طراحی وب سایت آزمایشگاه - کوهپایه
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]

من و نمونه گیر!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/6/13 5:19 عصر

 

 


 

صبح رفته بودم آزمایشگاه تشخیص طبی. پس از پذیرش، خانم متصدی گفت منتظر باشید. چند دقیقه بعد اسمم را صدا کرد و گفت: برید اون اتاق تا نمونه‌گیرمون نرفته ازتون بگیره. همزمان پسر جوانی به طرفم آمد و گفت: بفرمایید حاج آقا. دارم می‌رم. و با هم رفتیم اتاق نمونه‌گیری.


آستین را بالا زدم و منتظر آماده شدن آمپول شدم. او هم همان طور که دست به کار بود با لبخندی گفت: من داشتم می‌رفتم. شما روحانیا هم که خوشتون نمیاد خانما ازتون نمونه بگیرن! با لبخندی گفتم: کی گفته؟! ما هم خوشمون میاد.


با تعجب زل زد به صورتم و خندید گفت: خدا پدرت رو بیامرزه که راستش رو می‌گی. این را گفت و سوزن رو کرد تو رگم. من هم همان طور که درد می‌کشیدم ادامه دادم: مشکل اینجاست که خدا خوشش نمیاد!


سرش را بلند کرد و یک لحظه نگاهم کرد و آمپول را درآورد...

 

 

 




کلمات کلیدی : خدا، آزمایشگاه، خون، نمونه گیر