طراحی وب سایت با دوستان قدیمی چی کار می کنی تو؟! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در دعا هنگام باران خواستن گفت : ] خدایا ما را سیراب ساز به ابرهاى رام به فرمان ، نه ابرهاى سرکش خروشان [ و این از گفتار فصیح عجیب است ، چه او ابرهاى با رعد و برق همراه با بادها و آذرخشها را به شتران سرسخت همانند فرموده است ، که بار از پشت بیفکنند و در سوارى دادن سرکشى کنند ، و ابرهاى تهى از رعد و برق ترسناک را به شتران رام تشبیه کرده است که شیرشان را به آرامى مى‏دوشند و به آسانى بر پشتشان نشینند . ] [نهج البلاغه]

با دوستان قدیمی چی کار می کنی تو؟!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/10/25 8:55 عصر


شاید تعجب کنی از این سوال. یکی از چیزهایی که باعث شده وبلاگم را تا الان حذف نکنم این است که می‌توانم درباره‌ی چیزهایی حرف بزنم در آن که معمولا کسی را پیدا نمی‌کنم با او در آن باره حرف بزنم. نه اینکه ندارم همچین آدم‌هایی را دور و برم؛ ولی خب یا اون موقع که دوست دارم حرف بزنم پیشم نیستند یا هستند ولی حال یا فرصت شنیدن را ندارند آن موقع یا من حال یا فرصت گفتن را ندارم.


شاید بگویی حالا چرا حدف؟ راستش دلایل زیادی دارم برای اینکه عطای وبلاگ‌نویسی را به لقایش ببخشم. یکی اینکه وقتی وبلاگ می‌نویسی، خیلی‌ها فکر می‌کنند، خیلی بیکارست طرف که فرصت می‌کند وبلاگ بنویسد و بعضی هم به خودم گفته‌اند.


و بعضی از دوستانم از روی خیرخواهی به من می گویند خودت را سبک می‌کنی. وبلاگ که می‌نویسی آن هم این طور که تو فاش‌گویی می‌کنی و صاف و صادق از خودت می‌گویی، خودت را خیلی پایین و در دسترس می‌کنی و این طوری کسی تحویلت نمی‌گیرد. توی اینجا، منظورشان ایران است هر چقدر دور از دسترس باشی و به تعبیر خودشان خودت را بگیری و به کسی رو ندهی، آدم حسابی‌تر و محترم‌تر به حساب می‌آیی.


راستش وقتی خوب فکر می‌کنم و علاقه ام را به وبلاگ‌نویسی تو پرانتز می گذارم، می‌بینم بی‌راه هم نمی گویند. بگذریم. به هر حال هنوز که تصمیم قطعی به کنار گذاشتن وبلاگ نویسی نکرده‌ام و تا آن موقع می‌نویسم.


برگردم به موضوع اصلی‌ام. آدم در طول زندگی دوستانی دارد، که مال کودک و نوجوانی و اوایل جوانی هستند. مثلا دوستان دوران مدرسه، هم محله‌ای‌ها، بچه‌هایم مسجد و هیأت، دوستان دوران دانشگاه، سربازی و...


حالا گاهی به دلایلی ارتباط آدم با بعضی از آنها تا همین الان هم برقرار می‌ماند ولی دوستانی قدیمی داریم که دیگر آنها را کمتر می‌بینیم؛ به دلایل مختلف مثل مهاجرت، فاصله پیدا کردن فکری، شغلی و...


از یک طرف می‌گویند همه چیز تازه‌اش خوب است غیر دوست که کهنه‌اش. از طرفی خب خداییش آدم با بعضی از آنها دیگر حال نمی‌کند، یا تو تغییر کرده‌ای یا او یا هر دو یا....

 

از طرف دیگر دوستان تازه‌ای پیدا کرده‌ای که توی حال و هوایی که این سال‌ها بوده‌ای و هستی نفس می‌کشند و همراه‌اند و همفکر و خلاصه به هر دلیلی مثل نزدیک بودن محل زندگی، همکار بودن، هم جهت بودن و... وقتت را بیشتر با آنها سپری می‌کنی.


حالا چند تا مشکل داری:


1. عذاب وجدان از اینکه انگار دوستان قدیمی را فراموش کرده‌ای و گاهی از تو شکایت می‌کنند پشت سرت یا جلوی رویت؛


2. از یک طرف به دوستان تازه‌ات به اندازه‌ی قدیمی‌‌ها اعتماد نداری و ندارند؛


3. از طرف دیگر آن قدر هم زمان و توان روانی و جسمی نداری که بخواهی با تمام مجموعه‌ی دوستانت ارتباطی رضایت‌بخش داشته باشی. حالا به هر دلیلی مثلا کارهای مهمی داری از نظر خودت که فراغت زیادی برای تو باقی نمی‌گذارند، یا کلا آدم درونگرایی هستی و خیلی اهل معاشرت نیستی یا گفتم که دیگر با آنها حال نمی‌کنی هر چند دوستشان داری وبخشی از خاطرات تو هستند و...


امیدوارم منظورم را توانسته باشم برسانم. نمی‌دانم تنها من این طوری هستم یا تو هم... اگر آره. تو چی کار می‌کنی اگر هم نه باز چی کار کردی که این طور نشدی؟

 

 






کلمات کلیدی : وبلاگ نویسی، دوست، روابط، رفیق، قدیمی