شریعتی و در انتظار گودو
انتظار یعنی «نه» گفتن به آنچه که هست. کسی که منتظر است چه کسی است؟
کسی است که در نفس انتظار خود، اعتراض به وضع موجود را پنهان دارد؛ حتی انتظار منفی، خود یک اعتراض است، ولو اعتراض منفی. حافظ که میگوید:«دستی از غیب برون آید و کاری بکند»، نشان داده است که از «وضع موجود» راضی نیست، آنچه را هست نپذیرفته است و در جست و جو یا لااقل در آرزوی «تغییر وضع» است.
انتظار، ایمان به آینده است و لازمهاش انکار «حال». کسی که از «حال» خشنود است، منتظر نیست، برعکس، محافظه کار است، از آینده میهراسد، از هر حادثهای که پیش آید بیمناک است. دوست دارد و تلاش میکند که «هیچ چیز دست نخورد».
طلبهای از خویشان من، ازمزینان آمده بود به مشهد برای تحصیل، تابستان سال بعد، شوق بازگشت به «وطن» (یعنی مزینان) آتش در پیراهنش افکنده بود و روزشماری و ساعت شماری میکرد که به زودی درسها تعطیل شود و به مزینان برگردد و هجرانها به وصال بدل گردد و از این غربت خشک بیگانه، با لذت خویشاوندی و آشنایی و انس کوچهها و باغها و همولایتیها و دیدار عمه و خاله و عمو و دختر عمو انتقام گیرد و از اینجا که هیچ کس او را احساس نمیکند و متوجه او و ارزشهای فعلی او نیست، برود وآنجا که همه با حسرت و لذت و کنجکاوی و شگفتی به او مینگرند، «خود جدیدش» را ارائه دهد تا ببینند که لهجه دهاتیش عوض شده، شهری شده، عادات و حالات و رفتارش خیلی فرق کرده، عربی یاد گرفته، قرآن معنی میکند، منبر میرود، روایت میخواند، در مدرسه علمیه گل کرده، همه مردم مشهد از این همه پیشرفت و هوش و علم او تعجب کردهاند، و خلاصه این ملاکریم، آن ملاکریم نیست: تمام دنیا برایش لبخند نوید ونوازش شده بود و زندگی سیر و سیرآب و دیگر هیچ کمبودی نداشت.
از طرفی آدم خیلی معتقد و مقدسی بود، یک روز که مثل هر روز از مدرسه آمده بود پیش ما تا از «دیگه ان شاءالله تا هفته دیگر درسها تمام میشود و باید همین روزها بلیت بگیرم و ... گفت و گو کند و کیف کند، ناگهان با لحن خیلی جدی و قیافهای که آثار ترس و تزلزل در آن خوانده میشد گفت: «میترسم، خدا نکند، میترسم در همین چند روز یکمرتبه امام زمان عجل الله تعالی فرجه ظهور فرماید، آن وقت ... دیگر ما مثل اینکه نمیتوانیم برویم به مزینان»! کسی که گوش به در دارد و چشم به راه، بیشک دل به خانه نبسته است!
اگر من در خانهای زندگی میکنم و منتظرم که روزی تغییر مکان دهم و یا در سرنوشتی هستم که میکوشم و منتظرم که عوض شود و در وضعی زندگی میکنم که انتظار تغییری را دارم، به این معنی است، که من خانه و سامانی را که درآن بسر میبرم و نظامی را که در آن زندگی میکنم قبول ندارم و به آنچه که در برابرم، بر دوشم و بر سرم است معترضم. آدم معترض منتظر است. آدمی که آنچه را هست دوست دارد، پذیرفته و به آن معتقد است، منتظر تغییر نیست، محافظه کار است. میخواهد حفظش کند. معترض است که میخواهد خرابش کند. چه منتظر کسی، چه منتظر حادثه ای، چه منتظر فرصتی، چه منتظر شرایطی و چه منتظر معجزه.
برخلاف آنچه «بکت» در «در انتظار گودو» میگوید، انتظار یک فکر پوچ نیست، انتظار منفی پوچ است و کاش فقط پوچ میبود، عامل تخریب اراده بشری است. اما انتظار مثبت به معنای نفی وضع موجود در ذهن آدمی و در زندگی و ایمان انسان منتظر است و اگر این انتظار را ملت محکوم از دست داد محکومیت را به عنوان سرنوشت محتومش برای همیشه خواهد پذیرفت.
اگر منتظر تغییر نباشیم، آنچه در حکومت علی صورت گرفته و یا آنچه در کربلا اتفاق افتاد، برایمان پایان داستان است و دیگر عکس العملی در طبیعت وتاریخ و هستی و زندگی بشر نخواهد داشت، این اعتقاد، هم بر خلاف ایمان به حقیقت، و هم برخلاف مصلحت زندگی فرد در جامعه و انسان مسؤول است.
ستمها، جنایتها، ظلمها، همه داستانی و حادثهای نیمه تمام در تاریخ بشر است، این داستان به سود عدالت و حقیقت و به زیان ستم و فساد و پلیدکاری پایان خواهد پذیرفت. این اعتقاد من است.
حالا چرا از شریعتی؟
چون احتمال میدم دوستی برایم بنویسید حالا چرا از شریعتی؟ عرض میکنم اول آنکه من چه کنم که شهید مطهری دربارهی گودو و بکت چیزی نفرموده است. دوم اینکه در مباحث نظری در بین کسانی که من با آنها و آثارشان محشور و مانوسم، هیچ کسی نیست که من دربست و در همهی موارد دیدگاههایش را به طور مطلق و دربست قبول داشته باشم. حالا بعضی کمتر بعضی بیشتر. ببخشید.
کلمات کلیدی : شهید مطهری، شریعتی، انتظار، در انتظار گودو، بکت