یه مشورت به من می دی؟
دوستان همون طور که می بینن، چند روزی هست که یه فروشگاه رو راه انداختم و بعضی از اطلاعات و کارهام رو می ذارم اونجا. بی تعارف بگین اصلا با این کار موافقین؟ خوشتون اومد، بدتون اومد؟ ادامه بدم به نظر تو ادامه ندم، نظرت برام مهمه، آدم خودش تو گود باشه، خیلی چیزها رو نمی بینه کسی که از بیرون نگاه می کنه، بهتر می تونه آدمو راهنمایی بکنه.
آخه بعضیا بهم می گن این (ببخشید) این قرتی بازیا چیه راه انداختی؟! محمدرضای آتشین صدف قبلی رو بیشتر دوست داریم. نمی دونم والّا.
بذار از اول همه چیز رو راست و حسینی برات تعریف کنم. تو که غریبه نیستی. مدتی پیش یه رو به قول جناب سعدی سر به جیب مراقبت همی برده بودم و در احوالات خود اندیشه می کردم، دیدم که در وضعیتی قرار گرفته ام که مجبورم به خاطر گذران زندگی کارهایی بکنم که دلمشغولی اصلی من نیستند. نتیجه اینکه کارهایی را که دوست دارم انجام بدهم همیشه موکول می شوند به شاید وقتی دیگر و این وقتی دیگر یا اصلا دست نمی دهد یا آن قدر خسته ام از کار اداره که دیگر حالی و رمقی برای خواندن و پژوهیدن و اندیشیدن و نوشتن و گفتن نمی ماند و این دریغ و اندوه همیشه بر دلم می ماند که کی بتوانم درباره ی آن چه می دانم و می خوانم و می توانم به دوستانم یاد بدهم، کاری بکنم.
و اگر دقت کرده ای حداقل یک سالی است که دیگر مثل گذشته و با آن شور و پیوستگی نمی نوشتم. البته علت هایی دیگری هم در کار بود مثلا مدتی سیستمم خراب شده بود و نداشتم ولی این عامل که عرض کردم یک پای ثابت عوامل کمتر شدن فعالیت من در اینجا بود.
در حالی که موضوع ها و سوژه ها و دانستنی های زیادی بود که در ذهن داشتم وبعضی پخته و آماده ی عرضه و بعضی نیز نیم پخته و نیازمند، رسیدگی. اینجا بود که سر دو راهی قرار گرفتم: راه اول که همین طور ادامه بدهم به امید روزی که وضع مالی ام آن قدر خوب بشود و لازم نباشد و ساعات زیادی مزدوری کنم و فراغت به دست آمده را صرف آموختن و آموزندان کنم و راه دوم اینکه همین الان دست به کار بشوم و از ساعات مزدوری ام کم کنم و صرف ان کار کنم که چیزهایی جالب و مفیدی را که بلدم و طالب دارد برای دوستانم و همه ی دوستداران آنها بیان کنم؛ حال چه کتبی و چه صوتی و برای بعضی از آنها (نه همه) چیزی همانند حق تدریس و مزدقلم و پاکت سخنرانی و... که همه می گیرند، بگیرم تا بتوانم ادامه بدهم.
من راه دوم را انتخاب کردم و این فروشگاه را زدم که می بینی ولی خب راستش حس خیلی خوبی ندارم. به خودم می گویم تو که این همه سال هر چه نوشته ای در وبلاگت بی مزد بوده، دیگران و دوستانت درباره ات چه فکر می کنند. بعضی از دوستانم نیز با این کار موافق نیستند و کسر شأن من می دانند. حالا دارم فکر می کنم که ادامه بدهم یا نخیر؟
خوشحال می شوم که لطف کنی و به من مشورت بدهی و راهنمایی کنی که به قول حافظ: که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
کلمات کلیدی :