طراحی وب سایت من باهاش دوست نمیشم! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

من باهاش دوست نمیشم!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/5/18 2:52 عصر


دیروز به من پیامک داد:



- عقد کردی؟

- آره. بعد همین شب های احیا جشن گرفتیم.


- به سلامتی. تبریک می گم. نام و نام خانوادگی، تحصیلات، شغل و عکس همسر رو در اسرع وقت ارسال فرمایید لطفا.

- دانشجوی دکتری، مدرس دانشگاه. اتفاقا استاد شما رو بهش معرفی کردم و هر دومون مشتاقیم زیارتتون هستیم.


- خوشبخت باشین. شما لطف دارین ولی یه چیزی بگم بهتون بر نخوره. من با همسرای شاگردام دوست نمی شم. ببخشید شما به خودتون نگیرین با همه این جوریم.

- وا چرا استاد؟

 

- راستش من از هر جفت تنها با یکی شون دوست میشم.

...


 

اینجاشو دیگه نخونده بودم. اصلا انتظار همچین جوابی رو از ایشون نداشتم. موندم تو کف ش که چرا؟

گفتم چرا آخه استاد؟!

- راستشو بگم؟

- وا معلومه.

- یه دلیلش این که راستش از غیرت شوهرش می ترسم. 

- ههههه. چه خنده دار.

- کجاش خنده داره.

- شما تصور کن یه تازه عروس شروع کنه از کمالات استادش بگه و خاطراتی از سر کلاس و... خب این یعنی چی؟ یعنی غیر تو هم هست که من بهش ارادت دارم و...

 

نمی تونستم جلوی خنده ی خودمو بگیرم. اصلا انتظار نداشتم استاد یه همچین طرز فکری داشته باشه.

نوشتم: استاد راستش اصلا انتظار همچین استدلالی رو از شما نداشتم.

- یه چیز دیگه و بدتر اینکه یه وقت به این فکر بیفته که نکنه بین اینا سر و سرّی بوده.

- وای یعنی این قدر بدبین! البته ببخشیدها

- نمی دونم شاید. مثلا فرض کن من با همسرش دوست شدم بعد یه جایی سه نفری بودیم و شاگردم یه وقت مثل گذشته خواسته یا ناخواسته با راحتی حرفی بزنه یا یه شوخی بکنه یا چی می دونم ناز و عشوه ای بکنه، اون وقت همه هم که مثل هم فکر نمی کنن و روحیاتشون مثل هم نیست بعد همسرش یه وقت اول زندگی شک کنه به همسر بینواش و بنیان زندگی شون سست بشه اون وقت من چی کار کنم؟

- بلا به دور یعنی تا این حد؟! وااااای

- چی بگم دخترم. من خودم حساسیت های شوهرم رو دیدم که می گم.

 

وقتی گفتگوی پیامکی با استادش را برایم گفت، گفتم من هم نظری دارم که تا حدودی مکمل نظر استادته و یه مقدارش مویدشه.

  - شاید از این که تو رقیب پیدا کردی و خودش هم رقیب پیدا کرده سختشه و دلخوره و زورش میاد.

- من که نفهمیدم. حالا بگی اون رقیب پیدا کرده رو می فهمم شاید منو دوست داشته الان کس دیگه ای تو زندگیم پیدا شده که از او به من نزدیک تر و مهم تره ولی رقیب ولی رو نفهمیدم.

- رقیب اولی منظورم معنای کهنش بود و رقیب دومی معنای امروزیش که درست توضیح دادی.

- بفرستم واسه استاد.

- چی رو؟

- همین نظرتو.

- یه وقت بهش بر نخوره.

- نه بابا.

 

 




 




 




کلمات کلیدی : دوست، عقد، شب های احیا