طراحی وب سایت کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به تو گمان نیک برد با نیکویى در کار گمان وى را راست دار [نهج البلاغه]

نگاه خیره ی پدر

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/12/18 5:57 عصر


چندسالی می‌گذرد از وقتی‌که اولین بار صدای حسین پناهی را شنیدم که می‌خواند:

...

ما باید پدرانمان را دوست بداریم

برایشان دمپایی مرغوب بخریم

و وقتی دیدیم به نقطه‌ای خیره مانده‌اند برایشان یک استکان چای بریزیم

پدران، پدران، پدرانمان را

ما باید دوست بداریم

...

سال‌هاست که از پدر شدنم می‌گذرد ولی تازه مدتی است که می‌بینم بی‌آنکه بخواهم گاه‌گاه به نقطه‌ای خیره می‌مانم. شاید پیش‌ازاین هم گاهی این‌گونه بوده‌ام؛ ولی گویا فاصله‌ی بین تکرار آنها آن‌قدر زیاد بوده که متوجه نشده‌ام؛ اما این روزها... و چقدر دوست دارم کسی برایم یک استکان چای بریزد.


 




کلمات کلیدی : شعر، حسین پناهی، چای، پدر، نگاه خیره

چگونه والدینمان را از طلاق منصرف کنیم؟ (طنز)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/12/13 11:25 صبح

 

یادداشت طنز بنده در خبرگزاری رسا


چگونه والدین‌مان را از طلاق منصرف کنیم؟ 

 

طنز طلاق والدین





کلمات کلیدی : طنز، طلاق، خبرگزاری رسا

آموزش زبان با انبردست!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/12/3 7:52 صبح


با سلام و ارادت خدمت دوستان. چون می‌بینم مهارت جمله‌سازی برای دوستان خیلی مهم است (و واقعا هم مهم است) و چالشی، اجازه بدین یه روش رایج و درواقع خاطره‌ی خودم رو از استادم در زمانی که آموزش می‌دیدم عرض کنم.

روش استاد ما و درواقع یکی از روش رایج برای تمرین جمله‌سازی این بود که استاد فهرستی از واژه‌هایی را که قبلاً کار کرده بودیم و فرض بر این بود که حفظشون کردیم (که البته معنی بعضی‌هاشون یادمون رفته بود و استاد خبر نداشت و وسط کار متوجه می‌شد و مجبور بود دوباره معنی‌شون رو برای ما بگن) روی یه فایل پاورپوینت آماده می‌کرد و تو صفحه‌ی «LCD» توی کلاس پیش روی ما قرار می‌داد بعد شروع می‌کرد از اول فهرس، به ترتیب واژه‌ها را یکی‌یکی می‌خواند و با هر واژه، اسم یکی از ما را که انگار منتظر حکم اعدام بودیم گریه‌آور، می‌برد و ما بایستی یک جمله با آن واژه می‌ساختیم و بعد توضیحات ایشون رو داشتیم که کجاهاش غلط است و چه باید می‌گفتیم.

این کار را ما در بعضی جلسات ترم 11 و 12 انجام دادیم و پوستمان کنده می‌شد؛ بعداً که دوره‌ی «TTC» (تربیت مدرس زبان) رو گذروندم، علت دشواری بیش از اندازه‌ی آن را فهمیدم؛ دلیلش این بود که دلیلش این بود که ما در آن شرایط پراسترس کلاس ازیک‌طرف نگران این بودیم که آبرویمان پیش بقیه نرود و از طرفی با سرزنش استاد روبرو نشویم و از طرف دیگر ما همزمان باید هم تصمیم می‌گرفتیم که چه محتوایی را می‌خواهیم بگوییم، بعد باید معادل‌های انگلیسی آنها را پیدا می‌کردیم، بعد تازه نوبت به گرامر و نحوه ی چینش درست کلمات کنار هم می‌رسید و بعد از آن تازه یقه‌ی ما دست تلفظ صحیح کلمات و لحن ما بود که مثلاً جمله‌ی پرسشی را خبری نخوانیم و برعکس و مرحله‌ی گریه‌آورش این بود که تازه ما نگران لهجه هم بودیم که مثلاً امریکن باشد یا بریتیش و آخرش یه جمله‌ی ناقص‌الخلقه‌ای را تحویل می‌دادیم با لهجه‌ی آبادانیش و صدای استاد رو در می‌آوردیم. (استاد به محسن که کوچک‌تر از بقیه بود و استاد بهش بیشتر رو داشت، به نمایندگی از همه‌ی ما می‌گفت: I kick you و گاهی هم I kill you ! وااااای

حالا جالبی‌اش این بود که استاد توصیه می‌کرد این کار را توی خونه هم انجام بدیم؛ ولی بدیش این بود که اولاً بیشتر مشکلاتی که در کلاس با این روش داشتیم، در خانه هم داشتیم به‌اضافه‌ی اینکه توی منزل کسی هم نبود به ما بگوید حالا این جمله را که به هر زارت و زوری که هست ساخته‌ایم بالاخره اشکالاتش کجاست؟

اگر بخواهم مثالی بزنم برای این روش و دیگر روش‌های رایج که گاهی در بعضی آموزشگاه‌ها وجود دارد، در مقایسه با روش‌های تازه‌ای که در شیوه‌های آموزش زبان در کشورهای پیشرفته وجود دارد؛ باید بگویم مثل روش‌های قدیم کشیدن دندان در قدیم با انبردست و گازانبر است گریه‌آور در مقایسه با روش‌های پیشرفته ی امروزی!

بعضی از مهم ترین این روش های نو و کاربردی و به قول دوستان "بدون درد و خونریزی" مؤدب رو در دوره ی آشتی با زبان خدمتتون آموزش میدم. برای آشنایی با این دوره و دریافت رایگان دو جلسه ی اول آن می توانید عضو این کانال شوید:   
@EBYRECIPES 





کلمات کلیدی : انگلیسی، آموزش زبان، مهارت، انبردست، جمله سازی

اگر مجرد ماندم چه کنم؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/10/27 10:14 عصر

اگر مجرد ماندم چه کنم؟

عنوان مقاله ی کوتاهی از بنده در اینجا (ویژه ی دختران)





کلمات کلیدی : ازدواج، مجرد، دختر، راهکار

من، یوسفی و قابوس نامه

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/9/10 10:57 صبح


 

این روزها قابوس‌نامه می‌خوانم؛ گزیده‌ی آن را به تصحیح دکتر غلام‌حسین یوسفی. غلام‌حسین یوسفی را سال‌هاست که می‌شناسم هرچند سال‌هاست که دیگر از او نخوانده‌ بودم. سال‌ها پیش که تازه مطالعات ادبی‌ام را شروع کرده بودم، وقتی در قفسه‌های کتابخانه‌ی امور تربیتی دزفول می‌گشتم. چشمه‌ روشن را دیدم و خواندم و بی‌اغراق می‌گویم زیبایی و حلاوت شعر فارسی را با آن کتاب چشیدم و هنوز هم معتقدم اگر کسی می‌خواهد شعر فارسی را از فاصله‌ی نزدیک ببیند، بو کند، بچشد و آن را نوازش کند، بهترین کتاب چشمه‌ روشن است. از چشمه‌ی روشن دو لذت می‌بردم: مضمون و نثر. زیبایی نثر یوسفی و ترتیب و آداب سخنگویی او مرا شیفته‌ی خود کرد و تا الآن هم ادامه دارد. لذتی که از خواندن نوشته‌های او می‌برم در هنگام خواندن هیچ نویسنده‌ی دیگری برایم تکرار نمی‌شود حتی خرمشاهی. یادم می‌آید روزهایی را برای آموختن و تمرین نوشتن از روی مقالات یوسفی مشق می‌نوشتم. از چشمه‌ی روشن او به برگ‌هایی در آغوش باد رسیدم و بعد دیداری با اهل قم (جلد اول، جلد دوم) و به‌تازگی هم روان‌های روشن او را کشف کرده‌ام.

 


این روزها که برای تمرین روشنی و روانی در سخن گفتن، دارم کتب کهن را با صدای بلند مرور می‌کنم، دوباره رسیده‌ام به قابوس‌نامه و مقدمه‌ی یوسفی بر آن. دست‌کم نیمی از علاقه‌ی من به قابوس‌نامه به خاطر یوسفی است. تصمیم دارم از قابوس‌نامه خوانی که خسته یا فارغ شدم، دوباره کتاب‌های یوسفی را بخوانم این بار همه را با صدای بلند. دست‌کم نیمی از علاقه‌ام به دوباره خوانی آثار او، برگشتن به سال‌های عزیزی است که در کتابخانه‌ی کوچک ولی پربار امور تربیتی می‌رفتم و می‌آمدم و گاه طاقت نمی‌آوردم و همان‌جا می‌نشستم و می‌خواندم.

 

 




کلمات کلیدی : غلامحسین یوسفی، قابوس نامه، چشمه روشن، برگ های در آغوش باد، دیداری با اهل قم

فایل تصویری شادی و طنز از دیدگاه اسلام

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/6/4 5:15 عصر

 

فایل تصویری برنامه اینجانب در شبکه 3 سیما از مجموعه ی دین دات آی آر با موضوع شادی و طنز از دیدگاه اسلام که در تاریخ سوم شهریور 96 از این شبکه پخش شد.

 

پیوند

 

شادی و طنز از نظرگاه اسلام در برنامه دین دات آی آر شبکه 3

 


 

 





کلمات کلیدی : طنز، برنامه، شادی، شبکه 3 سیما، دین دات آی آر

درخشش ها و آفت های آثار مکتوب دیروز و امروز شیعه (مصاحبه)

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/4/15 5:26 عصر

 

مصاحبه ی روزنامه ی قدس با بنده به متاسبت روز قلم ( 14 تیر 96)


پیوند


 

 


 

 

 

 

 




کلمات کلیدی : روزنامه قدس، روز قلم، ادبیات دینی، آثار مکتوب شیعه

عکاسی که از عکس هایش می ترسد!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/1/23 7:36 عصر



یکی از آرزوهایم که به آن نرسیده‌ام عکاسی حرفه‌ای است. از وقتی بچه بودم علاقه داشتم ولی خب وضعیت اقتصادی خانواده‌ام هم طوری نبود که برایم دوربین بخرند، اولویت با تلویزیون بود که آن را هم مدت‌ها بعد خریدیم. تازه آن هم تلویزیون دست دوم سیاه و سفید چهارده اینچ عمویم؛ چون دیگر آن‌ها تلویزیون رنگی خریده بودند.

محمد پسر دخترعموی مادرم که رفیق جینگم بود دوربین کداکی داشت که پدرش از مکه برایش آورده بود. گاهی از او قرض می‌کردم و فیلم 24 تایی یا 36 تایی از عکاسی می‌خریدم و با آن عکس یادگاری از خودم و خانواده و رفقا و... می‌گرفتم. خنده دار اینکه بعد باید فیلم را دوباره می‌بردیم عکاسی که برایمان ظاهر کند. او هم به تهران می‌فرستاد و بعد از یک ماه عکس‌ها می‌آمد تازه می‌دیدیم مثلاً ده تاش سوخته و پنج شش تایی هم یا نور زیادی توش بوده یا چشم‌ها مثل خون آشام ها قرمز شده یا تاریک آمده و... خلاصه ته تهش سه چهارتا عکس علیه السلام برایمان باقی می‌ماند. خنده دارتر و بلکه گریه دار اینکه گاهی هم بعد از یک ماه انتظار عکاس می‌گفت، فیلم را درست جا نزده بودید هیچ عکسی نیفتاده یا خوب جمعش نکرده‌اید کلاً سوخته. اینجا بود که به قول بیابانکی دوگانه سوز می‌شدیم یعنی هم دلمان هم پدرمان که با خود فیلم می‌شدیم سه گانه سوز!

بگذریم. هنوز که هنوز است گاهی مجلات عکاسی و نقد عکس را می‌بینم و بعضی مقالاتشان را می‌خوانم و با خودم وعده می‌کنم که یک روزی حداقل یک دوره ی مختصر آموزش عکاسی ببینم.

آنچه تا حالا گفته بیشتر خاطره و تاریخچه بود حرف اصلی و بلکه حس اصلی‌ام چیز دیگری است. چیز غریبی که گاهی درکش برای خودم هم سخت است و شاید باور نکنی و آن اینکه اصلاً دوست ندارم عکس‌های گذشته‌ام را نگاه کنم؛ یعنی به خودم باشد هیچ وقت سراغ عکس‌هایم نمی‌روم که مثلاً تجدید خاطره بشود. فرق هم نمی‌کند تکی باشد یا دو نفری یا خانوادگی؛ حتی عکس‌های عروسی‌ام را هم.

وقتی به عکس‌های گذشته نگاه می‌کنم حس و حال گریه پیدا می‌کنم. دلیل هایی که تا الان برایش پیدا کرده‌ام یکی این است که من حس نوستالوژیک قوی‌ای دارم. گذشته مخصوصاً تا 25 سالگی‌ام و کمی بعد از آن خیلی برایم شیرین است. هر چه به کودکی‌ام نزدیک‌تر باشد برایم شیرین‌تر است و خیلی دریغ و افسوس آن روزها را می‌خورم و با دیدن آن عکس‌ها دوباره یاد چیزی و بلکه چیزهایی می افتم که می دانم دیگر از دستم رفته‌اند؛ دیگر اینکه من از پیری خیلی بدم می‌آید و راستش می‌ترسم. عکس‌های گذشته به یادم می‌آورند که چقدر پیر شده‌ام...

 

بهتر است تمامش کنم چون همین الان هم دارد گریه‌ام می‌گیرد. ببخشید.


 






کلمات کلیدی : نوستالوژی، عکس، عکاسی، دوربین کداک

حسن می جمله بگفتی عیب وی نیز بگوی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 96/1/22 9:54 عصر


یکی از استادان عزیزم که خیلی چیزها از او آموخته‌ام چند روز پیش یادداشتی ستایش‌آمیز درباره‌ی یکی از شخصیت‌های حوزوی فقید دگراندیش (به معنای لغوی صرف)، احتمالاً به خواهش مدیر کانال تلگرامی مروج افکار آن مرحوم مظلوم (به ادعای ایشان) نوشته است و در آن ده حسن و قوت او را بیان کرده است. وقتی یادداشت را خواندم با خودم گفتم یعنی او هیچ عیب و نقصی نداشته است که لازم باشد نسل بعد وقتی آثار او را می‌خواند به آن توجه داشته باشد؟

می‌گویند  «در ایران مرده‌ی بد و زنده‌ی خوب پیدا نمی‌کنید»! آرزوی من این است که ما به آن درجه از جنبه و ظرفیت و رشد اجتماعی برسیم که نه خوبی‌های کسی ما را از دیدن کاستی‌های او محروم کند و نه کاستی‌های او مانع دیدن قوت‌هایش و بهره‌مندی از آن‌ها شود.

دوستی دارم که عاشق ملکیان است. روزی بر او خرده گرفتم که در بزرگی او شکی نیست ولی تو تا کی می‌خواهی زیر چتر او باشی؟! در پاسخ گفت، منظورت چیست؟ گفتم: من فکر می‌کنم تو خیلی از چیزها را چون ملکیان گفته می‌پذیری و اگر کسی دیگر بگوید معلوم نیست به این زودی و سادگی قبول کنی. گفت: این طور نیست. من ملکیان را دوست دارم ولی حرف‌هایش را پس از تأمل و تفکر می‌پذیرم. گفتم: در یک صورت حرفت را باور می‌کنم و آن اینکه حداقل یک مورد از دیدگاه‌های او را برایم مثال بیاوری که تو با آن مخالف باشی یا حداقل برایت مشکوک باشد. آن روز نتوانست حالا را نمی‌دانم.

به عنوان تجربه‌ای شخصی پیشنهاد می‌کنم اگر می‌خواهید بنده‌ی فکری کسی نباشید با متفکری که محبوب شماست، حداقل در یک دیدگاهش مخالفت کنید (حتی شده به زور!). اگر این طور نباشید، می‌توانم ادعا کنم که حتی او را درست نشناخته‌اید بگذریم از اینکه شما را خطر پذیرش باورهایی نادرست، به سبب ارادت به او تهدید می‌کند. من خودم شهید مطهری را خیلی دوست دارم و از آثار او بسیار خوانده‌ام و می‌خوانم و درباره‌ی او نیز. اکنون نیز به آثار او بسیار استناد می‌کنم، امروز هم سر مزار پاکش بودم و برای علو درجاتش دعا کردم؛ اما این باعث نشده و نمی‌شود که با همه‌ی دیدگاه‌هایش موافق باشم. از آن سو هم اعتراف می کنم متفکرانی هستند که هیچ ارادتی به آن ها ندارم اما این باعث نشده که بعضی دیدگاه هایشان را درست ندانم.


 






کلمات کلیدی : نقد، حافظ، اندیشه، ملکیان، مطهری