خوش به حال پدرم
بقا
ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم
غژ و غژ گهوارههای کهنه و جرینگ جرینگ زنگولهها
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد
ما باید مادرانمان را دوست بداریم
وقتی اخم میکنند و بیدلیل وسایل خانه را به هم میریزند
ما باید بدویم دستشان را بگیریم
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند
ماباید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره ماندهاند برایشان یک استکان چای بریزیم
پدران، پدران، پدرانمان را
ما باید دوست بداریم.
به یاد پدرم که آن قدر خوشبخت بود که تا بود، پدرش را (خدا سلامتش بدارد) داشت. اگر مرا دوست داری چنان که من تو را دوست دارم فاتحه ای برایش بخوان. مرسی.
کلمات کلیدی : حسین پناهی، پدرم، شعر بقا