طراحی وب سایت لذت سوال - کوهپایه
هرکه پیش از آن که از او بخواهند ببخشد، بزرگوارو محبوب است . [امام علی علیه السلام]

لذت سوال

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/20 11:39 عصر


سه یا چهار سال پیش دقیق یادم نیست که متوجه شدم که مطالعه می‌کنم ولی لذتی رو که سال‌های نوجوانیم از کتاب خواندن می‌بردم نمی‌برم. شروع کردم به فکر کردن درباره‌ی علتش. چرا دیگه از مطالعه لذت نمی‌بردم. دیدم مطالعاتم همه مطالعه‌ی کاریه. یا برای تدریسه یا چون می‌خوام جایی حرف بزنم. دیدم اگر اینها نباشه شاید اصلا کتاب نخونم. چرا این طور شده بودم. فکر می‌کنی به چه نتیجه‌ای رسیدم.


دیدم محمدرضای کنجکاو که همیشه ده تا سوال تو ذهنش بود وهمه جا سرک می‌کشید حالا شده یه آدمی که هیچ سوالی نداره. شده یه آدم معمولی یه ربات. کجا رفته بود آن نشاط دانستن آن کنجکاوی تمام نشدنی؟ فایده‌ای نداشت. چرا این طور شده بودم؟ دیدم از بس سوالاتم رو نادیده گرفته‌ام که ذهنم بی‌حس شده. دیگه سوالاتش رو حس نمی‌کنه. دیگه سوال بی‌خوابش نمی‌کنه. فایده‌ای نداشت. بایستی یه کاری می‌کردم. فکر می‌کنی چی کار کردم.


کاغذی را گذاشتم کنار در طول روز هر سوالی که برایم مطرح می‌شد می‌نوشتم یعنی همه‌اش حواسم به خودم بود. ذهن را زیر نظر گرفتم. کم کم از حالی بی‌حسی بیرون آمدم. الان هم بعضی اوقات مجبورم چیزی را مطالعه کنم که اون موقع علاقه‌ای ندارم بهش ولی الان هر روز کتابی دارم که له له می‌زنم که بخوانمش تا جواب سوالاتم رو پیدا کنم.


حالا که اینو گفتم بذار یه سوالی رو که خیلی وقته تو ذهنته ولی نمی‌پرسی جوابش ور بهت می‌دم. چرا این قدر موضوعات وبلاگم پراکنده‌س. شاید تعجب کنی؟ چه ربطی هست بین بازگشت گودو و سیر مطالعاتی انیمیشن؟


تنها وجه اشتراک این موضوعات و سوژه‌های بسیار دور از هم اینه که همه مربوط به سوالاتیه که روزی ده بیست تا از آنها برایم پیش میاد.


الان 39 ساله‌ام هستم و راستشو بگم دلم می‌سوزه که چرا این قدر بزرگ شده‌ام ولی واقعا گاهی حس می‌کنم محمدرضای 10 ساله هستم. گاهی وقتا حس می‌کنم بیست ساله. اگه تو آیینه خودم رو نبینم حداکثر بیست و دو یا بیست و سه ساله خودم را می دونم. و اگر یه مدت نروم تو آیینه پاک یادم می ره. برای همین بعضی وقت‌ها رفتارها و حرفام اصلا به سن و سالم نمی‌خوره یه جور بچگی یا سادگی یا ساده لوحی.


بگذریم. حالا چرا اینا رو اینجا می‌نویسم شاید یه وقتی دلیلش رو گفتم.


خیلی از سوژه‌های یادداشت‌هام پاسخ سوالاتمه که تازه جوابی براشون پیدا کردم. بازم می‌گم. دوستت دارم/ بهت احترام می‌ذارم نمی‌دونی چقدر.






کلمات کلیدی :