نوسان بین سهراب و حافظ!
دست خودم نیست. گاهی تمام روز یک بیت در سرم میچرخد و دائما به زبانم میآیم. شعرهای دو نفر این کار را با من میکند. حافظ و سهراب. نه اینکه شاعران دیگر را دوست ندارم نه ولی این خاصیت برای من فقط در شعرهای این دو هست.
مثلا یک روز، تمام مدت در ذهنم میچرخید: دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند/ پنهان خورید باده که تعزیر میکنند.
یک روز دیگر این بیت: شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
یک بار تمام روز در ذهنم این بود: صدا کن مرا/ صدای تو خوب است/ صدای تو آن سبزنیهی آن گیاه عجیبی است/ که در انتهای صمیمیت حزن میروید/ در ابعاد این عصر خاموش/ من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم/ بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...
و چند روز پیش عنوان شعری از سهراب با نام تپش سایهی دوست. منتها این دفعه بیاختیار بین سهراب و حافظ نوسان داشتم. از یک طرف عنوان شعر سهراب که عرض کردم و از طرف دیگر این بیت حافظ که ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم/ یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت...
کلمات کلیدی : سپهری، حافظ