رابیندرانات تاگور!
از یکی پرسیدند تاگور رو میشناسی. گفت: آره. گفتند: از اشعارش چیزی حفظ داری؟ گفت: آره. ز گهواره تاگور دانش بجوی!
کلمات کلیدی : شعر، رابیندرانات تاگور، هندوستان
از یکی پرسیدند تاگور رو میشناسی. گفت: آره. گفتند: از اشعارش چیزی حفظ داری؟ گفت: آره. ز گهواره تاگور دانش بجوی!
کسی هست از دوستان ادبدوست و ادبدون، بدونه این غزل مال کیه؟
کنون که در چمن آمد، گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد
به آب چشم صراحی و سوز سینهی عود
قلم به طالع میمون و بخت بد رفته است
اگر تو خشم کنی ای پسر و گر خشنود
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد خواهم ازین پس به بوی او پیمود
غزلسرا شدم از دست عشق و دستزنان
بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود
به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد
که راهبند شکستن خدایشان بنمود
ز نیک و بد نتوان رست تا خرد باقی است
که جامه از کف هشیار مشکل است ربود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
ابتکار ارزندهی شاعر خوشذوق عبدالرحیم سعیدی راد
- از سال 1381 شروع کردم به جمعآوری اشعار عاشورایی... تا حالا حدود 2 هزار شعر کهن و معاصرعاشورایی در انواع قالبها در این بانک قرار دادهام... این اشعار میتوانند مورد استفاده حوزویان، دانشگاهیان، محققان، منتقدان، ادیبان و همهی علاقمندان شعر قرار گیرند.
اصل خبر / نشانی بانک / وبلاگهای دیگر این شاعر عزیز
نثار شبهای بیخواب و پر درد پدرم که این روزها رو در روی سرطان ایستاده است! اللهمّ اشف کلّ مریض.
آه، در ایثار سطحها چه شکوهی است!
ای سرطان شریف عزلت!
سطح من ارزانی تو باد!
***
یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد...
بخشی از شعر تا نبض صبح، اثر سهراب سپهری که به سرطان خون، عطای دنیا را به لقایش بخشید.