مشکل صحنه های عاشقانه در رمان فارسی!
یکی دو شب پیش دوستی که یکی دو سالی هست ندیدمش و گاه به وبلاگم سر میزند ولی ارتباط رایانامهای با هم داریم آمد روی خط. گفتگویی شد که با بحثهای خونینی که این روزها بعضی دوستان درگیر آن هستند، پیوند دارد. بعد از گفتگو از او خواهشیدم که اجازه دهد متن آن را عینا در وبلاگ بگذارم رضایت نمیداد. آقا از من اصرار از او انکار. میگفت من با تو راحتم نه با سیصد نفر خوانندهی وبلاگت. بالاخره گفت بعد جواب میدم. گفت یا الان یا هیچ وقت. دیدم جواب سربالا میدهد عصبانی شدم و گفتم ولش کن اصلا نمیزنم. خلاصه گذشت تا اینکه چند ساعت بعد دوباره آمد روی خط آقا که من تغییراتی کوچک دادهام حالا بزن. آقا از او اصرار و از من انکار بالاخره حریفش نشدم. یَک لجبازیه که دومی نداره به جون تو. (حالا بعد باید کلی سین جیم بشم که چرا اینو گفتم ولی خب حقشه)
خب بگذریم:
شما هم که غریبه نیستی. این هم متن گفتگو. البته کمی طولانیه حتما یک فلاسک چای دم دستت باشه.
مشکل صحنههای عاشقانه در رمان فارسی
(ببخشید شمار کلمات متن آن بیش از حد مجاز پارسی بلاگ بود دست به دامن پرشین بلاگ شدم.)
کلمات کلیدی : رمان، رمان فارسی، صحنه های عاشقانه، مشکل