من، یوسفی و قابوس نامه
این روزها قابوسنامه میخوانم؛ گزیدهی آن را به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی. غلامحسین یوسفی را سالهاست که میشناسم هرچند سالهاست که دیگر از او نخوانده بودم. سالها پیش که تازه مطالعات ادبیام را شروع کرده بودم، وقتی در قفسههای کتابخانهی امور تربیتی دزفول میگشتم. چشمه روشن را دیدم و خواندم و بیاغراق میگویم زیبایی و حلاوت شعر فارسی را با آن کتاب چشیدم و هنوز هم معتقدم اگر کسی میخواهد شعر فارسی را از فاصلهی نزدیک ببیند، بو کند، بچشد و آن را نوازش کند، بهترین کتاب چشمه روشن است. از چشمهی روشن دو لذت میبردم: مضمون و نثر. زیبایی نثر یوسفی و ترتیب و آداب سخنگویی او مرا شیفتهی خود کرد و تا الآن هم ادامه دارد. لذتی که از خواندن نوشتههای او میبرم در هنگام خواندن هیچ نویسندهی دیگری برایم تکرار نمیشود حتی خرمشاهی. یادم میآید روزهایی را برای آموختن و تمرین نوشتن از روی مقالات یوسفی مشق مینوشتم. از چشمهی روشن او به برگهایی در آغوش باد رسیدم و بعد دیداری با اهل قم (جلد اول، جلد دوم) و بهتازگی هم روانهای روشن او را کشف کردهام.
این روزها که برای تمرین روشنی و روانی در سخن گفتن، دارم کتب کهن را با صدای بلند مرور میکنم، دوباره رسیدهام به قابوسنامه و مقدمهی یوسفی بر آن. دستکم نیمی از علاقهی من به قابوسنامه به خاطر یوسفی است. تصمیم دارم از قابوسنامه خوانی که خسته یا فارغ شدم، دوباره کتابهای یوسفی را بخوانم این بار همه را با صدای بلند. دستکم نیمی از علاقهام به دوباره خوانی آثار او، برگشتن به سالهای عزیزی است که در کتابخانهی کوچک ولی پربار امور تربیتی میرفتم و میآمدم و گاه طاقت نمیآوردم و همانجا مینشستم و میخواندم.
کلمات کلیدی : غلامحسین یوسفی، قابوس نامه، چشمه روشن، برگ های در آغوش باد، دیداری با اهل قم