برداشت دِعبل و کُمَیت با برداشت محتشم کاشانى یا سامانى و یا صفى علیشاه و اقبال لاهورى متفاوت است؛ برداشت امثال دعبل خزاعى از نهضت اباعبداللَّه، به تناسب زمان فقط جنبههاى پرخاشگرى و حماسی آن است. برداشت محتشم کاشانى جنبههاى تأثّرآمیز، رقّتآور و گریهآور آن است. برداشت عُمّان سامانى یا صفى علیشاه، عرفانى، عشق الهى، محبت الهى و پاکبازى در راه حق است که اساسىترین جنبههاى قیام حسینى جنبه پاکبازى او در راه حق است. اقبال لاهورى بیشتر بر جنبههاى اجتماعى آن تکیه کرده است. به نظر من همهی این برداشتها صحیح است (البته برداشتهاى غلط هم وجود دارد، با برداشتهاى غلط کارى ندارم) ولى ناقص است؛ صحیح است یعنى غلط و دروغ نیست ولى یک جنبهی آن است.
من شعرایى نظیر محتشم و عُمّان سامانى و صفى علیشاه را نفی کلی نمیکنم. چون این قیام و حرکت ونهضت همهی این جنبهها را داشته و هر یک از اینها یک بعد از ابعاد آن حادثه است. البته یک حادثه توحیدى کامل، جامع همه مراتب است.
من نمىگویم آن صفحهی تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. این که گفتهاند رثاى حسین بن على باید همیشه زنده بماند، حقیقتى است و از خود پیغمبر گرفتهاند و ائمهی اطهار نیز به آن توصیه کردهاند. این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود، این یادآورى نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثاى یک قهرمان.
پس اول باید قهرمان بودنش براى شما مشخص بشود و بعد در رثاى قهرمان بگریید، وگرنه رثاى یک آدم نفله شده بیچاره بىدست و پاى مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتى براى او معنى ندارد. در رثاى قهرمان بگریید براى اینکه احساسات قهرمانى پیدا کنید، براى اینکه پرتوى از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهاى نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالتخواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادیخواه باشید، براى آزادى احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنى چه، شرف و انسانیت یعنى چه، کرامت یعنى چه.
اگر ما صفحه نورانى تاریخ حسینى را خواندیم، آن وقت از جنبه رثائىاش مىتوانیم استفاده کنیم و گرنه بیهوده است. خیال مىکنیم حسین بن على در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزى کنند یا- العیاذباللَّه- حضرت زهرا علیه السلام بعد از هزار و سیصد سال، آنهم در جوار رحمت الهى منتظر است که چهار تا آدم فکسنى براى او گریه کنند تا تسلّى خاطر پیدا کند!
(مطلب بالا ویراستهی سخنان استاد مطهری است)
_____________________________________________________________________________
(1) ر.ک: استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 30-34، 343، 381-382، 644، 724، 733، 737
و ج24، ص96 و ج25، ص338 و ج27، ص772.
کلمات کلیدی : محتشم کاشانی، مرثیه، کمیت اسدی، دعبل خزاعی، صفی علیشاه، عمان سامانی، اقبال لاهوری