بستنی ریش دار!
تازه از بیرون اومده بودم و لباسهام رو عوض کرده بودم و نشسته بودم پای رایانه یه سری به وبلاگ و ایمیلم بزنم. دیدم زهرا دختر شش سالهام اومده میگه بابا بیا بستنیها رو از تو فریزر در بیار ببینم چند تا دیگه مونده؟!
توضیح ضروری: مدتی است برای کمک به اقتصاد خانوادهی نارنجیمان (ببخشید اگه دم انتخابات نبود از رنگ دیگری استفاده میکردم) از بیرون شیر میخرم و تو ظرفای پلاستیکی مخصوص بستنی که از سه شنبه بازار خریدیم، بستنی درست میکنم. بعد هر 12 ساعت یک بار، زهرا یکی میخورد و گاهی سایر اعضای خانواده. حالا چون تو طبقهی بالای فریزر میذارم دست زهرا نمیرسه.
بگذریم. جوابش رو ندادم و به کارم ادامه دادم. میبینم دستش رو گذاشته رو پایین گونهها و چانهاش و ادای مردهایی رو در میآورد که وقتی خواهش ملتمسانهای دارند، ریش گرو میذارن. بعد جالب اینجاست با لحنی جدی برایم توضیح میدهد که این یعنی دیگه بیا!
کلمات کلیدی :